سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الماسها می درخشند...!
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

مصرف گرایی بیماری فرهنگی دنیای مدرن

مصرف‌گرایی یعنی استفاده از کالاها به منظور رفع نیازها وخواسته ها . این عمل نه تنها شامل خرید کالاهای مادی، بلکه در برگیرنده خدمات نیز است چون درنظام سرمایه داری همه چیز تبدیل به کالا میشود . در جوامع نوین مصرف گرایی به یک فعالیت اجتماعی اصلی تبدیل شده است . برای مصرف گرایی(تن اسانی اشکار) مقدار زیادی وقت، انرژی، پول، خلاقیت و نوآوری تکنولوژیکی مصرف می شودمصرف گرایی نوین به شکل بی رویه یک آسیب اجتماعی است که مستلزم شناخت علمی و سپس درمان اساسی، یا به عبارت دیگر برنامه ریزی است . مصرف گرایی بی رویه پدیده ای بین المللی است و چارة آن باید در دو بعد خرد و کلان صورت گیرد. باید مصرف گرایی در هر جامعه را در یک زمینه وسیع تر اجتماعی در نظر گرفت زیرا امروزه تولید و توزیع از مرزهای یک کشور گذر کرده و دورافتاده ترین نقاط یک جامعه به مرکزی ترین مراکز تولید و سیستم توزیع جهانی متصل است  ظهور مصرف گرایی نوین و پیدایش فرهنگ خاص آن .

مصرف گرایی نوین در اثر گسترش سرمایه داری برای اولین بار در اروپا بوجود آمدو سپس به جوامع دیگر بسط داده شده و در شرایط کنونی به وفور و به سرعت شاهد رشد آن در کشور ایران هستیم.یک دیدگاه در مورد توسعه سرمایه داری بر این باور است که فرهنگ مبنی بر سخت کارکردن، صرفه جویی ، سرمایه گذاری و ایجاد مؤسسه های اقتصادی است که روحیه سرمایه داری بوجود می آورد و به تدریج یک نظام اجتماعی ایجاد می کند . از لحاظ نظری، در این جا یک تضاد بین تبیین پیدایش سرمایه داری و توسعه مصرف گرایی بوجود می‌آید . اما واقعیت امر این است که سرمایه‌داری از همان ابتدای پیدایش دارای یک هدف اصلی به نام (سودسازی) بوده است . برای چنین هدفی، تولید بیشتر، فروش بیشتر، سرمایه گذاری بیشتر و مجدداً تولید بیشتر مد نظر است . به عبارت دیگر در یک چرخه، هدف فروش کالاهای بیشتر و در نتیجه سود بیشتر است .

ابتدا فکر می کردند که طبقات بالا و اشراف خریداران اصلی کالاهای سرمایه داری باید باشند. اما به تدریج متوجه شدند که سرمایه داری با تولید انبوه نیاز به مصرف‌کنندگان انبوده دارد. از آنجا که طبقات بالا از کمیت کافی برخوردار نبودند، پس بنابراین نیاز به مصرف کنندگان انبوه به زودی نمایان شد. در تولیدهای اولیه، نخست رفع نیازهای بیولوژیک را مدنظر داشتند. اما از آنجا که نیازهای بیولوژیک انسان محدود است، لذا باید نیازهای غیربیولوژیک در جوامع برای مصرف کالاها بوجود آید . نیاز غیربیولوژیک هم در جایی محدود می شد. اما تولید کنندگان می بایستی خصلت تولید انبوه خود را بعنوان یکی از اهداف ، از دست نمی دادند. به همین منظور بود که در جوامع سرمایه داری نیازهای کاذب بوجود آمد تا کالاهای انبوه سریعاً مصرف شوند. مصرف انبوه بر پایه کالاهای بی‌دوام امکان پذیر بود.

در غرب، گسترش زندگی شهری و شهرنشینی با جنبه های روانی و اجتماعی خاص خود زمینه را برای مصرف گرایی به عنوان سبکی خاص از زندگی بوجود آمد. نخست در ابتدای قرن بیستم، این سبک خاص با الگوهای فرهنگی جدید در میان افراد طبقه بالا و متوسط شهری)به قول وبلن طبقه تن اسان) رواج پیدا کرد. در شهرها فروشگاههای بزرگ تأسیس شدند و فرهنگ مصرف گرایی را القاء کردند. در این فرهنگ ویژه یک شعار اصلی رواج پیدا کرد و آن اینکه تا می‌توانی بخر و هر چه بیشتر مصرف کن . بر پایه همین شعار بود که رقابت در خرید و مصرف به عنصر اصلی این فرهنگ تبدیل شد . افراد در خرید بیشتر و مصرف بیشتر از یکدیگر سبقت می گرفتند و تقریباً مصرف گرایی به نوعی وجهه اجتماعی تبدیل گردید.

الگوهای مصرف‌گرایی نوین

توسعه انواع فروشگاههای بزرگ ( مواد غذایی، اسباب منزل، پوشاک، وسایل الکتریکی و ... ) در زیر یک سقف، مردم را به مصرف گرایی انبوه عادت داد. افراد در محیطی قرار می گرفتند که کالاهای متنوع را در یک جا جلوی چشمان خود می‌دیدند. هم زمان، مدگرایی بوجود آمد که بر اساس آن کالاها برای دوره های معینی ( یا محدودی ) تبلیغ و استفاده می شدند. مردم به این سمت هدایت می شدند که کالاها را در زمان محدودی استفاده کنند. مصرف گرایی می بایستی سهل و آسان گردد. پس ابزار مصرف گرایی باید مهیا می شد . در این جوامع وسایل ارتباط جمعی به مهمترین ابزار مدگرایی و تبلیغ برای کالاها تبدیل شدند. دو نوع ابزار مصرف گرایی در جوامع رواج پیدا کرد: نخست حراج های پی در پی کالاها و دیگری اشاعه کارتهای اعتباری. در کشورهای توسعه یافته، در طول یک سال به بهانه های متعدد حراج کالاها وجود دارد . در حراج کالاها، از یک روان شناسی استفاده می شود و آن ایجاد احساس نیاز کاذب است . مشتری جنسی را که در حراج می بیند، فکر می کند که نیاز دارد، در حالی که اگر حراج نبود چنین احساسی به او دست نمی داد. از سوی دیگر، فرد در بازار باید احساس کند که همه وقت، پول برای خرید دارد. در اینجا مسئله از طریق مکانیزم کارت های اعتباری حل می شود. به عبارت دیگر هرگاه احساس نیاز کردی، حتی اگر پول نقد هم نداشته باشی، با داشتن کارت اعتباری، در واقع پول به همراه خود داری. بنابراین نیاز هست ( اما از نوع کاذب) توانایی خرید هم هست ( به شکل مصنوعی ) .

در جوامع توسعه یافته، همه کالاهای خریداری شده مصرف نمی شوند زیرا نیاز واقعی نبوده اند . در نتیجه سه راه برای کالاها باقی می ماند: نخست فروش مجدد آنها با قیمت بسیار ارزان، دوم به دو ریختن آنها، و سوم بخشیدن آنها با افراد یا مؤسسه‌های خیریه. افراد نمی توانند اینگونه کالاها را نزد خود نگهدارند زیرا تحرک جغرافیایی افراد بسیار بالاست. بنابراین، مجدداً خرید و در چرخه باطل در غلطیدن است.می دانیم که سرمایه داری به عنوان یک بسته با محتوای حداقل، اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژیکی ، اجتماعی و روانی در یک فرایند تاریخی وارد کشورهای به اصطلاح غیر سرمایه داری شده است .

هدف سرمایه داری در این کشورها نیز همان سودسازی مضاعف است . برای رسیدن به این منظور نیز باید فرهنگ مصرف گرایی را در این کشورها رواج دهد. برای رواج مصرف گرایی در این کشورها، سرمایه داری چند نوع عامل دارد. عوامل در زمینه های مختلفی فعالیت می کنند. مهمترین عوامل عبارتند از : 1- تجار بزرگ، 2- خرده فروشان، 3- صاحبان تبلیغات ، 4- دست اندرکاران وسایل ارتباط جمعی 5- تولید کنندگان کالاها و خدمات، 5- بانکها و 6- بسیاری از افراد و دیگر مؤسسات . در جوامع در حال توسعه فرهنگ مصرف‌گرایی به شکل های زیر نمایان می‌شود:

1-الگوهای مصرفی کشورهای توسعه یافته عیناً نعل به نعل به کشورهای در حال توسعه منتقل می شوند.

2-وسایل ارتباط جمعی، مسافران و دیگر عومل شدیداً به این انتقال کمک می‌کنند .

3-افراد برای نشان دادن اینکه از وجهه بالائی برخوردارند، در مصرف‌گرایی، افراطی‌تر از خارجیان عمل می‌کنند.

4-به تدریج مصرف گرایی افراطی جزئی از فرهنگ جهان سومی می شود.

