سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الماسها می درخشند...!
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
عفت شکم و شهوت

 

من مواعظ علی بن الحسین (علیه السلام):
ما من شىءٍ أحبّ إلى اللّه بعد معرفته من عفّة بطن وفرج، وما من شىءٍ أحبّ إلى اللّه من أن یسأل.
(تحف‏العقول ص 282)
علت اینکه حضرت، محبوب‏ترین امور نزد پروردگار را بعد از معرفت خدا، عفت بطن و فرج، دانسته و سایر واجبات و عبادات مثل نماز را ذکر نفرموده، این است که: عفت، جلوگیر عامل مزاحم است و همیشه، تأثیر عامل مزاحم، بیشتر از عامل مُعِدّ است، مثل این است که کسى غذاهاى مفید و مقوى مصرف کند اما از آن طرف بطور منظم یک سم یا میکروبى را وارد بدن نماید بدیهى است اثرى نخواهد کرد.
در مسائل معنوى، نیز اگر انسان عبادات زیادى انجام دهد اما مرتباً میکروب گناه را در کالبد روح خود وارد کند، اثر عباداتش خنثى مى‏شود. ولى اگر آئینه قلب خود را با گناه تیره نکند فطرت الهیش او را به رشد و کمال هدایت مى‏نماید. پس ترک گناه اهم از فعل عبادت است و لذا شیطان بیشتر انسان را به گناه وسوسه مى‏کند تا ترک عبادت، چون وقتى گناه بر آدمى سیطره پیدا کرد عبادات او موجب تقرّب وى نخواهد شد.
پس محبوب‏ترین کارها، ترک دو گناه است یکى گناه بطن که ارتباط پیدا مى‏کند با دنیاطلبى، مال‏اندوزى و طمع‏ها و دیگرى شهوات جنسى است.



موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:38 صبح

بیاناتی کوتاه از سخنان مقام معظم رهبری درباره جنگ نرم که به همت وبلاگ مبارزین جنگ نرم، تهیه شده است.

 

- این جنگ نرم ، شما جوانهای دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید…

 

2-شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبهه ی جنگ نرم ، یکی اش نگاه خوشبینانه وامیدوارانه است

 

3-خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.

 

4-در میدان تنظیم شده ی از سوی دشمن بازی نکنید…. چون چه ببرید ، چه ببازید ، به نفع اوست.

 

5-امروز اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن است

 

6-در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثرگذار شود

7-جنگ نرم، صحنه رویارویی دروغ های بزرگ باواقعیت های تردیدناپذیراست.

 

8-دراین جنگ نرم،کافی است هواداران جبهه حق بیدارباشندو بیکار ننشینند چراکه زبان حق همیشه مؤثرتراز زبان باطل است.

 

9-فرهنگ یک سیستم است و دارای انواع و اجزائی است و مهندسی فرهنگ به عنوان یک مهندسی سیستم باید انجام پذیرد

 

10- فرهنگ یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است

 

11-جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دلها و ذهنهاى مردم

 

12-یکى از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند

 

13-در جنگ روانى و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهاى معنوى مى‌‌آید که آنها را منهدم کند؛

 

14-مؤثرترین سلاح بین‌‌المللى علیه دشمنان و مخالفین، سلاح تبلیغات است؛

 

15-من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم اول: جنگ روانی، دوم جنگ اقتصادی و سوم: مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی

 

16-کسانی که نسبت به مسائل فرهنگی حساسیت داشته باشند، متوجه مسأله تهاجم فرهنگی خواهند شد

 

17-کار فرهنگی در ایران اسلامی مسأله ای است که نمی توان لحظه ای از آن غفلت کرد.

 

18-مقابله آمریکا با جمهوری اسلامی ایران عملاً در استمرار جنگ روانی با نظام و ملت ایران، معنا پیدا می کند.

 

19-دشمنان جمهوری اسلامی ایران باورهای سیاسی و دینی و نیز عادات حسنه ملت ما را با تکیه بر ابزارهای فرهنگی هدف گیری کرده اند

 

20-اکنون فرهنگ اسلام ناب که انقلاب اسلامی براساس آن بنیان نهاده شده است، دقیقاً هدف تهاجم دشمنان اسلام قراردارد

 

21-برای مقابله اصولی و برنامه ریزی شده با این تهاجم دشمن، لازم است مدیریت متمرکز و هدایت کننده ای در امور فرهنگی به وجود آید

 

22-شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.

 

23-هدف از عملیات روانی دشمن، تضعیف روحیه ملت ایران و نشانه ای از استیصال دولتمردان آمریکایی است،

 

24-شکی نیست که امروز امواج تبلیغاتی پیچیده و درهم تنیده ی عالم، علیه اسلام متمرکز شده است.

 

25-گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف، نظام جمهوری اسلامی است

 

26-در تهاجم فرهنگی، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملّی و ازبین بردن آن است

 

27-تهاجم فرهنگی انجام می گیرد تا فرهنگ خودی را ریشه کن کند

 

28-فرهنگ مایه اصلی هویت ملت هاست

 

29-فرهنگ یک ملت است که می تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند.

 

30-در تهاجم معنوی ، تهاجم فرهنگی ، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمی بینید هوشیاری لازم است.

 




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:35 صبح

وظایف منتظران در عصر غیبت

eaglemohsenاز جمله مسائلی که همواره شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام در دوران غیبت کبری خواهان فهم آن هستند، شناخت وظایفی است که در این دوران به عهده آنان گذاشته شده است . در این مقاله تلاش خواهیم کرد وظایف منتظران را هر چند به صورت مختصر بیان کنیم.

