سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الماسها می درخشند...!
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

عدم دفاع بنی هاشم
پرسش: مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر داشتند مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود به همین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرج) خودشان را اخوال رسول (یعنی داییهای پیامبر) می‌دانستند.
افزون بر همه اینها پیامبر اکرم (ص) توانستند هزارا نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جانهایشان را فدا کنند. در صورتی که این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده‌اند بپذیریم چه شد که بنی هاشم، سیلی خوردن دختر رسولخدا و آتش گرفتن در خانه، کشته شدن محسن شش ماه و... را ببینید؛ ولی به یک باره لب فرو بسته و کوچکترین اعتراضی ننمایند؟
آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یکپارچه سکوت نموده کوچکترین حرف و اعتراضی ننمودند؟


? پاسخ : در ابتدا باید گفت که این مطلب تنها نوعی استبعاد است؛ نه دلیل؛ زیرا روایاتی که دلالت بر هجوم به خانه فاطمه زهرا و امیر مؤمنان می‌کند، در کتب اهل سنت ( نه کتب شیعه) و با سند صحیح نقل شده است. بنابر این، این کلمات بیشتر کلماتی خطابی و بازی با احساسات است و نه بحث منطقی.
نقش قبیله اسلم در تحکیم حکومت ابوبکر:
قریش و در رأس ایشان ابوبکر و عمر حق امیر مؤمنان را در حالیکه ایشان مشغول دفن رسول خدا بودند، غصب نمود و سپس با تطمیع دیگران (مانند ابوسفیان) اکثر قریش را با خود همراه ساختند. و مشخص است که باقی قبایل قدرت رویارویی با قریش را ندارند.
ابوبکر و عمر نیز قبایل مختلف بیابان نشین را که به زور شمشیر اسلام آورده بودند، در مدینه جمع کردند و بسیاری از تازه مسلمانان را جلب کردند؛ زیرا امیر مؤمنان در تمام جنگ‌ها محور پیروزی اسلام بود و آن‌ها از امیر مؤمنان علیه السلام کینه داشتند و منافقان از همین کینه استفاده کردند. سپس با استفاده از فشار این گروه‌ها و نیز قبایل بیابان نشین اطراف مدینه خانه امیر مؤمنان را محاصره کرده و خواستند آن را به آتش بکشند.
طبری در تاریخ خود، ماوردی شافعی در الحاوی الکبیر و عبد الوهاب نویری در نهایة الأرب، می‌نویسند:
وأقبلت أسلم بجماعتها حتی تضایقت بهم السکک فبایعوه، فکان عمر یقول: ما هو إلا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنصر.
قبیله اسلم همگی در مدینه گردآمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، آنقدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت.
عمر گفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 244، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛
الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 14، ص 99، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ -1999 م؛
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1424هـ - 2004م.
یعنی حتی اگر مردم مدینه هم می‌خواستند، در چنین وضعیتی، توانایی مقابله با ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان را نداشتند.
عدم دفاع بنی هاشم و انصار از دیدگاه امیر مؤمنان علیه السلام :
امیر مؤمنان علیه السلام دفاع نکردن صحابه (اعم از بنی هاشم و صحابه و انصار را ) از اهل بیت و علت آن را در بعضی خطبه‌های خویش بیان کرده که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
الف: استغاثه علی علیه السلام به درگاه حق:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَی قُرَیْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَأَکْفَئُوا إِنَائِی وَأَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ غَیْرِی وَقَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی‏ فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّة....
نهج البلاغه، محمد عبده، ج2، ص 202 خطبه 217 و الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة، ج 1 ص 134، و مجمع الأمثال، أحمد بن محمد المیدانی النیسابوری ( متوفی 528)، ج2، ص282 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 95 و ج 11، ص109
خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانشان از تو کمک می‌خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم،‌‌ متحد گردیدند و گفتند:
حق را اگر توانی بگیر، و یا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر.
به اطرافم نگریستم، دیدم که نه یاوری دارم،‌ و نه کسی که از من دفاع و حمایت می‌کند، جز خانواده‌ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد.
نهج البلاغه، خطبه 217.
ب: تظلّم ودادخواهی علی علیه السلام:
روی کثیر من المحدثین انه عقیب یوم السقیفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حیث ساموه الحضور والبیعة وانه قال وهو یشیر الی القبر (یا بن ام إن القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لی الیوم واحمزتاه ولا حمزة لی الیوم.
بسیاری از روایت کنندگان نقل کرده‌اند که او ( حضرت علی علیه السلام) پس از ماجرای سقیفه اظهار ناراحتی کرد و حق خود را خواسته و کمک طلبید و فریاد کشید؛ زیرا در نزد وی حاضر نشدند و بیعت نکردند. و او در حالیکه رو به سوی قبر رسول خدا کرده بود گفت:" ای فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند" و فرمود: وای جعفر من امروز جعفر ندارم؛ وای حمزه؛ من امروز حمزه ندارم!!!.
إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ج 11، ص 65، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1418هـ - 1998م.
همین مضامین در کتب شیعه نیز به وفور آمده است:
ج: بیعت تحمیل شده با یادی از خویشان:
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا مَعِی مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاکِ؛ وَلَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَأَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْهاً وَلَکِنِّی بُلِیتُ بِرَجُلَیْنِ حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ الْعَبَّاسِ وَعَقِیلٍ، فَضَنِنْتُ بِأَهْلِ بَیْتِی عَنِ الْهَلَاکِ، فَأَغْضَیْتُ عَیْنِی عَلَی الْقَذَی، وَتَجَرَّعْتُ رِیقِی عَلَی الشَّجَی وَصَبَرْتُ عَلَی أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ، وَآلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفَار.
الحسنی الحسینی، رضی الدین أبی القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفای664هـ)، کشف المحجة لثمرة المهجة، ص249، ناشر: بوستان کتاب‏ ـ قم‏، الطبعة الثانیة، 1375ش‏؛
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 30 ص 15، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.
امیر مؤمنان فرمود: نگاه کردم که نه کمک کاری دارم و نه یاری کننده‌ای؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودی حفظ کنم؛ و اگر برای من پس از رسول خدا عمویم حمزه و جعفر بودند با زور بیعت نمی‌کردم؛ ولیکن من مبتلا به دو نفر تازه مسلمان شدم؛ عباس و عقیل؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودی حفظ کنم؛ چشم خود را با وجود خار( در آن ) بستم و آب دهان را با وجود تیغ فرو بردم و بر چیزی تلخ تر از علقم ( گیاهی تلخ) صبر کردم؛ و بر چیزی درد آور تر از تیغ برای قلب، صبر نمودم.