معمولاً در کشورهای در حال توسعه، مصرف گرایی با عدم امنیت اقتصادی توأم می‌شود. در نتیجه، عدم امنیت اقتصادی ، مصرف گرایی را تشدید می کند. نگرانی از کمبودها باعث انبار کردن اجناس می گردد. انبار کردن اجناس به مصرف گرایی بی رویه تبدیل می شود. نهایتاً همان رفع نیازهای غیرواقعی بوجود آمده است . البته یک مسئله در این کشورها به انبار کردن کالاها کمک می کند و آن تبدیل کالاهای مصرفی به کالاهای سرمایه‌ای است . همین امر باعث می گردد که افراد با زمینه های اجتماعی متفاوت به پنهان کردن برخی از کالاها بپردازند تا اینکه در آینده از طریق افزایش قیمت، منفعتی داشته باشند. به عبارت دیگر مصرف‌گرایی به نوعی فعالیت اقتصادی تبدیل می‌شود.

مصرف‌گرایی در بین اقشار مختلف

معمولاً جامعه شناسان افراد را در جامعه بر پایه سه معیار ثروت، قدرت و وجهه (پرستیژ) به سه طبقه بالا ، متوسط و پایین تقسیم می کنند. این سه معیار، الگوهای متفاوتی از مصرف گرایی را برای سه طبقه به بار می آورند. هر سه طبقه، مصرف گرایی بی رویه دارند اما به شکل های متفاوت . افراد طبقه بالا با داشتن ثروت، از طریق مصرف کالاهای لوکس به دنبال پرستیژ بالا هستند. اینان خدماتی را که فکر می‌کنند قدرت و وجهه اجتماعی برایشان به ارمغان می‌آورند را هم به مقدار زیادی مصرف می‌کنند. طبقات اجتماعی بالا با پرستیژ و قدرت بالا، سعی می‌کنند با مصرف‌گرایی مفرط خود را هم طراز ثروتمندان نشان دهند. مصرف گرایی مفرط در واقع یک وسیله خود نشان دادن می شود و اعضای یک طبقه در مصرف گرایی مفرط با یکدیگر رقابت شدید دارند. این رقابت از نوع رقابتهای کاذب است .

اعضای طبقه متوسط، همیشه سعی می‌کنند خود را از طبقات بالا عقب‌ تر نبینند. اینان با درآمد کمتر به رقابت با طبقه بالا می پردازند. بازار برای تشفی کردن آنها، اجناس ظاهراً لوکس ، ارزان به وفور در اختیار آنها قرار می‌دهد. پس از خرید چنین کالاهایی است که از لحاظ روانی یک رضایت مندی کاذب به آنها دست می دهد. اعضای این طبقه اجتماعی به لحاظ کمی بیشترین مصرف را در جامعه دارند. همچنین بازار به خرید آنها وابسته است زیرا تعداد افراد این طبقه در جوامع بیش از اعضای طبقات دیگر است و لذا حجم خرید بالایی دارند.

اعضای طبقه پایین با درآمدکم، با توجه به مصرف‌گرایی دیگر طبقات و با توجه به وفور کالا و خدمات در بازار، در تلاش است که بهر وسیله، سهمی از کالا و خدمات در بازار، در تلاش است که بهروسیله، سهمی از کالا و خدمات را بخود اختصاص دهد. ترس از کمبودها و عدم امنیت اقتصادی برای خانواده او را به خریدی بی رویه و انبارگونه وامی دارد. خرید اعضای این طبقه عمدتاً خرید کالاهای ضروری، مربوط به بقاء بیولوژیک است . بازار ، مازاد بر مصرف طبقة ‌عمدتاً خرید کالاهای ضروری ، مربوط به بقاء بیولوژیک است. بازار مازاد بر مصرف طبقه متوسط را به این طبقه انتقال می دهد. در واقع الگوی مصرف گرایی طبقات پایین، یک نوع سودسازی سرمایه دار از سرمایه بالقوه تلف شده است زیرا اگر طبقه پایین نبود، سرمایه دار مجبور به از دست دادن مازاد کالاهای مصرفی طبقات متوسط بود. چنین است که اعضای طبقه پایین به مصرف گرایی انبوه عادت می‌کنند . این عادت برای او درونی شده و بخشی از فرهنگ او را تشکیل می‌دهد.

 




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:24 صبح

 

آیا زنان مصرف کننده اند؟

آذر ماه 1393 در نشست تخصصی با عنوان سبک زندگی ایرانی- اسلامی» که شهرداری تهران در سالن اجتماعات بوستان گفتگو برگزار کرد سخنرانی با عنوان «مصرف زنانه به منزله امر اجتماعی» داشتم. خانم محدثه ضیاچی آن را پیاده و ویرایش کرده اند. ضمن سپاس از ایشان، متن این سخنرانی را تقدیم شما می کنم.