آمادگی نظامی برای ظهور امام زمان علیه السلام :
به تصریح روایات، آماده کردن سلاح و کسب مهارت نظامی که مناسب با هر عصری باشد، برای شرکت در سپاه حضرت مهدی علیه السلام از وظایف منتظران است. (این آمادگی در عصر ما حداقل باید از لحاظ قوت و آمادگی بدنی حفظ شود.)
امام صادق علیه السلام فرمود: هر یک از شما باید برای خروج حضرت قائم علیه السلام هر چند به اندازه یک تیر، مهیا کند . هر گاه خدای تعالی چنین نیتی از او ببیند، امیدوارم عمرش را طولانی کند تا آن حضرت را درک کند (و در زمره یاران و همراهانش قرار گیرد). (18)
همچنین امام کاظم علیه السلام فرمود:هر کس مرکبی را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن دشمنان ما را خشمگین سازد در حالی که خودش به ما منسوب باشد، خداوند روزیش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا کند، او را به آرزویش برساند و در رسیدن به خواسته هایش او را یاری کند.» (19)

پی نوشته ها:
18) غیبت نعمانی، باب ماجاء فی ذکر الشیعه، ص‏173; بحارالانوار، ج‏52، ص‏366
19) الکافی، ج‏6، ص‏535، ح‏1
abalmahdi.ir/site/%D

 


موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:31 صبح

مصرف گرایی بیماری فرهنگی دنیای مدرن

مصرف‌گرایی یعنی استفاده از کالاها به منظور رفع نیازها وخواسته ها . این عمل نه تنها شامل خرید کالاهای مادی، بلکه در برگیرنده خدمات نیز است چون درنظام سرمایه داری همه چیز تبدیل به کالا میشود . در جوامع نوین مصرف گرایی به یک فعالیت اجتماعی اصلی تبدیل شده است . برای مصرف گرایی(تن اسانی اشکار) مقدار زیادی وقت، انرژی، پول، خلاقیت و نوآوری تکنولوژیکی مصرف می شودمصرف گرایی نوین به شکل بی رویه یک آسیب اجتماعی است که مستلزم شناخت علمی و سپس درمان اساسی، یا به عبارت دیگر برنامه ریزی است . مصرف گرایی بی رویه پدیده ای بین المللی است و چارة آن باید در دو بعد خرد و کلان صورت گیرد. باید مصرف گرایی در هر جامعه را در یک زمینه وسیع تر اجتماعی در نظر گرفت زیرا امروزه تولید و توزیع از مرزهای یک کشور گذر کرده و دورافتاده ترین نقاط یک جامعه به مرکزی ترین مراکز تولید و سیستم توزیع جهانی متصل است  ظهور مصرف گرایی نوین و پیدایش فرهنگ خاص آن .

مصرف گرایی نوین در اثر گسترش سرمایه داری برای اولین بار در اروپا بوجود آمدو سپس به جوامع دیگر بسط داده شده و در شرایط کنونی به وفور و به سرعت شاهد رشد آن در کشور ایران هستیم.یک دیدگاه در مورد توسعه سرمایه داری بر این باور است که فرهنگ مبنی بر سخت کارکردن، صرفه جویی ، سرمایه گذاری و ایجاد مؤسسه های اقتصادی است که روحیه سرمایه داری بوجود می آورد و به تدریج یک نظام اجتماعی ایجاد می کند . از لحاظ نظری، در این جا یک تضاد بین تبیین پیدایش سرمایه داری و توسعه مصرف گرایی بوجود می‌آید . اما واقعیت امر این است که سرمایه‌داری از همان ابتدای پیدایش دارای یک هدف اصلی به نام (سودسازی) بوده است . برای چنین هدفی، تولید بیشتر، فروش بیشتر، سرمایه گذاری بیشتر و مجدداً تولید بیشتر مد نظر است . به عبارت دیگر در یک چرخه، هدف فروش کالاهای بیشتر و در نتیجه سود بیشتر است .

ابتدا فکر می کردند که طبقات بالا و اشراف خریداران اصلی کالاهای سرمایه داری باید باشند. اما به تدریج متوجه شدند که سرمایه داری با تولید انبوه نیاز به مصرف‌کنندگان انبوده دارد. از آنجا که طبقات بالا از کمیت کافی برخوردار نبودند، پس بنابراین نیاز به مصرف کنندگان انبوه به زودی نمایان شد. در تولیدهای اولیه، نخست رفع نیازهای بیولوژیک را مدنظر داشتند. اما از آنجا که نیازهای بیولوژیک انسان محدود است، لذا باید نیازهای غیربیولوژیک در جوامع برای مصرف کالاها بوجود آید . نیاز غیربیولوژیک هم در جایی محدود می شد. اما تولید کنندگان می بایستی خصلت تولید انبوه خود را بعنوان یکی از اهداف ، از دست نمی دادند. به همین منظور بود که در جوامع سرمایه داری نیازهای کاذب بوجود آمد تا کالاهای انبوه سریعاً مصرف شوند. مصرف انبوه بر پایه کالاهای بی‌دوام امکان پذیر بود.

در غرب، گسترش زندگی شهری و شهرنشینی با جنبه های روانی و اجتماعی خاص خود زمینه را برای مصرف گرایی به عنوان سبکی خاص از زندگی بوجود آمد. نخست در ابتدای قرن بیستم، این سبک خاص با الگوهای فرهنگی جدید در میان افراد طبقه بالا و متوسط شهری)به قول وبلن طبقه تن اسان) رواج پیدا کرد. در شهرها فروشگاههای بزرگ تأسیس شدند و فرهنگ مصرف گرایی را القاء کردند. در این فرهنگ ویژه یک شعار اصلی رواج پیدا کرد و آن اینکه تا می‌توانی بخر و هر چه بیشتر مصرف کن . بر پایه همین شعار بود که رقابت در خرید و مصرف به عنصر اصلی این فرهنگ تبدیل شد . افراد در خرید بیشتر و مصرف بیشتر از یکدیگر سبقت می گرفتند و تقریباً مصرف گرایی به نوعی وجهه اجتماعی تبدیل گردید.