د: شکوة علی علیه السلام از کمی یاران:
فَقَالَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ [وَغَضِبَ مِنْ قَوْلِهِ‏] فَمَا یَمْنَعُکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ حِینَ بُویِعَ أَخُو تَیْمِ بْنِ مُرَّةَ وَأَخُو بَنِی عَدِیِّ بْنِ کَعْبٍ وَأَخُو بَنِی أُمَیَّةَ بَعْدَهُمَا أَنْ تُقَاتِلَ وَتَضْرِبَ بِسَیْفِکَ وَأَنْتَ لَمْ تَخْطُبْنَا خُطْبَةً مُنْذُ کُنْتَ قَدِمْتَ الْعِرَاقَ إِلَّا وَقَدْ قُلْتَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ تَنْزِلَ عَنْ مِنْبَرِکَ وَاللَّهِ إِنِّی لَأَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ وَمَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) فَمَا مَنَعَکَ أَنْ تَضْرِبَ بِسَیْفِکَ دُونَ مَظْلِمَتِکَ؟
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) یَا ابْنَ قَیْسٍ [قُلْتَ فَاسْمَعِ الْجَوَابَ‏] لَمْ یَمْنَعْنِی مِنْ ذَلِکَ الْجُبْنُ وَلَا کَرَاهِیَةٌ لِلِقَاءِ رَبِّی وَأَنْ لَا أَکُونَ أَعْلَمُ أَنَّ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِی مِنَ الدُّنْیَا وَالْبَقَاءِ فِیهَا وَلَکِنْ مَنَعَنِی مِنْ ذَلِکَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَعَهْدُهُ إِلَیَّ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِمَا الْأُمَّةُ صَانِعَةٌ بِی بَعْدَهُ فَلَمْ أَکُ بِمَا صَنَعُوا حِینَ عَایَنْتُهُ بِأَعْلَمَ مِنِّی وَلَا أَشَدَّ یَقِیناً مِنِّی بِهِ قَبْلَ ذَلِکَ بَلْ أَنَا بِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) أَشَدُّ یَقِیناً مِنِّی بِمَا عَایَنْتُ وَشَهِدْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَیَّ إِذَا کَانَ ذَلِکَ قَالَ: إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَجَاهِدْهُمْ وَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاکْفُفْ یَدَکَ وَاحْقِنْ دَمَکَ حَتَّی تَجِدَ عَلَی إِقَامَةِ الدِّینِ وَکِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّتِی أَعْوَاناً وَأَخْبَرَنِی (صلی الله علیه وآله) أَنَّ الْأُمَّةَ سَتَخْذُلُنِی وَتُبَایِعُ غَیْرِی وَتَتَّبِعُ غَیْرِی وَأَخْبَرَنِی (صلی الله علیه وآله) أَنِّی مِنْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَأَنَّ الْأُمَّةَ سَیَصِیرُونَ مِنْ بَعْدِهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ وَمَنْ تَبِعَهُ وَالْعِجْلِ وَمَنْ تَبِعَهُ إِذْ قَالَ لَهُ مُوسَی یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا. أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی. قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی وَقَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یَقْتُلُونَنِی وَإِنَّمَا [یَعْنِی‏ أَنَ‏ مُوسَی أَمَرَ هَارُونَ حِینَ اسْتَخْلَفَهُ عَلَیْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ یُجَاهِدَهُمْ وَإِنْ لَمْ یَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ یَکُفَّ یَدَهُ وَیَحْقُنَ دَمَهُ وَلَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمْ] وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقُولَ لِی ذَلِکَ أَخِی رَسُولُ اللَّهِ ص [لِمَ‏] فَرَّقْتَ بَیْنَ الْأُمَّةِ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی وَقَدْ عَهِدْتُ إِلَیْکَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ تَکُفَّ یَدَکَ وَتَحْقُنَ دَمَکَ وَدَمَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَشِیعَتِکَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مَالَ النَّاسُ إِلَی أَبِی بَکْرٍ فَبَایَعُوهُ وَأَنَا مَشْغُولٌ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِغُسْلِهِ وَدَفْنِهِ ثُمَّ شُغِلْتُ بِالْقُرْآنِ فَآلَیْتُ عَلَی نَفْسِی أَنْ لَا أَرْتَدِیَ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّی أَجْمَعَهُ [فِی کِتَابٍ‏] فَفَعَلْتُ ثُمَّ حَمَلْتُ فَاطِمَةَ وَأَخَذْتُ بِیَدِ ابْنَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَلَمْ أَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَأَهْلِ السَّابِقَةِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ إِلَّا نَاشَدْتُهُمُ اللَّهَ فِی حَقِّی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَلَمْ یَسْتَجِبْ لِی مِنْ جَمِیعِ النَّاسِ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَیْرُ وَلَمْ یَکُنْ مَعِی أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَصُولُ بِهِ وَلَا أَقْوَی بِهِ أَمَّا حَمْزَةُ فَقُتِلَ یَوْمَ أُحُدٍ وَأَمَّا جَعْفَرٌ فَقُتِلَ یَوْمَ مُوتَةَ وَبَقِیتُ بَیْنَ جِلْفَیْنِ جَافِیَیْنِ ذَلِیلَیْنِ حَقِیرَیْنِ [عَاجِزَیْنِ‏] الْعَبَّاسِ وَعَقِیلٍ وَکَانَا قَرِیبَیِ الْعَهْدِ بِکُفْرٍ فَأَکْرَهُونِی وَقَهَرُونِی فَقُلْتُ کَمَا قَالَ هَارُونُ لِأَخِیهِ- ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلِی بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وَلِی بِعَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)‏ حُجَّةٌ قَوِیَّةٌ.
اشعث بن قیس که از سخن علی علیه السّلام خشمگین بود گفت: ای پسر ابوطالب! چرا هنگامی که افرادی از تیم بن مرّة و بنی عدی بن کعب و پس از آنان بنو امیه با ابوبکر بیعت کردند، نجنگیدی و شمشیر نزدی؟ و از هنگامی که به عراق آمده‏ای در هر سخن و خطبه‏ای که با ما داشته‏ای نبوده که در پایان آن پیش از به زیر آمدن از منبر نگویی که: «به خدا سوگند! من از خود مردم به آنان سزاوارترم، از پگاه درگذشت رسول خدا هماره به من ستم شده است»؛ پس چرا در دفاع از حقت شمشیر نزدی؟!