زن و مصرف هر دو از مقولات تعیین کننده و مهم در جامعه کلانشهری امروز جهان و از جمله جامعه کلانشهری ایران و تهران است. یکی از ارکان اصلی سبک زندگی، مساله مصرف است، مصرف فرهنگی، مصرف مادی و اشکال گوناگون مصرف. در عین حال مسئله سبک زندگی نه تنها با مقوله مصرف بلکه با مسئله زن هم نسبت تنگاتنگی دارد. خوشبختانه در ده سال اخیر، در ایران، انبوهی از گفتارها و نوشتارها در زمینه مصرف و سبک زندگی تولید و منتشر شده است. به همین دلیل بسیاری از ابعاد این موضوع، حداقل در سطح دانشگاهی در چهارچوب پایان نامه ها، رساله ها، مقالات و کتاب های تالیفی و ترجمه شده ارائه شده است. هدف من در این مقاله پاسخ به این پرسش است که در فضای امروز جامعه ایران به ویژه کلانشهر تهران، مصرف و زن را چگونه باید فهمید؟به همین دلیل در این جا تنها به بیان رویکرد و دیدگاه خاصی می پردازم و از بیان سایر مباحث صرف نظر می کنم.
من در ابتدا به توضیح سوء تفاهم ها و سوء برداشت هایی می پردازم که در مورد مناسبات زن و مصرف در جامعه ما وجود دارد و به این سوالات پاسخ می دهم که ما در مقوله زن و مصرف چه خطاهایی میکنیم؟ این خطاها از چه چیزی سرچشمه میگیرند؟ و چه اشتباهاتی بر اساس آن سوء تفاهم ها در سیاستگزاری های فرهنگی، رسانه ای و تبلیغاتی ما درباره مناسبات زن و مصرف صورت گرفته است؟ این بحث به خطاهای بینشی و روشی ای باز می گردد که نسبت به مقوله مصرف زن وجود دارد و این خطاها را در سیاست فرهنگی، سیاست رسانه ای، سیاست شهری و به طور کلی سیاست گذاری عمومی منعکس کرده است.
امروزه از هر جنبه ای که به مقوله مصرف توجه می شود، زن ها بعنوان عاملان مصرف تلقی می شوند. بعنوان مثال خرید کردن، تجربه ای زنانه است. مراکز خرید، انباشته از زنان است. در سریال های تلویزیونی، رمان ها، گزارش های مطبوعاتی و بطور کلی در هر زمانی که از خرید و فروش و کالا و مصرف سخن به میان می آید، حتما پای یک زن در میان است. بنابراین گرایشی در ما بوجود آمده تا مصرف را با زن و زن را با مصرف تعریف کنیم و اینطور نتیجه بگیریم که اگر هدفمان کنترل مصرف است، بهترین کار، موعظه و نصیحت زنان و استفاده از یک زبان روان شناسانه، احادیث و روایات و توصیه به قناعت و صرفه جویی به منظور نترل مصرف زنان است. در چنین رویکردی در واقع مصرف را به زن و زن را هم به یک امر روانشناختی و فردی تقلیل داده ایم. این نگاه، مساله را برای سیاستمداران آسان می کند چرا که راحت تر می توانند زن را مخاطب قرار دهند، امر و نهی کنند، نصیحت کنند، تذکر دهند و در واقع انبوهی از آموزه ها و دکترین های تبلیغی را از طریق رسانه یا غیر رسانه معطوف به زن کنند و اینطور نتیجه بگیرند که از طریق موعظه کردن زنان، با استفاده از تقلیل مصرف به زن و زن به یک امر روانشناختی و با کمک مددکاران، مشاوران، روزنامه نگاران، مبلغان و مروجان، مصرف را کنترل کرده و کاهش داده اند. با بکارگیری چنین رویکردی، یک امر پیچیده و فراپیچیده به نام مصرف و جنسیت را یه یک امر ایدئولوژیک، شاعرانه و روانشناختی تقلیل داده ایم. در این رویکرد ما با یک نوع تبیین ساده سازی شده، یک سویه، یک جانبه، روانشناختی و فردی مواجه هستیم. در این نگاه گویی فقط عاملیت زنانه است که به مصرف دامن میزند یا می تواند مصرف را کنترل کند. در این حالت تلقی فردگرایانه ای از مقوله مصرف پیدا می کنیم و سیاست ما نصیحت زنان برای حل قضیه مصرف خواهد بود.این یک خطای سیاستگزارانه و یک خطای گفتمانی است که در سالهای اخیر بسیار رایج بوده است. اگر بخواهیم به نحو مؤثری عمل کنیم، باید نتیجه عمل خود را طی سال هایی که درباره مصرف و زندگی و مصرف و زن صحبت و سیاست گذاری کرده ایم بررسی کنیم و بسنجیم تا چه اندازه سیاست هایمان اثربخش بوده و چقدر توانسته ایم میزان مصرف را کاهش دهیم، مناسبات زن و مصرف را تعدیل و تعریف کنیم و مشارکت جامعه زنان را برای یک مصرف مناسب جلب کنیم. هیچ کس نمیتواند از مصرف به طور کلی انتقاد کند، مصرف لازمه زیستن است و کالا برای مصرف تولید می شود و هیچ کس در هیچ لحظه ای از تاریخ منکر یا مخالف مصرف به طور کلی نیست. مسئله اصلی رسیدن به یک تعادل مصرفی و یک الگوی مصرف مناسب است.
حال به این پرسش می پردازم که بجای رویکرد شرح داده شده، چگونه باید مناسبات زن و مصرف را فهمید؟من معتقدم که مصرف امری اجتماعی است. به بیان دیگر مصرف شکلی از رابطه اجتماعی است که در موقعیت ها و شرایط اجتماعی و در یک ساز و کار اجتماعی پیچیده  و با پیامدهای اجتماعی گسترده همراه است. مصرف به عنوان امری که نوعی از ساختار اجتماعی را ایجاد می کند، برآمده از نوعی ساختار اجتماعی نیز هست. منظور من از ساختار اجتماعی، مجموعه زمینه های جمعی عمل یا کنش انسانی در جامعه امروزی است. این ساختارها بدون در نظر گرفتن تقدم و تاخر آنها، عبارتند از:
1. رسانه ای شدن: امروزه رسانه نوعی از ساخت اجتماعی است. عمل ما، فکر ما، احساس ما، اندیشه ما، شیوه دیدن و بودن و زیستن ما، به کمک رسانه شکل می گیرد.
2. شهر و کلانشهر: در شهر به ویژه کلانشهر که تهران هم نمونه بارز یک کلان شهر ایرانی است، ما با یک ساختار سر و کار داریم. کلانشهری فقط مجموعه ای از جمعیت یا مجموعه از تراکم ساختمان ها یا تراکم اتومبیل ها نیست. کلانشهری شیوه ای از زیستن و بودن است. شیوه ای که نوعی از احساسات و عواطف، نوعی از اندیشه و انتقادات، نوعی از نظام ارزش ها را تولید و تکرار می کند. بنابراین وقتی از کلانشهر صحبت میکنیم، بدین معناست که در واقع هرکس در فضایی قرار گرفته است که نوعی انرژی عاطفی، نوعی التزامات و اقتضاعات روحی-روانی و نوعی از رفتار و الگوی عمل را ایجاد می کند. به بیان دیگر کلانشهر را مجموعه ای از سنگ و سیمان و آهن و ساختمان ها و میدان ها نمی سازد. کلانشهر را نظامی از احساسات و عواطف و نظامی از عقیده ها و اندیشه ها می سازد. مصرف نیز یکی از ارکان زندگی شهری است. پس دومین ساختار ایجاد مصرف بعد از ساختار رسانه، ساختار کلانشهری است. جامعه ایران سال 1300، یعنی 93 سال پیش از جامعه عشایری به جامعه روستایی انتقال پیدا کرد و از سال 1300 به بعد آغاز به تحول از جامعه روستایی به جامعه شهری کرد. در سال 1360 جامعه ایران برای اولین بار به جامعه ای تبدیل شد که بیش از پنجاه درصد جمعیت آن شهر نشین شدند. از سال 1375 به بعد، جامعه ایران به سوی جامعه کلانشهری گرایش پیدا کرد. در حال حاضر 10 کلانشهر در ایران وجود دارد. کلانشهر یک ساختار اجتماعی- اقتصادی- سیاسی است و یکی از ارکان کلانشهری زندگی مصرفی و الگوی مناسبات مصرفی است.
3. اقتصاد: سومین ساختاری که مصرف را دامن میزند ، شکل میدهد و تعریف میکند ، اقتصاد است. در جامعه کنونی یک جابه جایی قدرت در حال انجام است. قدرت از تولید به مصرف و از تولید کننده به مصرف کننده انتقال یافته است. اگر پنجاه سال پیش در زندگی روستایی، فرد با کار کشاورزی و دامپروری، هویت خود را کسب میکرد، امروزه در جامعه کلانشهری تهران، باید با کالاهایی که مصرف میکند و با هویت مصرفی که از خودش تعریف می کند، موجودیت و قدرت خود را تثبیت و تعیین کند. اینجا دیگر زن و مرد و پیر و جوان تفاوتی با هم ندارند. این یک ساختار است، یعنی ما از طریق تولید، مصرف می کنیم و از طریق مصرف هم تولید می کنیم. این پیچیدگی نهفته در مفهوم تولید و مصرف است. دیگر مفاهیم تولید کننده و مصرف کننده مفاهیم درستی برای توضیح تجربه انسان در حوزه اقتصاد به نظر نمیرسند. چون لحظه های مصرف لحظه های تولیدند. زمانی که کسی در حال تماشای تلویزیون یا فیلم است، یا به موسیقی گوش میدهد، زمانی که در حال خرید است و کالایی را مصرف می کند، به طور همزمان انبوهی از نمادها، معناها و نشانه ها و حتی انبوهی از ارزش های مبادله و ارزش های دیگر را تولید می کند. به همین دلیل مفاهیم مصرف و تولید، مفاهیم کلاسیک کهنه ای شده اند که قادر نیستند تجربه انسان امروزین در حوزه اقتصاد را توضیح دهند.
4.انبوه شدن: انسان به طور تاریخی بر اساس نهادهای اجتماعی مثل خانواده، مذهب، هنر، زبان و دیگر نهادهای اجتماعی، زندگی اش را سامان داده است. بعدها در دوره مدرن، سازمان، بوروکراسی یا دیوانسالاری هم به نهادهای اجتماعی کهن اضافه شدند. در دوران مدرن سازمان های اجتماعی، جای نهادهای اجتماعی را می گیرند، یعنی ما هرچقدر به دنیای مدرن نزدیک تر می شویم، شاهد کمرنگ شدن کارکردهای  نهاد های خانواده و مذهب هستیم. یعنی کارکرد نهادهای اجتماعی کم میشود و به جای آنها سازمان ها و دیوانسالاری های جدیدی بوجود می آیند که وظیفه دارند زندگی انسان اجتماعی امروز را شکل دهند. در چنین شرایطی ما با یک تجربه جدید روبه رو هستیم و آن هم تجربه انبوهی شدن است. همه چیز در حال انبوه شدن است. فقط انسان ها نیستند که از سال 1800 تا سال 2000 تعدادشان هفت برابر شده است. فقط شهرها نیستند که امروزه بیش از 70 درصد جمعیت کل زمین را در خود جای داده اند. فقط اتومبیل ها نیستند که تعدادشان  از سال 1357 تا کنون از 200 هزار به بیش از 16 میلیون رسیده است. انبوه شدن یعنی انبوه شدن اتومبیل ها، تلویزیون ها، دانشگاه ها، دانشجویان، سازمان ها. همه چیز در حال انبوه شدن است. کالای انبوه، سازمان انبوه، شهر انبوه، کلانشهر انبوه. انبوه اطلاعات، انبوه دانش ها. در چنین شرایطی که انبوه سازی صورت می گیرد، مناسبات انسانی، از جمله مناسبات جنسیتی،زن و مفهوم زن هم تغییر کرده است.
5. تغییر معنای زنانگی: خود زن و مصرف هم در کنار آن ساختارهای قبل یک ساختار جدید را تشکیل میدهند. قدرت سوژگی زن بیش از هر زمان دیگری در تاریخ در حال افزایش است. به کمک رسانه ای شدن، جهانی شدن، ارتباطی شدن و شبکه ای شدن، اطلاعاتی شدن، کلانشهری شدن و به کمک انبوهی از ساختارها و تحولات دیگر، زنانگی در حال پیدا کردن معنایی دیگر است. در واقع در جهان کنونی، دیگر زن آن موجود سنتی پیشامدرن گذشته تاریخ ما نیست. مفهوم زنانگی و زن بودگی، خود در حال تشکیل یک ساختار جدید است. عاملیت، خالقیت و فاعلیت زنانگی در حال ایجاد چیزهای جدیدی هستند. شهر در امتداد وجود زنان – مثل مردها-  در حال توسعه است. زن بودن یعنی یک شبکه، یک تاریخ، یک فرهنگ ، یک جمعیت، یک لشگر، یک مجموعه عظیم. زن بودن فقط یک جنسیت فیزیولوژیک زیست شناختی طبیعی نیست، زن بودن فقط یک مفهوم سنتی نیست که در چهارچوب نوعی ایدئولوژی سنتی آن را تعریف و بازتعریف کنیم و بخواهیم با تاکید و اصرار بر آن، آن را هدایت یا کنترل کنیم و یا امر و نهی کنیم تا به نتایج دلخواهمان برسیم. البته ممکن است ما واقعیت را در نظر نگیریم و شعارگونه سخن بگوییم، اما واقعیت راه خود را می رود. اگر زن بخواهد، تخریب می کند، مصرف را گسترش می دهد، شهر و کلانشهر و خانواده و زندگی اجتماعی و انسانی را به مسیر دلخواهش می کشاند. حق یا باطل بودن ایدئولوژی ما اثری ندارد. واقعیت این است که سوژگی زن و زنانگی سوژه، عاملیت و فاعلیت زن و عاملیت انسان در چهارچوب جدیدی از مفهوم زنانگی در حال شکل گیری است. زن یک ساختار است، یک ساختار توسعه یافته و بسط یافتهف نه صرفاً یک عاملیت. پس در چنین شرایطی میخواهیم از مفهوم زن و مصرف صحبت کنیم.