الگوهای مصرف‌گرایی نوین

توسعه انواع فروشگاههای بزرگ ( مواد غذایی، اسباب منزل، پوشاک، وسایل الکتریکی و ... ) در زیر یک سقف، مردم را به مصرف گرایی انبوه عادت داد. افراد در محیطی قرار می گرفتند که کالاهای متنوع را در یک جا جلوی چشمان خود می‌دیدند. هم زمان، مدگرایی بوجود آمد که بر اساس آن کالاها برای دوره های معینی ( یا محدودی ) تبلیغ و استفاده می شدند. مردم به این سمت هدایت می شدند که کالاها را در زمان محدودی استفاده کنند. مصرف گرایی می بایستی سهل و آسان گردد. پس ابزار مصرف گرایی باید مهیا می شد . در این جوامع وسایل ارتباط جمعی به مهمترین ابزار مدگرایی و تبلیغ برای کالاها تبدیل شدند. دو نوع ابزار مصرف گرایی در جوامع رواج پیدا کرد: نخست حراج های پی در پی کالاها و دیگری اشاعه کارتهای اعتباری. در کشورهای توسعه یافته، در طول یک سال به بهانه های متعدد حراج کالاها وجود دارد . در حراج کالاها، از یک روان شناسی استفاده می شود و آن ایجاد احساس نیاز کاذب است . مشتری جنسی را که در حراج می بیند، فکر می کند که نیاز دارد، در حالی که اگر حراج نبود چنین احساسی به او دست نمی داد. از سوی دیگر، فرد در بازار باید احساس کند که همه وقت، پول برای خرید دارد. در اینجا مسئله از طریق مکانیزم کارت های اعتباری حل می شود. به عبارت دیگر هرگاه احساس نیاز کردی، حتی اگر پول نقد هم نداشته باشی، با داشتن کارت اعتباری، در واقع پول به همراه خود داری. بنابراین نیاز هست ( اما از نوع کاذب) توانایی خرید هم هست ( به شکل مصنوعی ) .

در جوامع توسعه یافته، همه کالاهای خریداری شده مصرف نمی شوند زیرا نیاز واقعی نبوده اند . در نتیجه سه راه برای کالاها باقی می ماند: نخست فروش مجدد آنها با قیمت بسیار ارزان، دوم به دو ریختن آنها، و سوم بخشیدن آنها با افراد یا مؤسسه‌های خیریه. افراد نمی توانند اینگونه کالاها را نزد خود نگهدارند زیرا تحرک جغرافیایی افراد بسیار بالاست. بنابراین، مجدداً خرید و در چرخه باطل در غلطیدن است.می دانیم که سرمایه داری به عنوان یک بسته با محتوای حداقل، اقتصادی، فرهنگی، تکنولوژیکی ، اجتماعی و روانی در یک فرایند تاریخی وارد کشورهای به اصطلاح غیر سرمایه داری شده است .

هدف سرمایه داری در این کشورها نیز همان سودسازی مضاعف است . برای رسیدن به این منظور نیز باید فرهنگ مصرف گرایی را در این کشورها رواج دهد. برای رواج مصرف گرایی در این کشورها، سرمایه داری چند نوع عامل دارد. عوامل در زمینه های مختلفی فعالیت می کنند. مهمترین عوامل عبارتند از : 1- تجار بزرگ، 2- خرده فروشان، 3- صاحبان تبلیغات ، 4- دست اندرکاران وسایل ارتباط جمعی 5- تولید کنندگان کالاها و خدمات، 5- بانکها و 6- بسیاری از افراد و دیگر مؤسسات . در جوامع در حال توسعه فرهنگ مصرف‌گرایی به شکل های زیر نمایان می‌شود:

1-الگوهای مصرفی کشورهای توسعه یافته عیناً نعل به نعل به کشورهای در حال توسعه منتقل می شوند.

2-وسایل ارتباط جمعی، مسافران و دیگر عومل شدیداً به این انتقال کمک می‌کنند .

3-افراد برای نشان دادن اینکه از وجهه بالائی برخوردارند، در مصرف‌گرایی، افراطی‌تر از خارجیان عمل می‌کنند.

4-به تدریج مصرف گرایی افراطی جزئی از فرهنگ جهان سومی می شود.

معمولاً در کشورهای در حال توسعه، مصرف گرایی با عدم امنیت اقتصادی توأم می‌شود. در نتیجه، عدم امنیت اقتصادی ، مصرف گرایی را تشدید می کند. نگرانی از کمبودها باعث انبار کردن اجناس می گردد. انبار کردن اجناس به مصرف گرایی بی رویه تبدیل می شود. نهایتاً همان رفع نیازهای غیرواقعی بوجود آمده است . البته یک مسئله در این کشورها به انبار کردن کالاها کمک می کند و آن تبدیل کالاهای مصرفی به کالاهای سرمایه‌ای است . همین امر باعث می گردد که افراد با زمینه های اجتماعی متفاوت به پنهان کردن برخی از کالاها بپردازند تا اینکه در آینده از طریق افزایش قیمت، منفعتی داشته باشند. به عبارت دیگر مصرف‌گرایی به نوعی فعالیت اقتصادی تبدیل می‌شود.

مصرف‌گرایی در بین اقشار مختلف

معمولاً جامعه شناسان افراد را در جامعه بر پایه سه معیار ثروت، قدرت و وجهه (پرستیژ) به سه طبقه بالا ، متوسط و پایین تقسیم می کنند. این سه معیار، الگوهای متفاوتی از مصرف گرایی را برای سه طبقه به بار می آورند. هر سه طبقه، مصرف گرایی بی رویه دارند اما به شکل های متفاوت . افراد طبقه بالا با داشتن ثروت، از طریق مصرف کالاهای لوکس به دنبال پرستیژ بالا هستند. اینان خدماتی را که فکر می‌کنند قدرت و وجهه اجتماعی برایشان به ارمغان می‌آورند را هم به مقدار زیادی مصرف می‌کنند. طبقات اجتماعی بالا با پرستیژ و قدرت بالا، سعی می‌کنند با مصرف‌گرایی مفرط خود را هم طراز ثروتمندان نشان دهند. مصرف گرایی مفرط در واقع یک وسیله خود نشان دادن می شود و اعضای یک طبقه در مصرف گرایی مفرط با یکدیگر رقابت شدید دارند. این رقابت از نوع رقابتهای کاذب است .