علی علیه السلام فرمود: ای پسر قیس! گفتی و حال پاسخ را بشنو؛ این ترس و فرار از مرگ نبود که مرا از آن بازداشت، من بیش از هر کسی می‏دانم که آنچه نزد خداوند است برایم از دنیا و آنچه در آن است بهتر می‏باشد؛ ولی آنچه مرا از شمشیر کشیدن بازداشت وصیت و پیمان رسول خدا با من بود. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم مرا از آنچه امّت پس از حضرتش با من خواهند کرد خبر داده بود؛ بنابراین هنگامی که کردار امت را با خود دیدم بیش از آنچه از پیش می‏دانستم که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به من گفته بود، نبود. گفتم: ای رسول خدا! آنک که چنان شود چه وصیت و سفارشی به من دارید؟
فرمود: «اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و اگر نیافتی دست نگهدار و خون خویش حفظ کن تا که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یارانی بیابی».
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مرا خبر داد که به زودی امّت مرا رها خواهند کرد و با فردی جز من بیعت خواهند نمود و جز مرا پیروی خواهند کرد. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مرا خبر داد که من نسبت به او مانند هارونم نسبت به موسی، و اندکی پس از حضرتش سرنوشت امّت همانند هارون و پیروانش و گوساله و گوساله پرستان خواهد شد آنک که موسی به هارون گفت: ای هارون! چرا هنگامی که دیدی گمراه شدند، از آنان جدا نشدی، آیا می‏خواستی مرا نافرمانی کنی؟! «گفت: ای برادر! این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیک بود مرا بکشند» و گفت: ای برادر! مرا سرزنش مکن، ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدائی انداختی و وصیتم را بکار نبستی! یعنی هنگامی که موسی هارون را به جای خود بر آنان گمارد، به وی فرمود اگر گمراه شدند و یارانی یافت با آنان جهاد کند و اگر نیافت دست نگهدارد و خون خویش را حفظ کند و پراکنده‏شان نسازد. و من ترسیدم که برادرم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به من چنین گوید که: چرا میان امت پراکندگی افکندی و وصیتم را به کار نبستی، به تو گفتم که اگر یارانی نیافتی دست نگهداری و خون خود و اهل بیت و پیروانت را حفظ کنی؟
پس از درگذشت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مردم به ابوبکر روی آوردند و با وی بیعت کردند، در حالی که من سرگرم غسل و دفن رسول خدا بودم. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم که جز برای انجام نماز ردایی برنگیرم و پای بیرون ننهم تا که قرآن را در کتابی گرد آورم و چنین کردم، سپس فاطمه را برداشتم و دست پسرانم حسن و حسین را گرفتم و به خانه یکایک مجاهدان بدر و پیشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را در باره حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به یاری خویش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبیر. از خاندانم نیز کسی نبود تا از من پشتیبانی کند؛ حمزه در نبرد احد کشته شده بود و جعفر در نبرد موته، من بودم و دو عامی تندخوی بدبخت ناتوان خوار؛ عباس و عقیل که تازه از کفر به اسلام روی آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها کردند، آن گونه که هارون به برادرش گفت، گفتم: ای برادر! همانا که این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیک بود مرا بکشند»، هارون برایم الگوی نیکویی است و عهد و پیمان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم برایم حجّتی نیرومند!.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص666، ناشر: انتشارات هادی‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 29، ص 468، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.
و در سخنی دیگر فرمود:
أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ الَّذِی عَیَّرْتَنِی بِدُخُولِی فِی بَیْعَتِهِ أَرْبَعِینَ رَجُلًا کُلُّهُمْ عَلَی مِثْلِ بَصِیرَةِ الْأَرْبَعَةِ الَّذِینَ قَدْ وَجَدْتُ لَمَا کَفَفْتُ یَدِی وَلَنَاهَضْتُ الْقَوْمَ وَلَکِنْ لَمْ أَجِدْ خَامِساً [فَأَمْسَکْتُ‏] قَالَ الْأَشْعَثُ فَمَنِ الْأَرْبَعَةُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ علیه السلام: سَلْمَانُ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَیْرُ بْنُ صَفِیَّةَ قَبْلَ نَکْثِهِ بَیْعَتِی فَإِنَّهُ بَایَعَنِی مَرَّتَیْنِ أَمَّا بَیْعَتُهُ الْأُولَی الَّتِی وَفَی بِهَا فَإِنَّهُ لَمَّا بُویِعَ أَبُو بَکْرٍ أَتَانِی أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَایَعُونِی [وَفِیهِمُ الزُّبَیْرُ] فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یُصْبِحُوا عِنْدَ بَابِی مُحَلِّقِینَ رُءُوسَهُمْ عَلَیْهِمُ السِّلَاحُ فَمَا وَفَی لِی وَلَا صَدَقَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ غَیْرُ أَرْبَعَةٍ سَلْمَانَ وَأبو [أَبِی] ذَرٍّ وَالْمِقْدَادِ وَالزُّبَیْرِ....
قسم به کسی که دانه را شکافت و مردمان را خلق کرد اگر روزی که با ابوبکر بیعت شد ـ که تو به خاطر آن بر من عیب می‌گیری ـ چهل سرباز داشتم که هر کدام بینش آن چهار نفر را که یافتم داشتند، به طور قطع دست خود را کوتاه نمی‌نمودم و در مقابل این قوم می‌ایستادم؛ ولیکن من پنجمی (برای این چهار نفر) پیدا نکردم؛ پس ( خود را) نگاه داشتم.
اشعث گفت: این چهار نفر چه کسانی بودند یا امیر المومنین؟ فرمود: سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بن صفیه پیش از شکستن بیعت من؛ پس بدرستی که او با من دو بار بیعت کرد؛ بار اول همان بود که به آن وفا کرد؛ هنگامی که با ابوبکر بیعت کردند چهل نفر از مهاجرین و انصار به نزد من آمدند و با من بیعت کردند و زبیر در میان ایشان بود. به آن‌ها دستور دادم که فردا صبح با سری تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند؛ کسی از ایشان به وعده خود برای من وفا نکرد و کسی از ایشان مرا تصدیق نکرد؛ مگر چهار نفر؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر....
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص669، ناشر: انتشارات هادی‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 29، ص 471، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.
و نیز فرمود:
ثُمَّ أَخَذْتُ بِیَدِ فَاطِمَةَ وَابْنَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَدُرْتُ عَلَی أَهْلِ بَدْرٍ وَأَهْلِ السَّابِقَةِ فَنَاشَدْتُهُمْ حَقِّی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَمَا أَجَابَنِی مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَعَمَّارٌ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ... لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ أَرْبَعِینَ رَهْطاً لَجَاهَدْتُهُمْ فِی اللَّهِ إِلَی أَنْ أُبْلِیَ عُذْرِی...
دست فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین رفتم وآنان را بر گرفتن حق خودم قسم داده و به یاری خویش دعوت کردم؛ کسی از ایشان جز چهار نفر به من پاسخ نداد؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر؛ افرادی که برای کمک به آنان دل بسته بودم همه رفتند... قسم به کسی که محمد را به حق فرستاد اگر در روزی که با ابوبکر بیعت شد چهل نفر می‌یافتم در راه خدا می‌جنگیدم تا وظیفه‌ام را انجام داده باشم.
الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای 548هـ)، الاحتجاج، ج 1 ص 98، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.
و در روایت دیگری فرمود:
أَمَا وَاللَّهِ لَوْ کَانَ لِی عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَهُمْ أَعْدَاؤُکُمْ لَضَرَبْتُکُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّی تَئُولُوا إِلَی الْحَقِّ وَتُنِیبُوا لِلصِّدْقِ فَکَانَ أَرْتَقَ لِلْفَتْقِ وَآخَذَ بِالرِّفْقِ اللَّهُمَّ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَیْرُ الْحَاکِمِین.
قسم به خدا اگر به اندازه تعداد یاوران طالوت یا تعداد اهل بدر نیرو داشتم و ایشان با شما دشمنی می‌کردند ( یاور من می‌شدند) شما را با شمشیر می‌زدم تا به حق باز گردید و به راستی میل کنید؛ پس آن بهتر بود برای جمع کردن فاصله‌ها و نگهداشتن آرامش.
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 8 ص 32، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 ش‏.
جواب طبق مبنای اهل سنت: بنی هاشم و انصار از فرمان رسول خدا اطاعت کردند
اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلافت خلفا روایاتی را در کتاب‌هایشان نقل کرده‌اند که طبق آن‌ها رسول خدا صلی الله علیه وآله به اصحاب و یاران خود دستور داده است که از خلفای بعد از آن‌ها اطاعت نمایند ؛ هر چند که می‌دانند ، آن‌ها سنت رسول خدا را اجرا نمی‌کنند ، مال و اموال مردم را غارت می‌کنند و به جای هدایت مردم به سوی خداوند آن‌ها را به سوی ضلالت و گمراهی سوق می‌دهند .
هرچند که ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم؛ اما از آن‌جایی که این روایات در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت آمده است، از باب جدال احسن و قاعده الزام خصم ، به آن‌ها تمسک کرده و می‌گوییم :
بنی هاشم و انصار و باقی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله با این که می‌دانستند ابوبکر ، عمر و ... غاصب خلافت هستند ، سنت رسول خدا را اجرا نمی‌کنند ، اموال مردم (از جمله فدک و ...) را غارت می‌کنند و ... با این حال به فرمان رسول خدا گوش دادند و به خاطر مصالحی از قیام علیه آن‌ها خودداری کردند .
مسلم نیشابوری در روایتی از حذیفة بن یمان نقل می‌‌کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود :
یَکُونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ ولا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فی جُثْمَانِ إِنْسٍ قال قلت کَیْفَ أَصْنَعُ یا رَسُولَ اللَّهِ إن أَدْرَکْتُ ذلک قال تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ وَأُخِذَ مَالُکَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ .
بعد از من پیشوایانی بر مسند قدرت خواهند نشست که از هدایت من بهره‌ای نبرده‌اند ، به سنت من نیز عمل نمی کنند و در میان آن‌ها افرادی هستند که قلب‌هایشان قلب شیاطین در جسم آدمی زاد هستند . عرض کردم ای رسول خدا ! اگر ما آن روز را درک کردیم ، وظیفه ما چیست ؟ فرمود : به سخنان آن‌ها گوش داده و از فرمان‌شان اطاعت کنید ، اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما را نیز غارت کردند ، وظیفه شما اطاعت و فرمانبرداری است !!! .
النیسابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1476، ح1847، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
بنابراین، عدم دفاع بنی‌هاشم ، انصار و بقیه صحابه از فاطمه زهرا سلام الله علیها و حق غضب شده امیر مؤمنان علیه السلام به دستور رسول خدا و به خاطر رعایت مصالحی بوده است که اهمیت آن‌ها بسیار بیشتر از قیام بر ضد ابوبکر بوده است .


 




موضوع مطلب : عدم دفاع بنی هاشم در ماجرای فاطمیه

          
یکشنبه 94 دی 6 :: 11:25 عصر

چرا امیرالمونین علیه السلام از حضرت زهرا دفاع نکردند؟
پرسش: علی که شیر خدا و اسد الله الغالب بود و در قلعه خیبر را با یک دست بلند کرد، چگونه حاضر می‌شود ببیند همسرش را در مقابل چشمانش کتک بزنند؛ اما هیچ واکنشی از خود نشان ندهد؟!
? پاسخ : بلابیابی یکی از مهمترین شبهاتی که وهابی‌ها با تحریک احساسات مردم، به منظور انکار قضیه هجوم عمر بن خطاب و کتک زدن فاطمه زهرا سلام الله علیها مطرح می‌کنند، این است که چرا امیرمؤمنان علیه السلام از همسرش دفاع نکرد؟ مگر نه این که او اسد الله الغالب و شجاع‌ترین فرد زمان خود بود و...
عالمان شیعه در طول تاریخ از این شبهه‌ پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند که به اختصار به چند نکته بسنده می‌کنیم.
عکس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب:
امیرمؤمنان علیه السلام در مرحله اول و زمانی که آن‌ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واکنش نشان داد و با عمر برخورد کرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او کوبید؛ اما از آن جایی که مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله صبر پیشه کرد. در حقیقت با این کار می‌خواست به آن‌ها بفهماند که اگر مأمور به شکیبائی نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، کسی جرأت نمی‌کرد که این فکر را حتی از مخیله‌اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع فرمان‌های الهی بوده است.
سلیم بن قیس هلالی که از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره می‌نویسد:
وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ علیه السلام وَصَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیْفَ وَهُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ یَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَکَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ.
فَوَثَبَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.
عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله‏ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوی فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار می‌کنند»!
علی علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بکشد؛ ولی به یاد سخن پیامبر صلی الله علیه وآله و وصیتی که به او کرده بود افتاد، فرمود: ای پسر صُهاک! قسم به آنکه محمّد را به پیامبری مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهی و عهدی که پیامبر با من بسته است، نبود، می‏دانستی که تو نمی‏توانی به خانه من داخل شوی»
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادی‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ.
همچنین آلوسی مفسر مشهور اهل تسنن به نقل از منابع شیعه این روایت را نقل کرده است:
أنه لما یجب علی غضب عمر وأضرم النار بباب علی وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت یا أبتاه ویا رسول الله فرفع عمر السیف وهو فی غمده فوجأ به جنبها المبارک ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت یا أبتاه فأخذ علی بتلابیب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته
عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله علیها به طرف عمر آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول الله»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی فاطمه زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوی فاطمه زد، فریاد زد: « یا ابتاه » (با مشاهده این ماجرا) علی (ع) ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج3، ص124، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
تسلیم وصیت پیامبر اکرم (ص):
امیرمؤمنان علیه السلام در تمام دوران زندگی‌اش، مطیع محض فرمان‌های الهی بوده و آن‌چه او را به واکنش وامی‌داشت، فقط و فقط اوامر الهی بود و هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصی از خود واکنش نشان نمی‌داد.
آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شکیبائی در برابر این مصیبت‌های عظیم بوده است و طبق همین فرمان بود که دست به شمشیر نبرد.
مرحوم سید رضی الدین موسوی در کتاب شریف خصائص الأئمه (علیهم السلام) می‌نویسد:
أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِی فَمَا کَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَیْهِ النِّسَاءُ یَبْکِینَ وَارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ نُودِیَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَانْکَبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَخِی... أَنَّ الْقَوْمَ سَیَشْغَلُهُمْ عَنِّی مَا یَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُکَ فِی الْأُمَّةِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَإِنَّمَا تُؤْتَی مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ وَنَأْیٍ سَحِیقٍ وَلَا تَأْتِی وَإِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَی وَنُورُ الدِّینِ وَهُوَ نُورُ اللَّهِ یَا أَخِی وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْهِمْ بِالْوَعِیدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّکَ وَأَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِکَ وَکُلٌّ أَجَابَ وَسَلَّمَ إِلَیْکَ الْأَمْرَ وَإِنِّی لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِیعِ مَا أُوصِیکَ بِهِ وَغَیَّبْتَنِی فِی قَبْرِی فَالْزَمْ بَیْتَکَ وَاجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَی تَأْلِیفِهِ وَالْفَرَائِضَ وَالْأَحْکَامَ عَلَی تَنْزِیلِهِ ثُمَّ امْضِ [ذَلِکَ‏] عَلَی غیر لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَی مَا أَمَرْتُکَ بِهِ وَعَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَی مَا یَنْزِلُ بِکَ وَبِهَا [یعنی بفاطمة] حَتَّی تَقْدَمُوا عَلَیَّ.
امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: از پدرم امام صادق علیه السلام پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چه اتفاق افتاد؟ فرمود: زنها داخل شدند و صدا به گریه بلند کردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه می‌کردند، علی فرمود: ناگهان مرا صدا زدند، وارد شدم و خودم را روی بدن پیغمبر انداختم، فرمود:
برادرم، این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیای خودشان مشغول خواهند شد؛ ولی تو را از رسیدگی به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههای دور نزد آن بیایند... پس چون از دنیا رفتم و از آنچه به تو وصیت کردم فارغ شدی و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانه‌ات بنشین و قرآن را آنگونه که دستور داده‌ام، بر اساس واجبات و احکام و ترتیب نزول جمع آوری کن، تو را به بردباری در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله علیها خواهد رسید سفارش می‌کنم، صبر کن تا بر من وارد شوی.
الشریف الرضی، أبی الحسن محمد بن الحسین بن موسی الموسوی البغدادی (متوفای406هـ) خصائص‏الأئمة (علیهم السلام)، ص73، تحقیق وتعلیق: الدکتور محمد هادی الأمینی، ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة الآستانة الرضویة المقدسة مشهد – إیران، 1406هـ
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 22، ص 484، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.
در روایت دیگری سلیم بن قیس هلالی نقل می‌کند:
ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) إِلَی فَاطِمَةَ وَإِلَی بَعْلِهَا وَإِلَی ابْنَیْهَا فَقَالَ یَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه وآله) عَلَی عَلِیٍّ (علیه السلام) فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّکَ سَتَلْقَی [بَعْدِی‏] مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ وَظُلْمِهِمْ لَکَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَیْهِمْ‏] فَجَاهِدْهُمْ وَقَاتِلْ مَنْ خَالَفَکَ بِمَنْ وَافَقَکَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَکُفَّ یَدَکَ وَلا تُلْقِ بِیَدِکَ إِلَی التَّهْلُکَةِ فَإِنَّکَ [مِنِّی‏] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَلَکَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِیهِ مُوسَی إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی‏.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهی کرد و فرمود: ای سلمان! خدا را شاهد می‏گیرم افرادی که با اینان بجنگند با من جنگیده‌اند، افرادی که با اینان روی صلح داشته باشند با من صلح کرده‌اند، بدانید که اینان در بهشت همراه منند.
سپس پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به علی علیه السلام کرد و فرمود: ای علی! تو به زودی پس از من، از قریش و متحد شدنشان علیه خودت و ستمشان سختی خواهی کشید. اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و به وسیله موافقینت با آنان بجنگ، و اگر کمک کار و یاوری نیافتی صبر کن و دست نگهدار و با دست خویش خود را به نابودی مینداز. تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، هارون برای تو اسوه خوبی است، به برادرش موسی گفت: إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی؛ این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص569، ناشر: انتشارات هادی‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ.
همچنین در ادامه روایت پیشین که از سلیم نقل شد، امیرمؤمنان علیه السلام خطاب به عمر فرمود:
یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.
ای پسر صحّاک! اگر مقدرات خداوندی و پیمان و سفارش رسول خدا صلی الله علیه وآله نبود، هر آینه می‌فهمیدی که تو قدرت ورود به خانه مرا نداری.
الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادی‏ ـ قم‏، الطبعة الأولی، 1405هـ.
البته روایات در این باب بیش از آن است که در این مختصر بگنجد؛ از این رو به همین چند روایت بسنده می‌کنیم.
به راستی چه کسی جز حیدر کرّار می‌تواند از چنین امتحان سختی بیرون بیاید؟! زمانی ارزش این کار مشخص می‌شود که بدانیم علی علیه السلام همان کسی است که در میدان نبرد، همچون شیر ژیان بر دشمن حمله می‌کرد و پهلوانان و یلان کفر را یکی پس از دیگری از سر راه بر می‌داشت، روزی پشت پهلوانی همچون عمر بن عبدود را به خاک می‌مالد و روزی دیگر فرق سر مرهب یهودی را همراه با کلاه خودش می‌شکافد.
آن روز فرمان خداوند این بود که دشمنان از ترس ذوالفقارش خواب آسوده نداشته باشند؛ ولی روز دیگر فرمان این است که همان ذوالفقار در نیام باشد تا اساس اسلام حفظ شود و دشمنان اسلام از نابود کردن آن مأیوس شوند.
احتمال شهادت حضرت زهرا علیها السلام هنگام درگیری:
دفاع از ناموس، از مسائل فطری و مشترک میان همه انسان‌ها است؛ اما روشن است که اگر کسی بداند که قصد دشمن از تعرض به ناموس وی این است که او را به واکنش وادار کنند تا به مقصود مهمتر و شوم‌تری دست یابند؛ انسان عاقل، با تدبیر و مسلط بر نفس خویش، هرگز کاری نخواهد کرد که دشمن به مقصودش برسد.