با این مفاهیم گفته شده چگونه میتوانیم تعریفی از مصرف مناسب، سبک زندگی انسانی، اجتماعی، اخلاقی و الهی مناسبی داشته باشیم؟ سبک زندگی و مصرفی ای که بتواند حداقل برای جامعه انسانی و برای خود زنان، آرامش، خوشبختی، سعادت، رفاه و آسودگی و انسانیت بیشتری را به همراه داشته باشد. امروزه میدانیم که مصرف افراطی و لجام گسیخته، فقرآور و ویرانگر است. مصرف می تواند فردیت را ذبح کند و  کل زندگی را به آتش بکشد. درحالی که اگر الگوی مناسبی داشته باشد می تواند زندگی را به سعادت برساند. این آرمان مشترک را همه می پذیرند. مذهبی و غیر مذهبی، سکولار و غیر سکولار، چپ و راست. در شرایط دنیای امروز همه کسانی که مسئولند، متعهدند، به آرمان های انسانی- الهی وفادارند و دلسوز جامعه و تاریخ خودشان هستند، میپذیرند که باید برای رسیدن به الگوی مصرف مناسب تلاش و مبارزه کنند. این یک آرمان واقعی است.
اما چه فرآیندهای ساختاری معینی را ما ایجاد کرده ایم و گسترش داده ام که باعث شده است زنان ما قدرت مدیریت مصرف را از دست بدهند؟ یکی از بحران هایی که به طور خاص جامعه ایران در دهه های اخیر با آن مواجه شده، ایجاد ساختارهای ویژه ای است که هرگونه اعمال کنترل و نظارت بر مصرف را از زن ها گرفته است.- منظور از مصرف فعلا مصرف خانگی است. – جایی که زن بیشترین قدرت مدیریت را دارد، مدیریت خانه و عواطف است. از قضا ما ساختارهایی را ایجاد کرده ایم که به طور تناقض آمیزی امکان مدیریت زنان را از بین برده است. این ساختارها به طور خلاصه عبارتند از :
1. آیینی شدن افراطی و رادیکال جامعه ایرانی در سالهای اخیر: ما از یک طرف تحت تاثیر نظام جهانی، آیین های جهانی را دامن زده ایم. آیین های گسترده ای مانند جشن تولد ، ولن تاین، جشن های دوستی، با هم بودن های جمعی و گروهی و به ویژه شبکه های زنان که تحت تاثیر نظام ارتباط جهان به وجود آمده و آیین های زنانه گسترده ای را نیز به وجود آورده است. از طرف دیگر به دلیل حمایت حاکمیت سیاسی و گفتمان سیاسی رسمی از سنت و مذهب، آیین های سنتی و آیین های مذهبی را هم دامن زده ایم. هم آیین های مذهبی سنتی، هم آیین های غیر مذهبی سنتی. مثل نوروز، یلدا و مانند آن. این آیین ها بعلاوه مجموعه وسیعی از آیین هایی که زندگی کلانشهری در حال ایجاد آن است، موجب شده است که مصرف به شکل آیینی از کنترل ما و حتی از کنترل زن ها خارج شود. ساختار مادی هر آیینی به صورت خوردن، پوشیدن و مصرف شکل می گیرد، فارغ از اینکه معنای آن آیین قدسی باشد یا نباشد. از آیین های عاشورا گرفته – که سالیانه هزاران میلیاردها تومان خرج نزورات می کنیم-  تا رمضان و آیین های رمضانی. همه آیین ها حتی آیین های رمضان با مفهومی از شکل مصرف تعریف می شوند، با شکلی از مصرف انبوه. آیین های ملی و نوروز و یلدا هم همینطور است. در واقع ما با تناقضی مواجهیم، از یک طرف، جامعه را آیینی می کنیم و زنان باید پاسخگوی آیین های مختلف مذهبی، سیاسی، قومی ، کلانشهری و جهانی، رسانه ای و غیره ای باشند که در جامعه رواج داده ایم. اما از طرف دیگر میخواهیم که آنان قناعت کنند و ساده زیست باشند. در این شرایط مدیریت خانگی و خانوادگی دشوار شده است، چرا که با تولید انبوه آیین ها روبه رو شده ایم. آیین هایی که مهمترین تاثیرشان گسترش مصرف انبوه است. از مصرف انبوه لباس ها، خوراکی ها و نوشیدنی ها  گرفته تا مصرف انبوه کالاهای هدیه ای و نمادین. در این شرایط،زنان قادر نیستند مانع از تداوم و ترویج آیین ها شوند. بلکه باید به بازتعریف مفهوم آیین ها بپردازیم و سیاست فرهنگی خودمان را بنابر بازتعریف شکل خاصی از آیین ها شکل دهیم . این اولین تناقض ماست؛ درشرایطی که به انبوه آیینی شدن زندگی دامن میزنیم، خواهان ساده زیستی هستیم.
2. تعریف مفهوم زن بودن در جامعه بر مبنای نوع ویژه ای از مفهوم بدن زنانه و سوژگی زنانه: این زنانگی جز با مصرف امکان وجود نخواهد داشت. این کار را روزنامه، تلویزیون و ماهواره و غیره انجام می دهند. آرایش کردن زنان بر اساس تقاضای اجتماعی مردان است نه بر اساس تمایل صرف زنانه. جامعه ای که خود به طور گسترده ای بدن زنانه را می پذیرد و آن را به صورت یک کالای تزیین شده به طور انبوه تکثیر می کند در صدد است با نصیحت کردن زنان، مسئله مصرف را کنترل کند! بدون اینکه در نظر داشته باشد که زنان در یک نسبت اجتماعی با مردان کالایی را مصرف می کنند، نه در دنیای صرف زنانه خودشان. ما گاهی اوقات تمایل داریم بگوییم زنان میل به خودآرایی و دیده شدن دارند و فراموش میکنیم که آن بیننده و متقاضی، در حال تولید و تحمیل نظام ارزشی و فرهنگی خود است. به همین دلیل در یک مناسبات متقابل جنسیتی زن و مرد است که زنانگی به عنوان کالای مصرفی بازتعریف می شود. در جامعه ما، اتفاقا این امر پذیرفته، تثبیت و درونی شده، اما در هر زمینه ای متفاوت است. خانواده مذهبی ممکن است با انبوه زیورآلات و طلاها و با اشرافیت دولتی و اشرافیت مذهبی خود را تعریف کند و خانواده سکولار و غیر مذهبی به شکلی دیگر. هر دو از یک الگو تبعیت می کنند. بدن زنانه، بدن تزیین شده و دکوراتیو، بدن مصرفی و نمایشی است. فرقی ندارد این بدن، با چادر گران قیمت تزیین شده باشد یا هر لباس دیگری.در هر صورت از یک الگو تبعیت می شود، که آن الگو، مصرف نیست، آن الگو پاسخ به تقاضای اجتماعی جامعه مرد سالار است که هر روز و هر لحظه، زنانگی را به شکلی خاص تعریف می کند. آنجایی که تغییر رخ داده در ذهنیت مردانه جامعه است نه در ذهنیت زنانه جامعه. آنجایی که مصرف، آرایش و مد تغییر می کند، در ذهنیت مردانه جامعه است نه در ذهنیت زنانه جامعه. ما به خطا، به روشی سرکوب گرایانه ای تمایل داریم زنان را مخاطب قرار داده و از آنان بخواهیم که مصرف خود را کنترل کنند. اما در واقع، اگر قرار باشد به شیوه مخاطب سخن بگوییم - که البته این شیوه خطاست- باید به مردان بگوییم که ذهنیت های خود را تغییر دهند نه به زنان.
پس مصرف و زن آیینی شده و این آیین های سیاسی، غیر سیاسی، مذهبی، غیرمذهبی، عرفی، جهانی و کلانشهری به مصرف دامن میزنند و امکان مدیریت خانگی را از بین می برند. همچنین مناسبات جنسیتی زن و مرد نیز دگرگون شده و مردان تقاضاهای مصرفی از زنان دارند. در چنین شرایطی زنان قادر به مدیریت محیط خانه نیستند. زنان در شرایطی که ذهنیت مردانه دستخوش تغییرات ساختاری شده، نمی توانند یک جانبه و یک سویه مصرف را کنترل کنند.
3. تحول مفهوم و معنای خانه: امروزه دیگر خانه برای زن و انسان شهر نشین فقط یک خانه نیست، خانه حوزه عمومی هم هست، خانه شهر است. در شرایطی که حوزه عمومی محدود شده و زنان امکان لازم برای حضور در عرصه های عمومی را به حد کافی ندارند و حتی مردان نمیتوانند پاسخ بخشی از تقاضاهای مشروعشان برای شادی، نشاط و تفریح را بیایند، خانه معناهای مختلفی یافته است. امروزه هر  خانه، حکم دیسکو، نمایشگاه، موزه، تاریخ، سوپر مارکت، بازار، مرکز خرید و شو، نمایش و صحنه مصرف انسان پسامدرن کلانشهری شده است. امروزه خانه فقط یک سرپناه نیست. انتظارات ما از مفهوم خانه عوض شده است. چون فضای عمومی و شهر بسته شده و بسیاری از خواسته های مردم در حوزه عمومی پاسخ داده نمی شود، طبیعتا این خانه ها هستند که از مبل ها و میز ها و شیشه ها و سنگ ها و زیورآلات و ظروف و اشکال گوناگون کالاها و اشیا انباشته و انباشته تر می شود. در شرایطی که مفهوم خانه، جایگاه خانه در شهر و نسبتش با فضاهای شهری دستخوش دگرگونی اساسی شده، چگونه می توانیم از زن انتظار داشته باشیم که در خانه نقش کنترل کننده مصرف را داشته باشد؟ این تقاضا، تقاضای درستی نیست. زن ها اغلب بر خلاف میلشان مجبورند روح و جسمشان را درگیر تغییرات مستمر کنند. نسبت زن با شهر عوض شده و  ساختارهای مناسبات همسایگی بهم ریخته است. عرصه عمومی و حوزه عمومی در بسیاری از ابعاد، بسته و محدود است. در چنین شرایطی زن چه می تواند انجام دهد؟ وقتی ساختارهای عینی و مادی خانه را تغییر داده ایم، حدیث گفتن و نصیحت کردن برای کنترل مصرف چه نتیجه ای دارد؟ وقتی جامعه شهری طوری تعریف شده که زن، فقط یک محیط چهار دیواری کوچک در اختیار دارد تا به تمام خواسته های همسر، فرزند، اقوام و دوستان پاسخ دهد، لاجرم زندگی، کالایی می شود. در این شرایط در واقع امکان کنترل زنان بر مصرف خانگی، از آنان صلب شده است.
در چنین شرایطی پیشنهاد من برای کنترل و هدایت الگوهای مصرف انجام چند اقدام است:
1. تولید آگاهی های جدید در رابطه با زن و مصرف؛ نگاه های سنتی موعظه گرایانه هیچ نتیجه ای در پیش ندارد، ما نیازمند آگاهی های جدیدی هستیم.
2. همگانی کردن دانش تولید شده: ما درباره مصرف و پیامدهای آن دانش تولید کرده ایم اما متاسفانه این دانش فقط در سطح تبلیغات است و چیزی را تبیین نمی کند و توضیح نمی دهد. دانش دانشگاهی ما عمومی و همگانی نشده است. رساله ها، پایان نامه ها و مقالات به زبان عمومی نوشته نشده اند. ما باید دانش نظری و دانش تجربی گسترده ای را که تولید کردیم، به زبان همگانی تبدیل کنیم و جامعه را آگاه سازیم.
3. ایجاد شبکه های اجتماعی قدرتمندی از زنان: این شبکه ها به زنان کمک می کند تا خودشان درباره جامعه، زندگی، محیط زیست، خانه، مصرف و بدن صحبت کنند. با زبان مردانه، آرزوهای مردانه و فرهنگ مردسالارانه نمی توانیم مشارکت زنان را داشته باشیم. اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم باید با کمک خود زنان، اجتماع زنانه، زبان زنانه و سوژگی زنانه را تولید کنیم.
4.  تمرکز بر روی حاکمیت: اگر می خواهیم مصرف و زن را به یک مقوله انسانی و متعادل تبدیل کنیم،یکی از جاهایی که می توانیم کار را از آنجا شروع کنیم،خود حکومت است؛ سیاست فرهنگی حکومت، سیاست رسانه ای حاکمیت و نقد این سیاست ها و گفتمان. آرمان های نهایی مورد تایید حکومت مثل تعدیل مصرف، آرزوی مردم هم هست. آینده ایران در خطر مصرف است. آینده زندگی خانوادگی، زندگی فردی، خلاقیت و ارزش های اخلاقی ما تحت تاثیر مخرب مصرف است. به همین دلیل این یک موضوع سیاسی نیست، بلکه حقیقتی روشن و آشکار است. اما این مساله باید با یک زبان مدنی و یک حرکت مدنی در چهارچوب ارزش های مدنی و با گفتگوی جمعی تحلیل شود. گفتگوی اجتماعی، بهترین سیاست ارتقای فرهنگ جامعه در هر زمینه از جمله زمینه مصرف و زنان است.