اعضای طبقه متوسط، همیشه سعی می‌کنند خود را از طبقات بالا عقب‌ تر نبینند. اینان با درآمد کمتر به رقابت با طبقه بالا می پردازند. بازار برای تشفی کردن آنها، اجناس ظاهراً لوکس ، ارزان به وفور در اختیار آنها قرار می‌دهد. پس از خرید چنین کالاهایی است که از لحاظ روانی یک رضایت مندی کاذب به آنها دست می دهد. اعضای این طبقه اجتماعی به لحاظ کمی بیشترین مصرف را در جامعه دارند. همچنین بازار به خرید آنها وابسته است زیرا تعداد افراد این طبقه در جوامع بیش از اعضای طبقات دیگر است و لذا حجم خرید بالایی دارند.

اعضای طبقه پایین با درآمدکم، با توجه به مصرف‌گرایی دیگر طبقات و با توجه به وفور کالا و خدمات در بازار، در تلاش است که بهر وسیله، سهمی از کالا و خدمات در بازار، در تلاش است که بهروسیله، سهمی از کالا و خدمات را بخود اختصاص دهد. ترس از کمبودها و عدم امنیت اقتصادی برای خانواده او را به خریدی بی رویه و انبارگونه وامی دارد. خرید اعضای این طبقه عمدتاً خرید کالاهای ضروری، مربوط به بقاء بیولوژیک است . بازار ، مازاد بر مصرف طبقة ‌عمدتاً خرید کالاهای ضروری ، مربوط به بقاء بیولوژیک است. بازار مازاد بر مصرف طبقه متوسط را به این طبقه انتقال می دهد. در واقع الگوی مصرف گرایی طبقات پایین، یک نوع سودسازی سرمایه دار از سرمایه بالقوه تلف شده است زیرا اگر طبقه پایین نبود، سرمایه دار مجبور به از دست دادن مازاد کالاهای مصرفی طبقات متوسط بود. چنین است که اعضای طبقه پایین به مصرف گرایی انبوه عادت می‌کنند . این عادت برای او درونی شده و بخشی از فرهنگ او را تشکیل می‌دهد.

 




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:24 صبح

 

آیا زنان مصرف کننده اند؟

آذر ماه 1393 در نشست تخصصی با عنوان سبک زندگی ایرانی- اسلامی» که شهرداری تهران در سالن اجتماعات بوستان گفتگو برگزار کرد سخنرانی با عنوان «مصرف زنانه به منزله امر اجتماعی» داشتم. خانم محدثه ضیاچی آن را پیاده و ویرایش کرده اند. ضمن سپاس از ایشان، متن این سخنرانی را تقدیم شما می کنم.

