الماسها می درخشند...! دشمن واقعی ما کیست؟!
«دشمنشناسى»، یکى از ضرورىترین شناختهاست، ولى دشمنىکردن با دشمن و دشمن دانستن او و هوشیارى در مقابل دشمنىهایش ازآن ضرورىتر است. دشمن دروندشمن، تنها آن نیست که به خاک میهن ما تجاوز کند، یا نقشه قتل و نابودى ما را بکشد، یا اموال ما را بدزدد. آنکه «گوهر یقین» را مىرباید و به جاى آن «تردید» و «شک»تحویلمان مىدهد، دشمن ماست. آنکه «احساس مس?ولیت» را از ما مىگیرد و در عوض، «بىخیالى»تزریق مىکند، دشمن است. آنکه «توکل» ما را غارت مىکند و بذر «بىاعتمادى» به وعدههاى خداو پیغمبر را در مزرعه جانمان مىپاشد، دشمنى دیگر است. دشمن، دشمن است. دوست پنداشتن دشمن و ناتوان و ناچیز شمردنآن، غفلتآور است و موجب خنجر خوردن از پشت مىشود. دشمن یا حیوان است مثل مار و عقرب و گرگ و سگ یا انسان. اگر دشمن از نوع حیوان باشد همین که انسان چیزی به او بدهد حداقل یک ساعت از دستش راحت است، اما دشمن درون این گونه نیست، حتی اگر چیزی به او بدهی، چند لحظه آرام نمی شود. اگر ما به میل او عمل کنیم و آنچه خواست به او بدهیم، به همان اندازه که به میل او عمل کردیم حمله می کند و جلوتر می آید این طور نیست که مثل گرگ و مار عقب نشینی کند. نَفس، دشمنی نیست که انسان او را بشناسد، پوشیده و در درون است نه بیرون.نَفس دشمن قهار و مکاری است که ما را می بیند و ما او را نمی بینیم.دشمنی اش دائمی است نه موقت.گزیده ترین کالا یعنی «ایمان» و « عقل» ما را می برد نه مال و خانه را.با تمام دشمن ها فرق دارد. از دشمن صریح و رویاروى کمتر ضرر مىبینیم، تا دشمن پنهان و دور رو. (1) آنکه آشکارا خود را دشمن معرفى مىکند، کم خطرتر از دشمنى استکه شعار دوستى مىدهد و دشمنى خود را پوشیده مىدارد و نقاب دوستى و خیرخواهى به چهره مىزند. (2) هم شناخت دشمن ضرورى است، هم آشنایى با شگردها و شیوههاى دشمنىاش. در حدیث است از قول امیرالم?منینعلیه السلام که فرمود: «بزرگترین دشمن، دشمنى است که مکر و کید خویش را بیشتر پنهانسازد».(3)
مبارزه با دشمن درونتمایلات نفسانى، خودخواهی ها، میل به انحراف، میل به گمراهى و لغزشهایى که زمینهى آن را خود انسان فراهم مىکند. پیغمبر با این دشمن هم سخت مبارزه کرد؛ منتها مبارزهى با این دشمن، به وسیلهى شمشیر نیست؛ به وسیلهى تربیت و تزکیه و تعلیم و هشدار دادن است. لذا وقتى که مردم با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، پیغمبر فرمود شما از جهاد کوچکتر برگشتید، حالا مشغول جهاد بزرگتر شوید. عجب! یا رسولاللَّه! جهاد بزرگتر چیست؟ ما این جهاد با این عظمت و با این زحمت را انجام دادیم؛ مگر بزرگتر از این هم جهادى وجود دارد؟ فرمود بله، جهاد با نفس خودتان. اگر قرآن مىفرماید: «الّذین فى قلوبهم مرض»، اینها منافقین نیستند؛ البته عدهاى از منافقین هم جزو «الّذین فى قلوبهم مرض»اند، اما هر کسى که «الّذین فى قلوبهم مرض» است - یعنى در دل، بیمارى دارد - جزو منافقین نیست؛ گاهى م?من است، اما در دلش مرض هست. جنگ بیرونی، آهن میخواهد و جنگ درونی آه.اگر انسان با نفس امّاره بخواهد بجنگد دیگر توپ و تانک لازم نیست فرمود: «و سلاحه البکاء» اگر کسی اهل اشک و ناله و گریه نباشد مسلّح نیست و وقتی مسلّح نبود خب آن شیطان که گفت: (لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) بر او مسلّط است این مرض یعنى چه؟ یعنى ضعفهاى اخلاقى، شخصیتى، هوسرانى و میل به خودخواهی هاى گوناگون؛ که اگر جلویش را نگیرى و خودت با آنها مبارزه نکنى، ایمان را از تو خواهد گرفت و تو را از درون پوک خواهد کرد. وقتى ایمان را از تو گرفت، دل تو بىایمان و ظاهر تو باایمان است؛ آن وقت اسم چنین کسى منافق است. اگر خداى نکرده دل من و شما از ایمان تهى شد، در حالى که ظاهرمان، ظاهرِ ایمانى است؛ پابندی ها و دلبستگی هاى اعتقادى و ایمانى را از دست دادیم، اما زبان ما همچنان همان حرفهاى ایمانى را مىزند که قبلاً مىزد؛ این مىشود نفاق؛ این هم خطرناک است. قرآن مىفرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اسائوا السوأى ان کذّبوا بایات اللَّه»؛ آن کسانى که کار بد کردند، بدترین نصیبشان خواهد شد. آن بدترین چیست؟