http://www.farhangshenasi.ir/persian/node/1034




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:21 صبح

جنگ نرم

در یک تقسیم کلی و با توجه به ابزارهای به کار گرفته در جنگ و همچنین هدف اصلی از آن، می‌توان جنگ‌ها را به سه نوع تقسیم کرد: جنگ‌های سخت، جنگ‌های نیمه‌سخت و جنگ‌های نرم


 

 

1- روشهای سخت (اقدام نظامی و خشونت آمیز)
حمله نظامی و اشغال کشور ، ایجاد جنگ داخلی و حمایت از گروههای مسلح مخالف نظام اسلامی َ،ترور شخصیت های دلسوز نظام ، ایجاد جنگ مذهبی و جنگ قومی در کشور

 

2 – روش های نیمه سخت (سیاسی . امنیتی . اقتصادی)
مبارزه سیاسی ، کارشکنی های دیپلماتیک ، تحریم های سیاسی ، تحریم های اقتصادی ، نفوذ در ارگانهای سیاسی و امنیتی و اقتصادی ، ایجاد شورش داخلی ، حمایت از مخالفان نظام ، ایجاد هرج و مرج داخلی

3- روشهای نرم (فرهنگی . تبلیغی . رسانه ای)
با جنگ روانی، شایعه سازی و نشر اکاذیب، تهمت و افترا نسبت به مسئولان نظام، ترویج فساد و فحشاء و بی بند و باری، نفوذ در مراکز علمی و دانشگاهی(در اساتید و دانشجویان)، تحقیر فرهنگ و ارزشهای اسلامی، فریب، شخصیت سازی کاذب، جریان سازی وابسته، سلب اعتماد مردم نسبت به مسئولان نظام، ایجاد یاس و ناامیدی در مردم نسبت به آینده خود و نظام اسلامی و ...

. تعریف جنگ نرم:

«جنگ نرم، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است که منظور اصلی آن تاثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا گروه‌های دوست است به نحوی که برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی پشتیبان باشد»

 بنابراین قدرت نرم، شیوه غیرمستقیم رسیدن به نتایج مطلوب بدون تهدید یا پاداش ملموس وتوانایی کسب آنچه می‌خواهید از طریق جذب کردن نه از طریق اجبار و یا پاداش می‌باشد.

اقداماتی است برنامه‌ریزی شده برای جلب نظر و افکار گروه هدف تا با مشاهده تولیدات و ایده‌های جدید عرضه شده به مرور زمان از آنچه که باور و اعتقاد داشتند دست بردارند و رفتار ناشی از آن باورها و اعتقادات را فرو گذارند و در سیر و تحولی طبیعی تولیدات و ایده‌های جدید را جایگزین آنها نمایند و رفتاری متأثر از این جایگزینها بروز دهند.

این قدرت به عنوان منبع خاص اعمال قدرت امریکا  بر مبانی فرهنگی - ارزشی و اقتصادی مبتنی است. تهدید نرم موجب دگرگونی در هویت فرهنگی و  الگوهای رفتاری مورد قبول یک نظام سیاسی می‌شود.