زن و مصرف هر دو از مقولات تعیین کننده و مهم در جامعه کلانشهری امروز جهان و از جمله جامعه کلانشهری ایران و تهران است. یکی از ارکان اصلی سبک زندگی، مساله مصرف است، مصرف فرهنگی، مصرف مادی و اشکال گوناگون مصرف. در عین حال مسئله سبک زندگی نه تنها با مقوله مصرف بلکه با مسئله زن هم نسبت تنگاتنگی دارد. خوشبختانه در ده سال اخیر، در ایران، انبوهی از گفتارها و نوشتارها در زمینه مصرف و سبک زندگی تولید و منتشر شده است. به همین دلیل بسیاری از ابعاد این موضوع، حداقل در سطح دانشگاهی در چهارچوب پایان نامه ها، رساله ها، مقالات و کتاب های تالیفی و ترجمه شده ارائه شده است. هدف من در این مقاله پاسخ به این پرسش است که در فضای امروز جامعه ایران به ویژه کلانشهر تهران، مصرف و زن را چگونه باید فهمید؟به همین دلیل در این جا تنها به بیان رویکرد و دیدگاه خاصی می پردازم و از بیان سایر مباحث صرف نظر می کنم.
من در ابتدا به توضیح سوء تفاهم ها و سوء برداشت هایی می پردازم که در مورد مناسبات زن و مصرف در جامعه ما وجود دارد و به این سوالات پاسخ می دهم که ما در مقوله زن و مصرف چه خطاهایی میکنیم؟ این خطاها از چه چیزی سرچشمه میگیرند؟ و چه اشتباهاتی بر اساس آن سوء تفاهم ها در سیاستگزاری های فرهنگی، رسانه ای و تبلیغاتی ما درباره مناسبات زن و مصرف صورت گرفته است؟ این بحث به خطاهای بینشی و روشی ای باز می گردد که نسبت به مقوله مصرف زن وجود دارد و این خطاها را در سیاست فرهنگی، سیاست رسانه ای، سیاست شهری و به طور کلی سیاست گذاری عمومی منعکس کرده است.
امروزه از هر جنبه ای که به مقوله مصرف توجه می شود، زن ها بعنوان عاملان مصرف تلقی می شوند. بعنوان مثال خرید کردن، تجربه ای زنانه است. مراکز خرید، انباشته از زنان است. در سریال های تلویزیونی، رمان ها، گزارش های مطبوعاتی و بطور کلی در هر زمانی که از خرید و فروش و کالا و مصرف سخن به میان می آید، حتما پای یک زن در میان است. بنابراین گرایشی در ما بوجود آمده تا مصرف را با زن و زن را با مصرف تعریف کنیم و اینطور نتیجه بگیریم که اگر هدفمان کنترل مصرف است، بهترین کار، موعظه و نصیحت زنان و استفاده از یک زبان روان شناسانه، احادیث و روایات و توصیه به قناعت و صرفه جویی به منظور نترل مصرف زنان است. در چنین رویکردی در واقع مصرف را به زن و زن را هم به یک امر روانشناختی و فردی تقلیل داده ایم. این نگاه، مساله را برای سیاستمداران آسان می کند چرا که راحت تر می توانند زن را مخاطب قرار دهند، امر و نهی کنند، نصیحت کنند، تذکر دهند و در واقع انبوهی از آموزه ها و دکترین های تبلیغی را از طریق رسانه یا غیر رسانه معطوف به زن کنند و اینطور نتیجه بگیرند که از طریق موعظه کردن زنان، با استفاده از تقلیل مصرف به زن و زن به یک امر روانشناختی و با کمک مددکاران، مشاوران، روزنامه نگاران، مبلغان و مروجان، مصرف را کنترل کرده و کاهش داده اند. با بکارگیری چنین رویکردی، یک امر پیچیده و فراپیچیده به نام مصرف و جنسیت را یه یک امر ایدئولوژیک، شاعرانه و روانشناختی تقلیل داده ایم. در این رویکرد ما با یک نوع تبیین ساده سازی شده، یک سویه، یک جانبه، روانشناختی و فردی مواجه هستیم. در این نگاه گویی فقط عاملیت زنانه است که به مصرف دامن میزند یا می تواند مصرف را کنترل کند. در این حالت تلقی فردگرایانه ای از مقوله مصرف پیدا می کنیم و سیاست ما نصیحت زنان برای حل قضیه مصرف خواهد بود.این یک خطای سیاستگزارانه و یک خطای گفتمانی است که در سالهای اخیر بسیار رایج بوده است. اگر بخواهیم به نحو مؤثری عمل کنیم، باید نتیجه عمل خود را طی سال هایی که درباره مصرف و زندگی و مصرف و زن صحبت و سیاست گذاری کرده ایم بررسی کنیم و بسنجیم تا چه اندازه سیاست هایمان اثربخش بوده و چقدر توانسته ایم میزان مصرف را کاهش دهیم، مناسبات زن و مصرف را تعدیل و تعریف کنیم و مشارکت جامعه زنان را برای یک مصرف مناسب جلب کنیم. هیچ کس نمیتواند از مصرف به طور کلی انتقاد کند، مصرف لازمه زیستن است و کالا برای مصرف تولید می شود و هیچ کس در هیچ لحظه ای از تاریخ منکر یا مخالف مصرف به طور کلی نیست. مسئله اصلی رسیدن به یک تعادل مصرفی و یک الگوی مصرف مناسب است.
حال به این پرسش می پردازم که بجای رویکرد شرح داده شده، چگونه باید مناسبات زن و مصرف را فهمید؟من معتقدم که مصرف امری اجتماعی است. به بیان دیگر مصرف شکلی از رابطه اجتماعی است که در موقعیت ها و شرایط اجتماعی و در یک ساز و کار اجتماعی پیچیده  و با پیامدهای اجتماعی گسترده همراه است. مصرف به عنوان امری که نوعی از ساختار اجتماعی را ایجاد می کند، برآمده از نوعی ساختار اجتماعی نیز هست. منظور من از ساختار اجتماعی، مجموعه زمینه های جمعی عمل یا کنش انسانی در جامعه امروزی است. این ساختارها بدون در نظر گرفتن تقدم و تاخر آنها، عبارتند از:
1. رسانه ای شدن: امروزه رسانه نوعی از ساخت اجتماعی است. عمل ما، فکر ما، احساس ما، اندیشه ما، شیوه دیدن و بودن و زیستن ما، به کمک رسانه شکل می گیرد.