قصد مهاجمین به خانه وحی این بود که امیرمؤمنان علیه السلام را به واکنش وادار کنند و با استفاده از این فرصت، ثابت کنند که شخصی همانند علی علیه السلام برای رسیدن به حکومت دنیوی حاضر شد که افراد زیادی را از دم شمشیر بگذراند.
و نیز اگر امیرمؤمنان علیه السلام از خود واکنش نشان می‌داد و با آن‌ها درگیر می‌شد، ممکن بود که فاطمه زهرا در این درگیری‌ها کشته شود، سپس دشمنان شایع می‌کردند که علی علیه السلام برای به دست آوردن حکومت دنیایی، همسرش را نیز فدا کرد و در حقیقت او بود که سبب کشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار یاسر، یار وفادار امیرمؤمنان علیه السلام چنین کردند.
هنگام ساختن مسجد مدینه، عمار یاسر برخلاف دیگران که یک خشت برمی‌داشتند، او دو تا دو تا می‌آورد، پیامبر اسلام او را دید، با دست مبارکش، غبار را از سر و صورت نازنین عمار زدود و پس فرمود:
وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَی النَّار.
عمار را گروه ستمگر می‌کشند، او آنان را به بهشت می‌خواند وآنان او را به جهنّم.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 1، ص172، ح436، کتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
صدور این روایت از رسول خدا صلی الله علیه وآله در حق عمّار قطعی بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نیز ثابت می‌کرد که معاویه و دار و دسته‌اش همان گروه نابکار هستند؛ از این رو هنگامی که معاویه شنید عمار کشته شده و لرزه بر دل بسیاری از مردم انداخته، و این فرمایش پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله سر زبان‌ها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبید و پس از مشورت با او شایع کردند که علی علیه السلام او را کشته است و این گونه استدلال کردند که چون عمار در جبهه علی وهمراه او بوده است و علی او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار است.
احمد بن جنبل در مسندش می‌نویسد:
مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا قُتِلَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ دَخَلَ عَمْرُو بْنُ حَزْمٍ عَلَی عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَامَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ فَزِعًا یُرَجِّعُ حَتَّی دَخَلَ عَلَی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ مَا شَأْنُکَ قَالَ قُتِلَ عَمَّارٌ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ قَدْ قُتِلَ عَمَّارٌ فَمَاذَا قَالَ عَمْرٌو سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِیَةُ دُحِضْتَ فِی بَوْلِکَ أَوَنَحْنُ قَتَلْنَاهُ إِنَّمَا قَتَلَهُ عَلِیٌّ وَأَصْحَابُهُ جَاءُوا بِهِ حَتَّی أَلْقَوْهُ بَیْنَ رِمَاحِنَا أَوْ قَالَ بَیْنَ سُیُوفِنَا.
ابو بکر بن محمد بن عمرو بن حزم از پدرش نقل می‌کند که گفت: هنگامی که عمار یاسر به شهادت رسید، عمرو بن حزم نزد عمرو عاص رفت و گفت: عمار کشته شد، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده است: گروه ستمگر، عمار را می‌کشند، عمرو عاص ناراحت شد و جمله «لا حول ولا قوة الا بالله» را می‌گفت تا نزد معاویه رفت،‌ معاویه پرسید: چه شده است؟ گفت: عمار کشته شده است. معاویه گفت:‌ کشته شد که شد، حالا چه شده است؟ عمرو گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می‌فرمود: عمار را گروه باغی وستمگر خواهد کشت، معاویه گفت: مگر ما او را کشته‌ایم، عمار را علی و یارانش کشتند که او را همراه خویش وادار به جنگ کردند و او را بین نیزه‌ها و شمشیرهای ما قرار دادند.
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص199، ح 17813، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر (متوفای 458هـ)، سنن البیهقی الکبری، ج8، ص189، ناشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 1، ص 420 و ص 426، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
هیثمی پس از نقل روایت می‌گوید:
رواه أحمد وهو ثقة.
الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج7، ص242، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
و حاکم نیشابوری پس از نقل روایت می‌‌گوید:
هذا حدیث صحیح علی شرط الشخین ولم یخرجاه بهذه السیاقة.
این حدیث با شرائطی که بخاری و مسلم قبول دارند، صحیح است؛‌ ولی آن‌ها به این صورت نقل نکرده‌اند.
الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص155، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.
مناوی به نقل از قرطبی می‌نویسد:
وهذا الحدیث أثبت الأحادیث وأصحّها، ولمّا لم یقدر معاویة علی إنکاره قال: إنّما قتله من أخرجه، فأجابه علیّ بأنّ رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم إذن قتل حمزة حین أخرجه.
قال ابن دحیة: وهذا من علی إلزام مفحم الذی لا جواب عنه، وحجّة لا اعتراض علیها.
این حدیث از محکم‌ترین و صحیح‌ترین احادیث است و چون معاویه قدرت بر انکارش نداشت، گفت: عمار را کسی کشت که او را همراه خود آورده است و لذا علی (ع) در پاسخش فرمود: پس بنابراین حمزه را هم در جنگ احد پیامبر کشته است؛ چون آن حضرت بود که حمزه را همراه خودش آورده بود.
ابن دحیه می‌گوید: این پاسخ علی چنان کوبنده است که حرفی برای گفتن باقی نمی‌گذارد ودلیلی است که انتقادی بر آن نیست.
المناوی، عبد الرؤوف (متوفای: 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص 366، ناشر: المکتبة التجاریة الکبری - مصر، الطبعة: الأولی، 1356هـ
چرا امیر المؤمنین در هیچ جنگی در زمان خلفاء شرکت نکرد؟
این که امیرمؤمنان علیه السلام شجاعترین فرد زمان خودش بود، هیچ شک و شبهه‌ای در آن نیست؛ آن قدر شجاع و دلاور بود که شنیدن نامش خواب را از چشمان پهلوانان دشمن می‌پراند؛ تا جایی که عمر بن خطاب می‌گفت:
والله لولا سیفه لما قام عمود الاسلام.
به خدا سوگند! اگر شمشیر علی علیه السلام نبود‌، عمود خیمه اسلام استوار نمی‌شد.
إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1418هـ - 1998م.
حتی در زمانی که تمام یاران بی‌وفای رسول خدا صلی الله علیه وآله در جنگ احد و حنین آن حضرت را رها و از معرکه گریختند، امام علی علیه السلام پروانه وار اطراف شمع وجود پیامبر گرامی چرخید و از او دفاع می‌کرد.