تهدید نرم نوعی سلطه کامل در ابعاد سه‌گانه حکومت، اقتصاد و فرهنگ است  که از طریق استحاله الگوهای رفتاری ملی در این حوزه‌ها و جایگزینی الگوهای نظام سلطه‌ای تهدید محقق می‌شود.

 با این نگرش، تمامی اقداماتی که موجب شود تا اهداف و ارزش‌های حیاتی یک نظام سیاسی (زیرساخت‌های فکری، باورها و الگوها در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست) به خطر افتد، یا موجب ایجاد تغییر و دگرگونی اساسی در عوامل تعیین‌کننده هویت ملی یک کشور شود، تهدید نرم به شمار آید. هر گونه اقدام نرم افزارانه اعم از : روانی ، تبلیغاتی ، رسانه ای ، سایبری ، دیجیتالی ، اطلاعاتی ، فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و علمی است که جامعه یا گروه هدف را نشانه می‌گیرد و بدون درگیری نظامی با بهره گیری از روشهای اقناع سازی و یا مدیریت احساسات و بهره گیری از روشهای جذب ، رقیب را به انفعال یا شکست وا می‌دارد.  جنگ روانی، جنگ سفید، جنگ رسانه ای، عملیات روانی، براندازی نرم، انقلاب نرم، انقلاب مخملی، انقلاب رنگی و... از اشکال جنگ نرم است.

تعریف جنگ نرم ازنگاه مقام معظم رهبری:

 در جنگ روانی و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته می‌شود در دنیا ، دشمن به سراغ سنگر‌های معنوی می‌آید که آنها را منهدم کند . به سراغ ایمان‌ها ، معرفت‌ها ، عزم‌ها ، پایه‌ها و ارکان اساسی یک نظام و یک کشور ،‌دشمن به سراغ این‌ها می‌آید که این‌ها را منهدم بکند و نقاط قوت را در تبلیغات خود به نقاط ضعف تبدیل کند ، فرصت‌های یک نظام را به تهدید تبدیل کند.

     این کارهایى است که دارند می کنند؛ در این کار تجربه هم دارند، تلاش هم زیاد دارند می کنند، ابزار فراوانى هم در اختیارشان هست. باید ابعاد دشمن و ابعاد دشمنى را بدانیم تا بتوانیم بر او فائق بیائیم. البته ما مدد الهى داریم، کمک غیبى داریم بدون شک؛ این را انسان دارد مشاهده می کند؛ لکن ما مادامى که هوشیارانه، آگاهانه در میدان نباشیم، تدبیر لازم را به کار نبریم، کمک الهى به سراغ ما نخواهد آمد.

اهمیت جنگ نرم:

تأثیر طولانی

 هزینة اندک

تأثیر عمیق

مخفیانه بودن

ویژگیهای جنگ نرم:

1ـ اقدامات خود را آشکار و علنی انجام می‌دهد و در شکل و بستر قانونی عمل می‌نماید.

2ـ پدیده جنگ نرم بطئی ، آرام و خزنده عمل نموده ، به طور تدریجی در جامعه شکل می‌گیرد و افراد به سختی متوجه تکوین آن می‌گردند.

3ـ جنگ نرم یک جنگ نامحسوس است ، یعنی ماهیت جنگ در آن پیدا نیست.

4ـ مسالمت آمیز بوده و جنبة غیر خشونتی دارد و لذا در برخوردهای سطحی حساسیتی را در جامعه و حکومت بر نمی‌انگیزد.

5ـ از ابزارها و روشها و بستر های فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی مثل رسانه ها ، احزاب ، تشکل‌های صنفی و قشری ، سازمان‌های مردم نهاد ، مراکز فرهنگی ، هنری و آموزشی و غیره استفاده می نماید.

6ـ جنگ نرم ، جنگی است میان دانشگاه و اندیشه ورزان کشور با مراکز تئوری پردازی دشمن.

7ـ رسانه ها به عنوان ستون اصلی شاکله جنگ نرم و ابزار فرهنگی کاربردی جهت تأثیر گذاری بر افکار عمومی ، رکن اساسی مبارزه را تشکیل می‌دهند.

8ـ در براندازی نرم از رسانه های داخلی کشور برای ساقط کردن حاکمیت همان کشور استفاده می‌شود.

9ـ مخاطب جنگ نرم عموم مردم هستند و قشر خاصی را در بر نمی گیرد

 

باید توجه داشت اسلحهه ما در جنگ نرم چیزی جز بصیرت نیست.....
                                         




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:10 صبح

یک مذاکره کاملا اصولی و عاشقانه

 


شاید برایتان جالب باشد که بدانید مقدار بسیار زیادی از دعواهای همسران، به دلیل ندانستن قوانین ارتباط کلامی است، به عبارت دیگر، زوج های جوان بلد نیستند که چگونه با همسر خود صحبت کنند که اوقات خوشی را داشته باشند و چگونه با او صحبت نکنند که او را بر سر خشم و لج آورد!

عاشقانه

مراوده و صحبت کلامی زوجین، اولین ارتباطی است که باهم دارند، وجود یک گفتگوی سالم، درک افراد را برای یکدیگر آسان می سازد و دل ها را به هم بیش از پیش نزدیک می کند.در مقاله زیر، انواع ارتباط یا مراوده ناسالم همسران را بررسی می کنیم.


مراوده ناسالم
مراوده و ارتباطی است که از عدم وجود توجه مشترک، عدم وجود تمرکز و... برخوردار بوده و در آن از ارتباط کلامی و مولفه های غیرکلامی بهره نمی گیرد.
از عمده ترین مراودات ناسالم، مراوده متناقض می باشد.


مراوده متناقض
مراوده ای است که در یک زمان، در دو جهت مخالف و از لحاظ درونی ناهماهنگ حرکت می کند. هر چند مراوده متناقض یک جنبه تعامل هر خانواده بوده و در اندازه های متعادل، قابل تحمل است. در مواقع بحرانی به عنوان یک روش مشخص برخورد با تعارض، یا یک مدل اساسی پرورش کودک به کار می رود که می تواند به تعاملات متقابل مرضی منجر شود.
اگر کسی سرش را از روزنامه بر ندارد و ادعا کند که به آنچه شخصی می گوید توجه می کند، دو پیام مخالف همدیگر و متناقض را ابلاغ می کند و شخص دیگر را درباره اینکه چگونه باید عمل کند، دچار گیجی و سر درگمی می کنند. این عمل هر حرکت عاقلانه ای که در پاسخ به آن شخص صورت بگیرد، ناچاراً غلط می باشد و به افزایش ناکامی منجر خواهد شد.

ارتباطات پوشنده از تعارض جلوگیری نمی کنند، بلکه بر روی این که کلاً تعارض راجع به چیست؟ پرده می کشد و در واقع، پاک کردن صورت مساله است. وقتی شوهری خشمگین و عصبانی، عصبانیت خود را از همسرش پنهان کند و ادعا کند که خسته است! یک مراوده پوشیدگی ایجاد کرده است که از ترس بدتر شدن روابط و اجتناب از تعارض بیشتر تنها تعارض درونی بیشتری را برای خود ایجاد کرده است

مراوده نمایشی یا پوشیدگی
پنهان سازی مفهومی است که در ارتباط تنگاتنگ با مفهوم دو سویه است. توصیف این که برخی از خانواده ها، چگونه با نگرش های متناقض و متعارض با گیج کردن، مبهم ساختن یا پنهان کردن آنچه بین اعضاء می گذرد، برخورد می کند، به کار برده شده است.
ارتباطات پوشنده از تعارض جلوگیری نمی کنند، بلکه بر روی این که کلاً تعارض راجع به چیست؟ پرده می کشد و در واقع، پاک کردن صورت مساله است. وقتی شوهری خشمگین و عصبانی، عصبانیت خود را از همسرش پنهان کند و ادعا کند که خسته است! یک مراوده پوشیدگی ایجاد کرده است که از ترس بدتر شدن روابط و اجتناب از تعارض بیشتر تنها تعارض درونی بیشتری را برای خود ایجاد کرده است.
وظیفه اصلی پنهان کردن، نگهداری وضعیت موجود است. زمانی که یک یا چند نفر از اعضای خانواده با بیان احساسات و عواطف وضعیت موجود خانواده را به خطر می اندازند، مراوده پوشیدگی به کار می افتد. فرزندی که حق ندارد از خوشبخت نبودن شکایت کند و حق ندارد این گونه احساس کند، مصداق بارزی از این گونه مراوده به شمار می رود.