2. شهر و کلانشهر: در شهر به ویژه کلانشهر که تهران هم نمونه بارز یک کلان شهر ایرانی است، ما با یک ساختار سر و کار داریم. کلانشهری فقط مجموعه ای از جمعیت یا مجموعه از تراکم ساختمان ها یا تراکم اتومبیل ها نیست. کلانشهری شیوه ای از زیستن و بودن است. شیوه ای که نوعی از احساسات و عواطف، نوعی از اندیشه و انتقادات، نوعی از نظام ارزش ها را تولید و تکرار می کند. بنابراین وقتی از کلانشهر صحبت میکنیم، بدین معناست که در واقع هرکس در فضایی قرار گرفته است که نوعی انرژی عاطفی، نوعی التزامات و اقتضاعات روحی-روانی و نوعی از رفتار و الگوی عمل را ایجاد می کند. به بیان دیگر کلانشهر را مجموعه ای از سنگ و سیمان و آهن و ساختمان ها و میدان ها نمی سازد. کلانشهر را نظامی از احساسات و عواطف و نظامی از عقیده ها و اندیشه ها می سازد. مصرف نیز یکی از ارکان زندگی شهری است. پس دومین ساختار ایجاد مصرف بعد از ساختار رسانه، ساختار کلانشهری است. جامعه ایران سال 1300، یعنی 93 سال پیش از جامعه عشایری به جامعه روستایی انتقال پیدا کرد و از سال 1300 به بعد آغاز به تحول از جامعه روستایی به جامعه شهری کرد. در سال 1360 جامعه ایران برای اولین بار به جامعه ای تبدیل شد که بیش از پنجاه درصد جمعیت آن شهر نشین شدند. از سال 1375 به بعد، جامعه ایران به سوی جامعه کلانشهری گرایش پیدا کرد. در حال حاضر 10 کلانشهر در ایران وجود دارد. کلانشهر یک ساختار اجتماعی- اقتصادی- سیاسی است و یکی از ارکان کلانشهری زندگی مصرفی و الگوی مناسبات مصرفی است.
3. اقتصاد: سومین ساختاری که مصرف را دامن میزند ، شکل میدهد و تعریف میکند ، اقتصاد است. در جامعه کنونی یک جابه جایی قدرت در حال انجام است. قدرت از تولید به مصرف و از تولید کننده به مصرف کننده انتقال یافته است. اگر پنجاه سال پیش در زندگی روستایی، فرد با کار کشاورزی و دامپروری، هویت خود را کسب میکرد، امروزه در جامعه کلانشهری تهران، باید با کالاهایی که مصرف میکند و با هویت مصرفی که از خودش تعریف می کند، موجودیت و قدرت خود را تثبیت و تعیین کند. اینجا دیگر زن و مرد و پیر و جوان تفاوتی با هم ندارند. این یک ساختار است، یعنی ما از طریق تولید، مصرف می کنیم و از طریق مصرف هم تولید می کنیم. این پیچیدگی نهفته در مفهوم تولید و مصرف است. دیگر مفاهیم تولید کننده و مصرف کننده مفاهیم درستی برای توضیح تجربه انسان در حوزه اقتصاد به نظر نمیرسند. چون لحظه های مصرف لحظه های تولیدند. زمانی که کسی در حال تماشای تلویزیون یا فیلم است، یا به موسیقی گوش میدهد، زمانی که در حال خرید است و کالایی را مصرف می کند، به طور همزمان انبوهی از نمادها، معناها و نشانه ها و حتی انبوهی از ارزش های مبادله و ارزش های دیگر را تولید می کند. به همین دلیل مفاهیم مصرف و تولید، مفاهیم کلاسیک کهنه ای شده اند که قادر نیستند تجربه انسان امروزین در حوزه اقتصاد را توضیح دهند.
4.انبوه شدن: انسان به طور تاریخی بر اساس نهادهای اجتماعی مثل خانواده، مذهب، هنر، زبان و دیگر نهادهای اجتماعی، زندگی اش را سامان داده است. بعدها در دوره مدرن، سازمان، بوروکراسی یا دیوانسالاری هم به نهادهای اجتماعی کهن اضافه شدند. در دوران مدرن سازمان های اجتماعی، جای نهادهای اجتماعی را می گیرند، یعنی ما هرچقدر به دنیای مدرن نزدیک تر می شویم، شاهد کمرنگ شدن کارکردهای  نهاد های خانواده و مذهب هستیم. یعنی کارکرد نهادهای اجتماعی کم میشود و به جای آنها سازمان ها و دیوانسالاری های جدیدی بوجود می آیند که وظیفه دارند زندگی انسان اجتماعی امروز را شکل دهند. در چنین شرایطی ما با یک تجربه جدید روبه رو هستیم و آن هم تجربه انبوهی شدن است. همه چیز در حال انبوه شدن است. فقط انسان ها نیستند که از سال 1800 تا سال 2000 تعدادشان هفت برابر شده است. فقط شهرها نیستند که امروزه بیش از 70 درصد جمعیت کل زمین را در خود جای داده اند. فقط اتومبیل ها نیستند که تعدادشان  از سال 1357 تا کنون از 200 هزار به بیش از 16 میلیون رسیده است. انبوه شدن یعنی انبوه شدن اتومبیل ها، تلویزیون ها، دانشگاه ها، دانشجویان، سازمان ها. همه چیز در حال انبوه شدن است. کالای انبوه، سازمان انبوه، شهر انبوه، کلانشهر انبوه. انبوه اطلاعات، انبوه دانش ها. در چنین شرایطی که انبوه سازی صورت می گیرد، مناسبات انسانی، از جمله مناسبات جنسیتی،زن و مفهوم زن هم تغییر کرده است.
5. تغییر معنای زنانگی: خود زن و مصرف هم در کنار آن ساختارهای قبل یک ساختار جدید را تشکیل میدهند. قدرت سوژگی زن بیش از هر زمان دیگری در تاریخ در حال افزایش است. به کمک رسانه ای شدن، جهانی شدن، ارتباطی شدن و شبکه ای شدن، اطلاعاتی شدن، کلانشهری شدن و به کمک انبوهی از ساختارها و تحولات دیگر، زنانگی در حال پیدا کردن معنایی دیگر است. در واقع در جهان کنونی، دیگر زن آن موجود سنتی پیشامدرن گذشته تاریخ ما نیست. مفهوم زنانگی و زن بودگی، خود در حال تشکیل یک ساختار جدید است. عاملیت، خالقیت و فاعلیت زنانگی در حال ایجاد چیزهای جدیدی هستند. شهر در امتداد وجود زنان – مثل مردها-  در حال توسعه است. زن بودن یعنی یک شبکه، یک تاریخ، یک فرهنگ ، یک جمعیت، یک لشگر، یک مجموعه عظیم. زن بودن فقط یک جنسیت فیزیولوژیک زیست شناختی طبیعی نیست، زن بودن فقط یک مفهوم سنتی نیست که در چهارچوب نوعی ایدئولوژی سنتی آن را تعریف و بازتعریف کنیم و بخواهیم با تاکید و اصرار بر آن، آن را هدایت یا کنترل کنیم و یا امر و نهی کنیم تا به نتایج دلخواهمان برسیم. البته ممکن است ما واقعیت را در نظر نگیریم و شعارگونه سخن بگوییم، اما واقعیت راه خود را می رود. اگر زن بخواهد، تخریب می کند، مصرف را گسترش می دهد، شهر و کلانشهر و خانواده و زندگی اجتماعی و انسانی را به مسیر دلخواهش می کشاند. حق یا باطل بودن ایدئولوژی ما اثری ندارد. واقعیت این است که سوژگی زن و زنانگی سوژه، عاملیت و فاعلیت زن و عاملیت انسان در چهارچوب جدیدی از مفهوم زنانگی در حال شکل گیری است. زن یک ساختار است، یک ساختار توسعه یافته و بسط یافتهف نه صرفاً یک عاملیت. پس در چنین شرایطی میخواهیم از مفهوم زن و مصرف صحبت کنیم.
