الماسها می درخشند...! یکی گفت : دروغ است که به خانه فاطمه سلام الله علیها حمله شده است! یکی گفت : از کجا معلوم فاطمهسلام الله علیها محسن اش را سقط کرده! یکی گفت : اصلا خانه های مدینه در نداشته که آتش بزنند! یکی گفت : مگر می شود که امت حرمت بیت فاطمهسلام الله علیها را بشکند! یکی گفت : اصلا منبعی وجود ندارد که ثابت کند فاطمهسلام الله علیها را زده اند و پهلویش ...! یکی گفت : ممکن نیست علیعلیه السلام باشد و چنین کنند! یکی گفت ... یکی گفت ... یکی گفت ... گفتند و گفتند و گفتند ... آری؛ امتی که نتوانست فاطمه زهرا، حبیبه رسول خدا، سلام الله علیها را تنها سه ماه تحمل کند، یکسره شکایت کردند که بس است، عزاداری تا کی! گریه و زاری تا کی! خسته ی مان کردی! ؛ می تواند که چند قرن بگذرد و جنایتی که به او روا شد را انکار کند. آن روز در مدینه همه بودند و دیدند و فهمیدند که: حرامیان به خانه امیر حمله کرده اند...! اما کسی لب از لب باز نکرد و به یاری نشتافت و کمک نرساند. آنقدر جنایت هولناک بود که سالها بعد وقتی معاویه می خواهد به علی علیه السلام طعنه بزند، در نامه اش شرح ماجرای دست بسته اش را یادآور می گردد و علیعلیه السلام در پاسخ نامه اش می نویسد : خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى. خواستى مرا رسوا سازى، خود را رسوا ساختى. مسلمانان را چه نقصان که بر او ستم رود، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید.[1] هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما همه نوشته اند که ابوبکر منکر جنایتی که انجام داد نشد و آخرین آرزویش این بود که : ای کاش حرمت خانه فاطمه سلام الله علیها را نمی شکستم.[2] اینها سخنان اوست در بستر مرگش و آرزویی که هیچ گاه قابل جبران نبود. هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما هنوز در کتب قدما موجود است که فاطمهسلام الله علیها پسری به نام محسنعلیه السلام را در شکم داشت که با ضربه های دشمن سقط شد.[3] چند منبع را می شود تحریف کرد و چند کتاب را انکار! اگر هیچ منبعی نبود که یادآور مظلومیت فاطمهسلام الله علیها باشد و جنایتی که شد را گزارش نمی داد، همین یک گردهمایی علما اهل سنت در قاهره کفایت می کرد. آنروز که همه جمع شده بودند و شاعر نیل سروده هایش را می خواند. می خواند که عمربن خطاب صاحب فضایل عدیده بود و یکی از فضیلت هایش یورش به خانه فاطمهسلام الله علیها و آتش زدن آن. و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها حرقتُ دارَک لا أبقِى علیک بها إن لم تُبایع و بنتُ المصطفى فیها ما کان غیرُ أبی حَفْصٍ یَفُوُه بها أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها [4] اگر شاعر دروغ می گفت چرا هیچ یک از علما اهل سنت بر نخاست و اعتراض نکرد. هیچ کدام فریاد نکشید که دروغ نگو و به خلیفه تهمت جنایت نزن. تک تک ثانیه هامان به خدا، زهرا جان در خیال حرم گمشده ات، رویایی است اگر آن روز شد و منتقم آمد ز سفر موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|