تکذیب آیات الهىدر جاى دیگر مىفرماید: آن کسانى که به این وظیفهى بزرگ - انفاق در راه خدا - عمل نکردند، «فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ چون با خدا خلف وعده کردند، در دلشان نفاق به وجود آمد. خطر بزرگ براى جامعهى اسلامى این است؛ هرجا هم که شما در تاریخ مىبینید جامعهى اسلامى منحرف شده، از اینجا منحرف شده است. ممکن است دشمن خارجى بیاید، سرکوب کند، شکست دهد و تار و مار کند؛ اما نمىتواند نابود کند بالاخره ایمان مىماند و در جایى سر بلند مىکند و سبز مىشود. اما آنجایى که این لشکرِ دشمن درونى به انسان حمله کرد و درون انسان را تهى و خالى نمود، راه منحرف خواهد شد. هرجا انحراف وجود دارد، منشأش این است. پیغمبر با این دشمن هم مبارزه کرد. هم شناخت دشمن ضرورى است، هم آشنایى با شگردها و شیوههاىدشمنىاش. در حدیث است از قول امیرالم?منینعلیه السلام که فرمود: «بزرگترین دشمن، دشمنى است که مکر و کید خویش را بیشتر پنهانسازد» انسان باید با دشمن بجنگدجنگ بیرونی، آهن میخواهد و جنگ درونی آه.اگر انسان با نفس امّاره بخواهد بجنگد دیگر توپ و تانک لازم نیست فرمود: «و سلاحه البکاء» اگر کسی اهل اشک و ناله و گریه نباشد مسلّح نیست و وقتی مسلّح نبود خب آن شیطان که گفت: (لْأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) بر او مسلّط است .آنکه نتواند «خود» را در پیچ و خم جاذبهها، لغزشگاهها، هوسها ووسوسهها حفظ کند و خود را نساخته باشد، هر چه «بالاتر» رود، سقوطشهلاکتبارتر و شکنندهتر است. حضرت امامقدس سره فرمود: «خدا نکند قبل از آنکه انسان خودش را بسازد، دنیا به او روى آورد.» و چه سخن شگفت و هشدار دهنده و سازندهاى! گاهى براى بعضىها، کنار بودن از صحنه مقامها، مس?ولیتها و ریاست ها مفیدتر و خوشعاقبتتر است، زیرا اگر مطرح و مشهور شوند، ظرفیت«شهرت» و «مقام» را ندارند و «خود» را گم مىکنند، بخصوص اگر رهصدساله را یک شبه طى کرده باشند و عنوان و نام و آوازهاى را که دیگران بهطور طبیعى از رهگذر یک عمر تلاش و رنج و فداکارى به دست مىآورند،اینان در «جوانى» و آغاز راه و بدون طى آن مراحل کسب کرده باشند. بهنوعى «دولت مستعجل» و میوه زودرس و شکفتن نابهنگام! این که نام و عنوان انسان بر سر زبانها بیفتد، براى حاشیهنشینان وناظران، وسوسهانگیز است و براى ناموران، جادهاى لغزنده و سکویى بر لبیک پرتگاه... چه اصرارى به مطرح بودن و مشهور شدن؟ آفات و خطرات آن رانمىبینید؟ گمنامى نعمتى است که تنها گرفتاران «شهرت» و دردسرها و عوارض«معروف شدن» به ارزش آن واقفند. بیچاره آنان که شب و روز در تلاشند تا مشهور شوند.
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب به گرز گران مغز مردم مکوب تو با دشمن نفس همخانهای چه در بند پیکار بیگانهای پی نوشت ها: 1- در شناخت منافقین، به «سوره منافقون» رجوع شود. نیز به خطبه 185 نهج البلاغه درتوصیف منافقان. 2- اخاف علیکم کل منافق الجنانعالم اللسان، یقول ما تعرفون و یفعل ماتنکرون. (نهجالبلاغه، صبحى صالح، نامه 27، به نقل از پیامبر اکرم). 3- اکبر الاعداء اخفاهم مکیدة (الحیاة، ج1 ص133). زهرا انصاری نسب بخش نهج البلاغه تبیان منبع :گامی در مسیر، جواد محدثی farsi.khamenei.ir موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|