با این مفاهیم گفته شده چگونه میتوانیم تعریفی از مصرف مناسب، سبک زندگی انسانی، اجتماعی، اخلاقی و الهی مناسبی داشته باشیم؟ سبک زندگی و مصرفی ای که بتواند حداقل برای جامعه انسانی و برای خود زنان، آرامش، خوشبختی، سعادت، رفاه و آسودگی و انسانیت بیشتری را به همراه داشته باشد. امروزه میدانیم که مصرف افراطی و لجام گسیخته، فقرآور و ویرانگر است. مصرف می تواند فردیت را ذبح کند و  کل زندگی را به آتش بکشد. درحالی که اگر الگوی مناسبی داشته باشد می تواند زندگی را به سعادت برساند. این آرمان مشترک را همه می پذیرند. مذهبی و غیر مذهبی، سکولار و غیر سکولار، چپ و راست. در شرایط دنیای امروز همه کسانی که مسئولند، متعهدند، به آرمان های انسانی- الهی وفادارند و دلسوز جامعه و تاریخ خودشان هستند، میپذیرند که باید برای رسیدن به الگوی مصرف مناسب تلاش و مبارزه کنند. این یک آرمان واقعی است.
اما چه فرآیندهای ساختاری معینی را ما ایجاد کرده ایم و گسترش داده ام که باعث شده است زنان ما قدرت مدیریت مصرف را از دست بدهند؟ یکی از بحران هایی که به طور خاص جامعه ایران در دهه های اخیر با آن مواجه شده، ایجاد ساختارهای ویژه ای است که هرگونه اعمال کنترل و نظارت بر مصرف را از زن ها گرفته است.- منظور از مصرف فعلا مصرف خانگی است. – جایی که زن بیشترین قدرت مدیریت را دارد، مدیریت خانه و عواطف است. از قضا ما ساختارهایی را ایجاد کرده ایم که به طور تناقض آمیزی امکان مدیریت زنان را از بین برده است. این ساختارها به طور خلاصه عبارتند از :
1. آیینی شدن افراطی و رادیکال جامعه ایرانی در سالهای اخیر: ما از یک طرف تحت تاثیر نظام جهانی، آیین های جهانی را دامن زده ایم. آیین های گسترده ای مانند جشن تولد ، ولن تاین، جشن های دوستی، با هم بودن های جمعی و گروهی و به ویژه شبکه های زنان که تحت تاثیر نظام ارتباط جهان به وجود آمده و آیین های زنانه گسترده ای را نیز به وجود آورده است. از طرف دیگر به دلیل حمایت حاکمیت سیاسی و گفتمان سیاسی رسمی از سنت و مذهب، آیین های سنتی و آیین های مذهبی را هم دامن زده ایم. هم آیین های مذهبی سنتی، هم آیین های غیر مذهبی سنتی. مثل نوروز، یلدا و مانند آن. این آیین ها بعلاوه مجموعه وسیعی از آیین هایی که زندگی کلانشهری در حال ایجاد آن است، موجب شده است که مصرف به شکل آیینی از کنترل ما و حتی از کنترل زن ها خارج شود. ساختار مادی هر آیینی به صورت خوردن، پوشیدن و مصرف شکل می گیرد، فارغ از اینکه معنای آن آیین قدسی باشد یا نباشد. از آیین های عاشورا گرفته – که سالیانه هزاران میلیاردها تومان خرج نزورات می کنیم-  تا رمضان و آیین های رمضانی. همه آیین ها حتی آیین های رمضان با مفهومی از شکل مصرف تعریف می شوند، با شکلی از مصرف انبوه. آیین های ملی و نوروز و یلدا هم همینطور است. در واقع ما با تناقضی مواجهیم، از یک طرف، جامعه را آیینی می کنیم و زنان باید پاسخگوی آیین های مختلف مذهبی، سیاسی، قومی ، کلانشهری و جهانی، رسانه ای و غیره ای باشند که در جامعه رواج داده ایم. اما از طرف دیگر میخواهیم که آنان قناعت کنند و ساده زیست باشند. در این شرایط مدیریت خانگی و خانوادگی دشوار شده است، چرا که با تولید انبوه آیین ها روبه رو شده ایم. آیین هایی که مهمترین تاثیرشان گسترش مصرف انبوه است. از مصرف انبوه لباس ها، خوراکی ها و نوشیدنی ها  گرفته تا مصرف انبوه کالاهای هدیه ای و نمادین. در این شرایط،زنان قادر نیستند مانع از تداوم و ترویج آیین ها شوند. بلکه باید به بازتعریف مفهوم آیین ها بپردازیم و سیاست فرهنگی خودمان را بنابر بازتعریف شکل خاصی از آیین ها شکل دهیم . این اولین تناقض ماست؛ درشرایطی که به انبوه آیینی شدن زندگی دامن میزنیم، خواهان ساده زیستی هستیم.
2. تعریف مفهوم زن بودن در جامعه بر مبنای نوع ویژه ای از مفهوم بدن زنانه و سوژگی زنانه: این زنانگی جز با مصرف امکان وجود نخواهد داشت. این کار را روزنامه، تلویزیون و ماهواره و غیره انجام می دهند. آرایش کردن زنان بر اساس تقاضای اجتماعی مردان است نه بر اساس تمایل صرف زنانه. جامعه ای که خود به طور گسترده ای بدن زنانه را می پذیرد و آن را به صورت یک کالای تزیین شده به طور انبوه تکثیر می کند در صدد است با نصیحت کردن زنان، مسئله مصرف را کنترل کند! بدون اینکه در نظر داشته باشد که زنان در یک نسبت اجتماعی با مردان کالایی را مصرف می کنند، نه در دنیای صرف زنانه خودشان. ما گاهی اوقات تمایل داریم بگوییم زنان میل به خودآرایی و دیده شدن دارند و فراموش میکنیم که آن بیننده و متقاضی، در حال تولید و تحمیل نظام ارزشی و فرهنگی خود است. به همین دلیل در یک مناسبات متقابل جنسیتی زن و مرد است که زنانگی به عنوان کالای مصرفی بازتعریف می شود. در جامعه ما، اتفاقا این امر پذیرفته، تثبیت و درونی شده، اما در هر زمینه ای متفاوت است. خانواده مذهبی ممکن است با انبوه زیورآلات و طلاها و با اشرافیت دولتی و اشرافیت مذهبی خود را تعریف کند و خانواده سکولار و غیر مذهبی به شکلی دیگر. هر دو از یک الگو تبعیت می کنند. بدن زنانه، بدن تزیین شده و دکوراتیو، بدن مصرفی و نمایشی است. فرقی ندارد این بدن، با چادر گران قیمت تزیین شده باشد یا هر لباس دیگری.