کوتاه آمدن شیعیان
پرسش: اگر در واقع حق با علی بود، چرا از حق خود کوتاه آمده است؟ چرا شما نیز همانند علی (ع) کوتاه نمیآیید؟
? پاسخ : این پرسش و شبهه از دو زاویه قابل تأمل و بررسی است:
1. کوتاه آمدن علی علیه السلام از حق خودش؛
2. پیروان علی علیه السلام و مدافعان مکتب اهل بیت هم باید ساکت شوند و از مذهب و عقائد بر حق شان دفاع نکنند.
علی علیه السلام و خلافت خلفا:
موضع گیری امیر مؤمنان علی علیه السلام در برابر خلفا از مباحث بسیار روشن و مشخص تاریخ است؛ اگرچه برخی با دستکاریها سعی در مشوّش کردن اذهان و تحریف حقایق تاریخی دارند؛ چرا که مصادر روائی و تاریخی شاهد فریادها و اعتراضات علی علیه السلام به بر گزیدگان سقیفه و پس از آن است، متن ذیل بهترین شاهد و گواه بر این ادعا است:
فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
علی علیه السلام و عباس گفتگویی پیرامون بعضی از مسائل با ابوبکر داشتهاند که مهمترین آن بحث پیرامون میراث پیامبر بوده است، راوی این گفتگو عمربن خطاب است که میگوید:...
ابو بکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم؛ پس شما دو تن ( علی و عباس) برای گرفتن ارث نزد وی آمدید، و تو ای عباس ارث پسر برادرت و او نیز میراث همسرش را از پدرش میخواست. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چیزی به ارث نمیگذاریم، هرچه باقی گذاریم صدقه است؛ پس شما دو تن او را دروغگو، بدکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ولی خدا میداند که او راستگو، در مسیر درست و تبعیت کننده از حق بود؛ سپس او از دنیا رفت ومن جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر شدم؛ شما دو تن من را نیز دروغگو، بدکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ولی خداوند میداند که من راستگو، نیکو کار و در راه درست و تبعیت کننده از حق هستم....
در این نقل به اعتراف شخص عمر، علی علیه السلام؛ خلیفه اول و دوم را دروغگو، غاصب خلافت و افرادی خائن میدانست.
بنابراین، آیا میشود ادعا کرد که علی علیه السلام کوتاه آمد، و هیچ اعتراض و مخالفتی نکرد؟
و آیا مخالفت و اعتراض از این روشنتر میتوان یافت که با جرأت و شهامت تمام شرط انتقال خلافت که رعایت سیره شیخین بود را کنار میزند و روش آن دو را باطل و مردود اعلام میکند؟
تفتازانی در شرح مقاصد میگوید:
ثم جعلوا الاختیار إلی عبدالرحمن بن عوف فأخذ بید علی رضی الله تعالی عنه وقال تبایعنی علی کتاب الله وسنة رسول الله وسیرة الشیخین فقال علی کتاب الله وسنة رسول الله وأجتهد برأیی ثم قال مثل ذلک لعثمان فأجابه إلی ما دعاه وکرر علیهما ثلاث مرات فأجابا بالجواب الأول فبایع عثمان وبایعه الناس ورضوا بإمامته
اختیار را به عبد الرحمن بن عوف وانهادند؛ دست علی را گرفت و گفت: آیا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت رسول و سیره شیخین حاضری بیعت کنی؟ پاسخ داد: بنا بر کتاب خدا و سنت رسول و رأی و اجتهاد خودم میپذیرم. سپس همین شرط را برای عثمان گفت؛ و او قبول کرد. این مطلب را سه بار تکرار کرد؛ و همان پاسخ اول را دادند؛ در نتیجه با عثمان بیعت کرد و مردم با او بیعت کرده و به امامت او راضی شدند.
التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفای 791هـ)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج 2، ص 296، ناشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان، الطبعة: الأولی، 1401هـ - 1981م.
طبری نیز در تاریخ خود میگوید:
ولما خرجت الخوارج من الکوفة أتی علیا أصحابه وشیعته فبایعوه وقالوا نحن أولیاء من والیت وأعداء من عادیت فشرط لهم فیه سنة رسول الله فجاءه ربیعة بن أبی شداد الخثعمی وکان شهد معه الجمل وصفین ومعه رایة خثعم فقال له بایع علی کتاب الله وسنة رسول الله فقال ربیعة علی سنة أبی بکر وعمر قال له علی ویلک لو أن أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب الله وسنة رسول الله لم یکونا علی شیء من الحق فبایعه فنظر إلیه علی وقال أما والله لکأنی بک وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وکأنی بک وقد وطئتک الخیل بحوافرها فقتل یوم النهر مع خوارج البصرة.
هنگامی که خوارج در کوفه خروج کردند، علی نزد اصحاب و شیعیانش آمد، با او بیعت کردند و گفتند: ما با هرکس دوستی کنی دوست بوده و هرکس را دشمن بداری دشمن میداریم. علی علیه السلام با آنان شرط کرد که به سنت رسول خدا عمل کنند. ربیعة بن ابوشداد در حالی که پرچم قبیله خثعم را همراه داشت، نزد حضرت آمد ـ او در جمل و صفین حضورداشت ـ امیر مؤمنان به وی گفت: بیعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ گفت: بر سنت ابوبکر و عمر؛ علی به وی گفت: وای بر تو؛ اگر ابوبکر و عمر به غیر سنت رسول خدا عمل کرده باشند، هیچ حقی ندارند؛ با حضرت بیعت کرد؛ حضرت نگاهی به وی نمود و فرمود: قسم به خدا گویا تو را میبینم که همراه خوارج عازم جنگ شده و کشته شدهای؛ تو را میبینم که زیر سم اسبان لگد کوب شدهای؛ عاقبت در روز نهروان با خوارج بصره کشته شد.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 3، ص 116، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 215، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.
هنگامی که امیر مؤمنان سیره ابوبکر و عمر را قبول ندارد چطور ادعا میکنید که وی با آنان از روی میل بیعت کرده و آنان را خلفای رسول خدا میدانست؟
و اما بخش دوّم این شبهه که کوتاه آمدن شیعه در دفاع از عقائد و آرمانهای مذهبی خویش بود، نیازمند پاسخ تفصیلی نیست؛ بلکه فقط میگوئیم: آیا مخالفان مذهب اهل بیت کوتاه آمده و دست از جسارتها، تهدیدها، کشتارها، تحریفها و تخریبها برداشتهاند، تا متقابلا شاهد آرامش و سکوت باشند؟
نتیجه:
نه امیر مؤمنان علیه السلام از مطالبه حق خود دست کشید و کوتاه آمد و نه دشمنان آن حضرت دست از تهاجم علیه شیعه برداشتهاند؛ بنابراین انتظار بیجایی است که از شیعیان بخواهیم سکوت نمایند.
موضوع مطلب : کوتاه آمدن شیعیان در ما جرای فاطمیه