مراوده متقارن
یکی از الگوهای مراوده طراحی شده، روابط متقارن است. در این گونه روابط، طرفین رفتار یکدیگر را آیینه وار منعکس می کنند. اگر نفر اول فخرفروشی کند، نفر دوم بیشتر فخر می فروشد که باعث می گردد اولی باز هم بیشتر لاف بزند و به این ترتیب بازی یک شخص برتر را ادامه می دهند. در این مدل گفتگو، زوجین هر کدام به عنوان «سنگ یک من» عمل کرده و خود را برتر دانسته و سعی می کند از طرف مقابلش کم نیاورد، آن قدر ستیزه جویی را ادامه می دهند که به فرزندانشان آسیب می رسد.


روابط مکمل
رابطه ای مکمل خوانده می شود که در آن روابط، یکی از طرفین، رفتار طرف دیگر را تکمیل کنند، یعنی اگر اول با جرأت است، دومی فرمانبردار بشود که سبب می شود که اولی به جرأت نشان دادن بیشتر تشویق شود و فرمانبرداری بیشتری از دومی طلب می کند و به همین ترتیب به دلیل عدم وجود بازخورد، رفتار صحیح یا غلط هر کدام، تقویت می گردد.
روابط متقارن و مکمل، در زندگی اکثر خانواده ها وجود دارد ولی در شرایط معمولی مرضی محسوب نمی شوند. هر یک از این الگوها در معرض این خطر است که از کنترل خارج شوند. مثلاً روابط متقارن می تواند یک مکالمه را به یک تبادل زشت تبدیل کند به طوری که هر یک از طرفین را از لحاظ جسمانی و عاطفی درمانده کند. یک رابطه مکمل می تواند آدم مستبدی را مستبدتر و مطیعی را مطیع تر گرداند.
این چند مراوده، از جمله روابط ناسالم زن و شوهر است، پس اگر هر کدام از زوجین، این رفتارها را سرلوحه خویش قرار داده، بداند که:این ره که تو می روی به ترکستان است...

فرآوری: زینب عشقی

بخش خانواده ایرانی تبیان




موضوع مطلب :

          
چهارشنبه 93 اسفند 6 :: 12:52 صبح

پیامبر و مدیریت بحران

پیامبر و مدیریت بحران

                                                                 با تاکید بر غزوات نبی(ص)

  

1ـ مدیریت عقیده

1 ـ 1 مدیرتی امور عقیدتی و تبلیغی

1 ـ 2 ایجاد انگیزة الهی

1 ـ 3ـ اختیار درحضور و عدم اکراه

مقدمه

چنان که می‌دانیم، رسالتی که انبیای الهی بر دوش داشته‌اند، رها کردن انسان از زنجیرهای ظلم و ستم ظالمان و مستکبران بوده است؛ همان حرکت آزادیبخش که زمینه را برای انسان جهت پذیرش هدایت آماده کرده و محیط فکری او را از عناصر مضر پاک می‌کند.

پیامبر ما، حضرت م‍حمد(ص) نیز با پیاده کردن الگوی جامع الهی ـ اخلاقی سعی داشتند، به ایجاد نظمی نوین و حاکمیتی فوق بشری در حیات دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ملتها دست بزنند تا در این راه، مستضعفان را ضِد مستکبران یاری کرده و محیطی عاری از شر و اشرار تأسیس کنند. بدون تردید، پایه‌های اولیة این بنای ماندنی، محصول عمل شخص پیامبر (ص) است که اگر غیر از این بود، مسیر تحولات اسلامی تا امروز، به دازا نمی‌کشید. پیامبر(ص) با مهذب کردن خود به اخلاق، مکارم و بزرگورایها، هر چه را که در یک انسان کامل باید وجود داشته باشد و بر شرف و کمال او می‌افزاید، در حِد اعلا داشت. او به تمام معنا، بزرگ بود و با همة وجود، درس اخلاق به بشر آموخت؛ اخلاقی که خلق و خوی بشر را از تاریکی جهل شیطانی به نور عقل و علم الهی رهنمون کرد؛ تا آن‌جا که پیامبر (ص) مصداق بارز آیة «إنک لعلی خلق عظیم» شد. خود نیز با تعریف هدف بعثت ـ که همانا «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» است ـ تلاش خویش را برای اتمام کرامتهای فطری بشری به کار گرفت.

در این راستا، هر برهه از زندگی حضرت رسول(ص) و هر پدیده در حیات آن فرزانة مبارک(ص)، راهی است در جهت رسیدن به مکرمتهای اخلاقی.

از دیگر موارد در مدیریت تبلیغی پیامبر این بود که ایشان به سربازان، این فرصت را می‌دادند که به اختیار خود وارد جنگ شوند و هیچ اکراهی در کار نبود

در این مقاله با تو‍جه به برداشت مذکور، سعی بر این است که نحوة مدیریت آن حضرت را در مواقع بحرانی امر خطیر ابلاغ رسالت بررسی کرده و زوایایی هر چند اندک را به صورت شفاف مورد تأکید قرار دهد. از آنجا که تمام حیات آن حضرت(ص) پر از دغدغه و بحران بوده است، برای تمرکز بیشتر، چهار جنگ مهم به عنوان موارد خاص این تحقیق در نظر گرفته شد. این چهار جنگ عبارتند از «بدر»، «احد»، «خندق» و «تبوک». منتها، چون هر جنگ با بحران قبل از شروع حملة نظامی آغاز شده و با بحران اتمام جنگ به پایان می‌رسد، لذا نوع مدیریت حضرت از آ‎غاز بحران اولیه تا پایان بحران ثانویه(بعد از اتمام جنگ) محل توجه و مدنظر بوده است.

امید است که با بهره‌گیری بیشتر از سجایای اخلاقی آن حضرت، راه سعادت را آموخته و بیاموزانیم.

امروزه،«جهاد» به عنوان یکی از مظاهر مورد توجه و موجود در زندگی خاتم پیامبران، زیر ذره‌بین اندیشمندان و صاحبنظران قرار دارد. با توجه به پیش‌گفته‌ها، می‌‌توان در علم امروزی، «جهاد» را نوعی «بحران» یا «شبه بحران» ـ که بیشتر حالت نظامی داشته، لیکن صبغه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیز به خود می‌گیرد ـ محسوب کرد. این شبه بحران در جامعة حضرت رسول(ص) نیز به صورت اپیدمی گسترش داشت. برای تحلیل مسألة خروج توأم با توفیق حضرت رسول(ص) از این بحرانها باید نگاه دقیقی به چگونگی اعمال مدیریت آن حضرت داشت.

همان طور که می‌دانید، «مدیریت»، علم و هنر برنامه‌ریزی، متشکل و هماهنگ کردن، رهبری و کنترل فعالیتهای مختلف به منظور نیل به هدفی مشخص است؛ این علم و هنر، در زیباترین و والاترین چهرة خود، در سیرة نبوی قابل مشاهده است: مدیریتی الهی، مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و مراتب وجودی او که در حقیقت، با ادارة قلبها تحقق می‌یابد. بدون تردید، هدف از این نوع مدیریت. خارج کردن انسان از مرتبة حیوانی و وارد کردن او در مرتبه رحمانی و خروج از ظلمات به سوی نور می‌باشد.

به هر تقدیر، نوع مدیریت آن حضرت در طول مسیر بحرانی و جریان یک جنگ، قبل از آغاز جنگ تا بعد از پایان شعله‌های آن، می‌تواند، به عنوان درسی زیبا و جذاب در آیین الهی، آموختنی و البته، لازم الاتباع باشد؛ لذا با توجه به جمیع جهات، نکاتی بسیار دقیق از این نوع مدیریت را که کاملاً با مدیریت بشری جنگها متفاوت است، شرح داده و بتفکیک به بحث و بررسی هر یک می‌پردازیم.

ناگفته نماند که آیین محمدی(ص) در زمان خود، دربردارندة اصولی مخالف و ناسازگار با وضعیت حاکم بود. لذا برای اجرای اصل جلوگیری از ستم‌پذیری و انظلام، می‌بایست قدرتی در مقابل سیستم حاکم وجود داشته باشد؛ بنابراین، حداقل آمادگی برای جنگ و شاید هم ورود به جنگ ضرورت داشت. در نتیجة، هرگاه «استراتژی دعوت» مؤثر نمی‌افتاد، به تناسب موقعیت، امکان بروز جنگ وجود داشت.

1ـ مدیریت عقیده:

1 ـ 1 مدیرتی امور عقیدتی و تبلیغی:

از آنجا که اساس و مبنای نبردهای پیامبر(ص)، نبرد در راه ایجاد و تأسیس حکومتی مبتنی بر فضایل و ارزشهای اسلامی بوده و مانند اغلب نبردهای دیده شده و پیش‌آمده، برای کسب قدرت بیشتر و در راه تحکیم حکومت فاسد و زورمدار نبود، لذا تبیین امور شرعی و اسلامی و توجیه و ترویج اسلام و عقاید اسلامی و تبلیغ قدرت اسلام، در قلبها مؤثر واقع شده و باعث آمادگی روحی بیشتر اصحاب برای نبرد و اهدای جان خویش در مقابل ترویج عقیده می‌شد.