در هر صورت از یک الگو تبعیت می شود، که آن الگو، مصرف نیست، آن الگو پاسخ به تقاضای اجتماعی جامعه مرد سالار است که هر روز و هر لحظه، زنانگی را به شکلی خاص تعریف می کند. آنجایی که تغییر رخ داده در ذهنیت مردانه جامعه است نه در ذهنیت زنانه جامعه. آنجایی که مصرف، آرایش و مد تغییر می کند، در ذهنیت مردانه جامعه است نه در ذهنیت زنانه جامعه. ما به خطا، به روشی سرکوب گرایانه ای تمایل داریم زنان را مخاطب قرار داده و از آنان بخواهیم که مصرف خود را کنترل کنند. اما در واقع، اگر قرار باشد به شیوه مخاطب سخن بگوییم - که البته این شیوه خطاست- باید به مردان بگوییم که ذهنیت های خود را تغییر دهند نه به زنان.
پس مصرف و زن آیینی شده و این آیین های سیاسی، غیر سیاسی، مذهبی، غیرمذهبی، عرفی، جهانی و کلانشهری به مصرف دامن میزنند و امکان مدیریت خانگی را از بین می برند. همچنین مناسبات جنسیتی زن و مرد نیز دگرگون شده و مردان تقاضاهای مصرفی از زنان دارند. در چنین شرایطی زنان قادر به مدیریت محیط خانه نیستند. زنان در شرایطی که ذهنیت مردانه دستخوش تغییرات ساختاری شده، نمی توانند یک جانبه و یک سویه مصرف را کنترل کنند.
3. تحول مفهوم و معنای خانه: امروزه دیگر خانه برای زن و انسان شهر نشین فقط یک خانه نیست، خانه حوزه عمومی هم هست، خانه شهر است. در شرایطی که حوزه عمومی محدود شده و زنان امکان لازم برای حضور در عرصه های عمومی را به حد کافی ندارند و حتی مردان نمیتوانند پاسخ بخشی از تقاضاهای مشروعشان برای شادی، نشاط و تفریح را بیایند، خانه معناهای مختلفی یافته است. امروزه هر  خانه، حکم دیسکو، نمایشگاه، موزه، تاریخ، سوپر مارکت، بازار، مرکز خرید و شو، نمایش و صحنه مصرف انسان پسامدرن کلانشهری شده است. امروزه خانه فقط یک سرپناه نیست. انتظارات ما از مفهوم خانه عوض شده است. چون فضای عمومی و شهر بسته شده و بسیاری از خواسته های مردم در حوزه عمومی پاسخ داده نمی شود، طبیعتا این خانه ها هستند که از مبل ها و میز ها و شیشه ها و سنگ ها و زیورآلات و ظروف و اشکال گوناگون کالاها و اشیا انباشته و انباشته تر می شود. در شرایطی که مفهوم خانه، جایگاه خانه در شهر و نسبتش با فضاهای شهری دستخوش دگرگونی اساسی شده، چگونه می توانیم از زن انتظار داشته باشیم که در خانه نقش کنترل کننده مصرف را داشته باشد؟ این تقاضا، تقاضای درستی نیست. زن ها اغلب بر خلاف میلشان مجبورند روح و جسمشان را درگیر تغییرات مستمر کنند. نسبت زن با شهر عوض شده و  ساختارهای مناسبات همسایگی بهم ریخته است. عرصه عمومی و حوزه عمومی در بسیاری از ابعاد، بسته و محدود است. در چنین شرایطی زن چه می تواند انجام دهد؟ وقتی ساختارهای عینی و مادی خانه را تغییر داده ایم، حدیث گفتن و نصیحت کردن برای کنترل مصرف چه نتیجه ای دارد؟ وقتی جامعه شهری طوری تعریف شده که زن، فقط یک محیط چهار دیواری کوچک در اختیار دارد تا به تمام خواسته های همسر، فرزند، اقوام و دوستان پاسخ دهد، لاجرم زندگی، کالایی می شود. در این شرایط در واقع امکان کنترل زنان بر مصرف خانگی، از آنان صلب شده است.
در چنین شرایطی پیشنهاد من برای کنترل و هدایت الگوهای مصرف انجام چند اقدام است:
1. تولید آگاهی های جدید در رابطه با زن و مصرف؛ نگاه های سنتی موعظه گرایانه هیچ نتیجه ای در پیش ندارد، ما نیازمند آگاهی های جدیدی هستیم.
2. همگانی کردن دانش تولید شده: ما درباره مصرف و پیامدهای آن دانش تولید کرده ایم اما متاسفانه این دانش فقط در سطح تبلیغات است و چیزی را تبیین نمی کند و توضیح نمی دهد. دانش دانشگاهی ما عمومی و همگانی نشده است. رساله ها، پایان نامه ها و مقالات به زبان عمومی نوشته نشده اند. ما باید دانش نظری و دانش تجربی گسترده ای را که تولید کردیم، به زبان همگانی تبدیل کنیم و جامعه را آگاه سازیم.
3. ایجاد شبکه های اجتماعی قدرتمندی از زنان: این شبکه ها به زنان کمک می کند تا خودشان درباره جامعه، زندگی، محیط زیست، خانه، مصرف و بدن صحبت کنند. با زبان مردانه، آرزوهای مردانه و فرهنگ مردسالارانه نمی توانیم مشارکت زنان را داشته باشیم. اگر میخواهیم تغییری ایجاد کنیم باید با کمک خود زنان، اجتماع زنانه، زبان زنانه و سوژگی زنانه را تولید کنیم.
4.  تمرکز بر روی حاکمیت: اگر می خواهیم مصرف و زن را به یک مقوله انسانی و متعادل تبدیل کنیم،یکی از جاهایی که می توانیم کار را از آنجا شروع کنیم،خود حکومت است؛ سیاست فرهنگی حکومت، سیاست رسانه ای حاکمیت و نقد این سیاست ها و گفتمان. آرمان های نهایی مورد تایید حکومت مثل تعدیل مصرف، آرزوی مردم هم هست. آینده ایران در خطر مصرف است. آینده زندگی خانوادگی، زندگی فردی، خلاقیت و ارزش های اخلاقی ما تحت تاثیر مخرب مصرف است. به همین دلیل این یک موضوع سیاسی نیست، بلکه حقیقتی روشن و آشکار است. اما این مساله باید با یک زبان مدنی و یک حرکت مدنی در چهارچوب ارزش های مدنی و با گفتگوی جمعی تحلیل شود. گفتگوی اجتماعی، بهترین سیاست ارتقای فرهنگ جامعه در هر زمینه از جمله زمینه مصرف و زنان است.

http://www.farhangshenasi.ir/persian/node/1034




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 93 اسفند 10 :: 11:21 صبح
<   <<   26   27   28   >