از این جهت، پیامبر اکرم(ص) بسیار بر سر عقیده پافشاری می‌کرد و هیچ‌گاه، به معامله دربارة آن تن درنمی‌داد. به عنوان نمونه، در جنگ «احد»، در حالی که سپاه مشرکان حدود سه هزار نفر بودند، رسول خد(ص) سپاه مؤمنان را در حالی که شمار آنان با احتساب گروهی بیمار دل که در میان آنان وجود داشتند، تنها به هزار نفر می‌رسید، پیش برد. در این میان، برخی از «انصار» قصد داشتند تا از هم‌پیمانان یهودی خود نیز کمک بخواهند؛ اما رسول خد(ص) فرمود: «ما را به یاری آنان نیازی نیست.» چرا که حضرت رسول(ص) می‌خواستند، سپاه او فقط از کسانی تشکیل شود که برای دفاع از عقیدة خود سر جنگ دارند. خداوند نیز در این باره فرموده است:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، کسانی را غیر از هم‌عقیدگان خود به دوستی و همکاری نگیرید که در ایجاد سستی در شما فروگذار نمی‌کنند. آنان دوست دارند که شما در رنج و مشکل گرفتار آیید. کینه از زبان آنان هویداست و البته آن چه در دل دارند از این بزرگتر و بیشتر است.»

1 ـ 2 ایجاد انگیزة الهی

چنان که گفتیم، پیامبر‌(ص) قبل از نبرد از ایجاد انگیزه‌های سطحی و یا مادی صرف، فاصله می‌گرفت و دلها را با توجه دادن به انگیزه‌های الهی به تحرک وا‌می‌داشت؛ زیرا کارکرد انگیزه‌های الهی، بسیار بادوامتر است و از آنجا که دست یافتن به این انگیز‌ه‌ها بسیار سخت است، در نتیجه، تاب تحمل مشکلات سخت و دشوار نیز بیشتر فراهم ‌می‌آید. اینک، نمونه‌هایی از این سنخ انگیزه را که مربوط به جنگ «بدر» می‌باشد، نقل می‌کنیم:

«رسول خد(ص) به جنگ مصمم شده بود. اما نه جنگی که انگیزة آن، به دست آوردن مال و ثروت و یا جلوه‌ای دیگر از جلوه‌های دنیا باشد؛ بلکه دشمن خدا به رویارویی مؤمنان آمده بود و آنان، ناگزیر بودند تا به دعوت خدا و رسول او و این مژده که یکی از دو نیکی را به دست خواهند آورد، پاسخ مثبت دهند. لذا، وارد نبرد شدند. امِا درست در مقابل آنان، کسانی بودند که فقط به دنبال انگیزه‌های مادی آمده بودند و اندیشه‌ها و نقشه‌های مختلف آنان را سست و ناکام ساخته بود و لذا، در هنگام رویارویی، ترس بر دلهای آنان چیره می‌شد.»[1]

در جنگ «احزاب» نیز پیشنهاد پیامبر برای تطمیع سران دو قبیلة «غطفان» و «نجد» جهت مصالحه در مقابل دریافت یک سوم محصولات مدینه، باعث آزمندی آن دو قبیله شد. یقیناً اگر در گروهی، پایبندیهای قومی، قبیله‌ای و مادی بر مبانی دیگر غالب گردد، باعث می‌شود که عزم و اراده از آن جمع رخت بربندد و به علت همین آزمندیها نیز بود که آنان از طولانی شدن محاصره و بی‌نتیجه ماندن آن خسته شدند و میان آنان و قریش اختلافاتی به وجود آمد و سرانجام، درصدد برآمدند تا از همان راهی که آمده‌اند، بی‌هیچ دستاوردی بازگردند.»[2]

از این جهت، پیامبر اکرم(ص) بسیار بر سر عقیده پافشاری می‌کرد و هیچ‌گاه، به معامله دربارة آن تن درنمی‌داد. به عنوان نمونه، در جنگ «احد»، در حالی که سپاه مشرکان حدود سه هزار نفر بودند، رسول خد(ص) سپاه مؤمنان را در حالی که شمار آنان با احتساب گروهی بیمار دل که در میان آنان وجود داشتند، تنها به هزار نفر می‌رسید، پیش برد.

در جنگ «احد» نیز خداوند، دلهای مؤمنان را به این مژده استوار ساخت که اگر در میدان نبرد پایداری کرده و ثابت قدم بمانند و خدا را به یاد داشته و مطمئن باشند که ازهمة قدرتها برتر است، همچنین، اگر دل استوار دارند و از جنگ و تعقیب دشمن روی برنتابند و به غنایم مشغول نشوند و سرانجام، اگر به مخالفت با فرماندهی هوشیار که آنان را به راه درست و همکاری نزدیک در میدان نبرد فرا می‌خواند، نپردازند خداوند آنان را به وسیلة فرشتگان آسمانی یاری خواهد کرد. در این خصوص آیات الهی نیز گواهی می‌دهند:[3]

«آن‌گاه به مؤمنان می‌گفتی، آیا این شما را بسنده نمی‌کند که پروردگارتان به وسیلة هزار فرشته که از آسمان فرو فرستاده می‌شوند، از شما پشتیبانی کند؟ بلکه اگر صبر کنید و پرهیزگار باشید، بزودی همین که آنان بر شما درآیند، پروردگارتان ما را به وسیلة پنج هزار فرشته ـ که همه نشان دارند ـ پشتیبانی خواهد کرد. پروردگار، این[امداد و پشتیبانی] را جز برای آن قرار نداد که مایة بشارتی برایتان باشد و دلهایتان بدان آرام و مطمئن شود و یاری و پیروزی جز از جانب پروردگار نیست و نیز این امداد برای آن بود که دنبالة کافران قطع شود یا خداوند آنان را سرکوب کند و ناکام و سرشکسته گردند.»

بنابراین، تشویق و تحریک به نبرد، عنصری اساسی در بالا بردن روحیة معنوی و عوامل روانی برای جنگجویان است؛ کما این که در آن زمان، برانگیختن روح حماسی در جمع و ایجاد انگیزة شدید بر واقعیتی که برای آن می‌جنگند، و این که تا حصول نهایی آن باید بکوشند، همة مؤمنان را در حالت بیداری انقلابی نگه می‌داشت و حرکت و انگیزة روانی و علاقة دایم برای رویارویی با دشمن را در ایشان برمی‌انگیخت. در این رابطه، قرآن کریم در جای دیگری می‌فرماید:

«ای اهل ایمان، آیا می‌خواهید که به نجاتی سودمند هدایت شوید، تا از عذابی دردناک رهایی یابید؟ پس به خدا و رسول او ایمان آورید؛ و به مال و جان، در راه حق جهاد کنید؛ که اگر دانا باشید، این برای شما بهتر است، تا پروردگار، گناهانتان را ببخشد و در بهشتی که زیر درختانش نهرها(آبی گوارا) جاری است، داخل گرداند؛ و در بهشت عدن، منزلهای نیکو و جاودانی به شما عطا کند؛ که این، همان رستگاری بزرگ بندگان است، و نیز تجارتی دیگر که آن را هم دوست دارید؛ نصرت و یاری خدا و فتح نزدیک است که بشارت رحمتی است به اهل ایمان.»[4]

در غزوة «بدر» نیز پیامبر فرمود: «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، امروز اگر مردی، بردبارانه و ثابت قدم و دقیق نبرد کند، خوشبخت است و اگر پشت نکند، جای او در بهشت خواهد بود.»

1 ـ 3ـ اختیار درحضور و عدم اکراه

از دیگر موارد در مدیریت تبلیغی پیامبر این بود که ایشان به سربازان، این فرصت را می‌دادند که به اختیار خود وارد جنگ شوند و هیچ اکراهی در کار نبود؛ بلکه آنان خود با این کار در پی اجر اخروی بودند و اگر در پرتو لطف و خواست الهی پیروز می‌شدند، باز هم برای آنان حقیقتی مدِ نظر بود که به دفاع از آن برخاسته بودند و اگر کشته می‌شدند، نیز به افتخار شهادت و به بهشت و خشنودی خداوند دست یافته و هیچ فاصله‌ای میان آنان و بهشت نبود. بنابراین، در هر حال، آنان دست به تجارت سودآوری می‌زدند که خود آن را انتخاب کرده بودند.

مصباح الهدی باقری

پی نوشت ها:

[1] سورة مؤمن، آیة 31

[2] دلشادتهرانی، مصطفی؛ سیرة نبوی، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ، 1372، ص 162

[3] ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، ترجمة حسین صابری، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی 1373، ص 376

[4] همان، صص 646 ـ 645

منبع:

مجله اندیشه صادق، شماره 3و4، با اندکی تصرف و تلخیص از سایت تبیان




موضوع مطلب :

          
چهارشنبه 93 اسفند 6 :: 12:49 صبح
<   <<   21   22   23   >