اما چرا همان علی علیه السلام در هیچ یک از جنگ‌های زمان خلفاء شرکت نکرد؟
همان کسی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله در تمام نبردهای مسلمانان علیه کفار، یهودیان و... شرکت فعال داشت و پیشاپیش تمام سربازان پرچم اسلام را به دوش می‌کشید و پهلوانان دشمن را یکی پس از دیگری بر زمین می‌کوبید، چه اتفاقی افتاده بود که در زمان خلفاء در هیچ نبردی حضور نمی‌یافت؟
آیا شجاعتش را از دست داده بود، یا جنگ در رکاب خلفاء را جهاد نمی‌دانست؟ یا این که خلفاء، بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله قصد استفاده از آن حضرت را نداشتند؟
امیر المؤمنین علیه السلام بهترین تصمیم را گرفت:
امر دائر بود بین این که امیرمؤمنان علیه السلام اساس اسلام را حفظ نماید و از حق خود بگذرد؛ یا این که بر آن عده اندک حمله نموده و آن‌ها را از دم تیغ بگذراند و در عوض دشمنان اسلام و منافقین با استفاده از این فرصت اساس اسلام را به خطر بیندازند، امیرمؤمنان علیه السلام راه دوم را برگزید و با این فداکاری دین اسلام را برای همیشه حفظ و دشمنان اسلام را نا امید کرد و به طور قطع این تصمیم عاقلانه‌تر بوده است.
در خطبه سوم نهج البلاغه می‌فرماید:
وَطَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ. یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَیَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَیَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ. فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی. فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذًی وَفِی الْحَلْقِ شَجًا. أَرَی تُرَاثِی نَهْباً.
در این اندیشه فرو رفته بودم که: با دست تنها (با بی یاوری) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و تاریکیی که پدید آورده‏اند صبر کنم، محیطی که: پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می‏دارد.
(عاقبت) دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبائی ورزیدم؛ ولی به کسی می‏ماندم که: خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود می‏دیدم، میراثم را به غارت می‏برند.
و در خطبه پنجم نهج البلاغه، هنگامی که شخصی همانند ابوسفیان به قصد گرفتن ماهی از آب گل آلود و استفاده از موقعیت به دست آمده، نزد آن حضرت آمد و پشنهاد بیعت و جنگ با أبوبکر را داد، امام علیه السلام خطبه خواند و فرمود:
أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ... أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ... فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَإِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی وَاللَّهِ لابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ. بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ.
ای مردم امواج کوه پیکر فتنه‏ها را، با کشتی‌های نجات در هم بشکنید... (دو کس راه صحیح را پیمودند) آن کس که با داشتن یار و یاور و نیروی کافی به پا خاست و پیروز شد، و آن کس که با نداشتن نیروی کافی کناره‏گیری کرد و مردم را راحت ساخت. اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم) گویند: بر ریاست و حکومت حریص است، و اگر دم فرو بندم (و ساکت نشینم) خواهند گفت از مرگ می‏ترسد. (اما) هیهات پس از آن همه جنگ‌ها و حوادث (این گفته بس ناروا است). به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب، به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است؛ اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر بگویم همانند طناب ها در چاه‌های عمیق به لرزه درآئید.
چرا رسول خدا (ص) از سمیه و دیگر زنان مسلمان دفاع نکرد؟
امیرمؤمنان علیه السلام، به همان دلیل از خود واکنش نشان نداد که رسول خدا صلی الله علیه وآله در هنگام کشته شدن سمیه، مادر عمار یاسر توسط مشرکان و تعرض آن‌ها به وی، از خود واکنشی نشان نداد.
ابن حجر عسقلانی در الإصابة می‌نویسد:
( 11342 ) سمیة بنت خباط... والدة عمار بن یاسر کانت سابعة سبعة فی الاسلام عذبها أبو جهل وطعنها فی قبلها فماتت فکانت أول شهیدة فی الاسلام... عذبها آل بنی المغیرة علی الاسلام وهی تأبی غیره حتی قتلوها وکان رسول الله صلی الله علیه وسلم یمر بعمار وأمه وأبیه وهم یُعذّبون بالأبطح فی رمضاء مکة فیقول صبرا یا آل یاسر موعدکم الجنة.
سمیه دختر خباط... مادر عمار یاسر هفتمین کسی است که اسلام آورد، ابوجهل او را اذیت می‌کرد و آن قدر نیزه بر پایین شکمش زد تا به شهادت رسید، و او نخستین زن شهید در اسلام است. آل بنومغیره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذیت کردند؛ تا کشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شکنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مکه می‌دید و می‌فرمود: ای خاندان یاسر! صبور باشید که وعده‌گاه شما بهشت است.
العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 7، ص 712، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولی، 1412 - 1992.
با این که رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌دید کافری همچون ابوجهل متعرض ناموس مسلمانان می‌شود؛ ولی در عین حال هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌داد و به آنان نیز فرمان می‌داد که صبر نمایند.
مگر نه این که رسول خدا صلی الله علیه وآله غیورترین و شجاع‌ترین فرد عالم است، پس چرا از ناموس مسلمانان دفاع نکرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت تا گردن ابوجهل را از تنش جدا کند؟
و نیز زمانی که عمر بن خطاب، متعرض زنان مسلمان می‌شد و آن‌ها را به خاطر اسلام آوردنشان کتک می‌زد، چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله از خود واکنشی نشان نمی‌داد.
ابن هشام در السیرة النبویة، می‌نویسد:
ومر [ابوبکر] بجاریة بنی مؤمل، حی من بنی عدی بن کعب، وکانت مسلمة، وعمر بن الخطاب یعذبها لتترک الاسلام، وهو یومئذ مشرک، وهو یضربها، حتی إذا مل قال: إنی أعتذر إلیک، إنی لم أترکک إلا ملالة، فتقول: کذلک فعل الله بک.
ابوبکر می‌دید که کنیز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدی بن کعب،‌ عمر او را کتک می‌زد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترک کند (چون عمر هنوز مشرک بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را کتک نمی‌زنم برای این است که خسته شده‌ام، از این جهت مرا ببخش. کنیز در پاسخ گفت: بدان که خدا نیز این گونه با تو رفتار خواهد کرد.
الحمیری المعافری، عبد الملک بن هشام بن أیوب أبو محمد (متوفای213هـ)، السیرة النبویة، ج 2، ص 161، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجیل، الطبعة: الأولی، بیروت – 1411هـ؛
الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفای241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 120، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ – 1983م؛
الکلاعی الأندلسی، أبو الربیع سلیمان بن موسی (متوفای634هـ)، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 238، تحقیق د. محمد کمال الدین عز الدین علی، ناشر: عالم الکتب - بیروت، الطبعة: الأولی، 1417هـ؛
الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بکر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج 1، ص 244؛
الطبری، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفای694هـ)، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج 2، ص 24، تحقیق عیسی عبد الله محمد مانع الحمیری، ناشر: دار الغرب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1996م؛
النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 16، ص 162، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1424هـ - 2004م.
چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله جلوی عمر را نگرفت و او را از این کار منع نکرد؟ چرا شمشیرش را برنداشت و گردن عمر را نزد؟
اهل تسنن، هر پاسخی دادند، ما نیز عین همان را در باره صبر امیرمؤمنان علیه السلام و شمشیر نکشیدن آن حضرت خواهیم داد.
چرا عثمان از زنش دفاع نکرد؟
هنگامی که یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله به خانه عثمان ریختند و همسر او را زده و انگشتش را قطع کردند، او از همسرش دفاع نکرد، شما از این عملکرد عثمان چه پاسخی دارید؟
طبری،‌ در تاریخش می‌نویسد:
وجاء سودان بن حمران لیضربه فانکبت علیه نائلة ابنة الفرافصة واتقت السیف بیدها فتعمدها ونفح أصابعها فأطن أصابع یدها وولت فغمز أوراکها وقال أنها لکبیرة العجیزة وضرب عثمان فقتله.
سودان بن حمران آمد تا او را کتک بزند، نائله دختر فرافصه (زن عثمان) خود را بر روی او انداخت، سودان شمشیر را گرفت و انگشت او را قطع کرد و سپس دست به پشت او زد و گفت: عجب پشت بزرگی دارد، سپس عثمان را زد و کشت.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 676، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.
همچنین ابن أثیر در الکامل فی التاریخ می‌نویسد:
وجاء سودان لیضربه فأکبت علیه امرأته واتقت السیف بیدها فنفح أصابعها فأطن أصابع یدیها وولت فغمز أوراکها وقال أنها لکبیرة العجز وضرب عثمان فقتله.
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 68، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.
ابن کثیر دمشقی سلفی می‌نویسد:
ثم تقدم سودان بن حمران بالسیف فمانعته نائلة فقطع أصابعها فولت فضرب عجیزتها بیده وقال: أنها لکبیرة العجیزة. وضرب عثمان فقتله.
القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج 7، ص 188، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.
چرا عثمان از زنش دفاع نکرد، مگر نه این که او مرد بود، غیرت داشت و باید از زنش دفاع می‌کرد؟ پس چرا هیچ واکنشی از خود نشان نداد و حاضر شد که ببیند یاران رسول خدا به همسر او اهانت کرده و متعرض همسر او شوند؟
چرا عمر از زنش دفاع نکرد؟
اهل سنت اصرار دارند که امّ‌کلثوم دختر امیر مؤمنان علیه السلام همسر عمر بوده است؛ اما می‌بینیم که هنگامی که مغیرة بن شعبه اهانت زشتی به امّ‌کلثوم کرده و او را با امّ‌جمیل، زنا کار مشهور عرب تشبیه و قیاس می‌‌کند،‌ عمر هیچ عکس العملی از خود نشان نمی‌دهد.
ابن خلکان در وفیات الأعیان می‌نویسد:
ثم إن أم جمیل وافقت عمر بن الخطاب رضی الله عنه بالموسم والمغیرة هناک فقال له عمر أتعرف هذه المرأة یا مغیرة قال نعم هذه أم کلثوم بنت علی فقال له عمر أتتجاهل علی والله ما أظن أبا بکرة کذب علیک وما رأیتک إلا خفت أن أرمی بحجارة من السماء.
ام جمیل (کسی که سه نفر شهادت دادند مغیره با او زنا کرده است، و به خاطر امتناع شاهد چهارم از شهادت، از حد رهایی یافت) در حج، با عمر همراه شده و مغیره نیز در آن زمان در مکه بود. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟
مغیره در پاسخ گفت: آری این امّ‌کلثوم دختر علی است!
عمر گفت: آیا خودت را به بی خبری می‌زنی؟ قسم به خدا من گمان می‌کنم که ابوبکرة‌ در باره تو دروغ نگفته است؛ و هر زمان که تو را می‌بینم می‌ترسم که از آسمان سنگی بر سر من فرود آید!
إبن خلکان، أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر (متوفای681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج6، ص366، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.
و ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد:
حدثنا ابن عمار والجوهری قالا حدثنا عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد عن یحیی بن زکریا عن مجالد عن الشعبی قال کانت أم جمیل بنت عمر التی رمی بها المغیرة بن شعبة بالکوفة تختلف إلی المغیرة فی حوائجها فیقضیها لها قال ووافقت عمر بالموسم والمغیرة هناک فقال له عمر أتعرف هذه قال نعم هذه أم کلثوم بنت علی فقال له عمر أتتجاهل علی والله ما أظن أبا بکرة کذب علیک وما رأیتک إلا خفت أن أرمی بحجارة من السماء.
ام جمیل همان کسی است که مغیره را به زنای با او متهم کردند و در کوفه به نزد مغیره رفته و کارهای او را انجام می‌داد! این زن در زمان حج با مغیره و عمر همراه شد. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ پاسخ داد: آری این امّ‌کلثوم دختر علی است!
عمر گفت‌: آیا در مقابل من خود را به بی‌خبری می‌زنی؟ قسم به خدا من گمان ندارم که ابوبکرة در باره تو دروغ گفته باشد! و تو را نمی‌بینم، مگر آنکه می‌ترسم از آسمان سنگی بر سر من فرود آید!
الأصبهانی، أبو الفرج (متوفای356هـ)، الأغانی، ج 16، ص 109، تحقیق: علی مهنا وسمیر جابر، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر - لبنان.
زنا کردن مغیره با امّ‌جمیل، مشهور و معروف و امّ‌جمیل به بدکاره بودن شهره شهر و انگشت نمای عام و خاص بود. چرا هنگامی که مغیرة بن شعبه، دختر رسول خدا را با چنین زنی زناکاری مقایسه می‌کند، خلیفه دوم او را مجازات نمی‌کند؟
اهل تسنن از این مطلب هر پاسخی دادند، ما نیز همان پاسخ را به آن‌ها خواهیم داد.

 




موضوع مطلب : امیرالمونین علیه السلام علی از حضرت زهرا دفاع نکردند؟

          
یکشنبه 94 دی 6 :: 11:24 عصر

 

کوتاه آمدن شیعیان
پرسش: اگر در واقع حق با علی بود، چرا از حق خود کوتاه آمده است؟ چرا شما نیز همانند علی (ع) کوتاه نمی‌آیید؟

? پاسخ : این پرسش و شبهه از دو زاویه قابل تأمل و بررسی است:
1. کوتاه آمدن علی علیه السلام از حق خودش؛
2. پیروان علی علیه السلام و مدافعان مکتب اهل بیت هم باید ساکت شوند و از مذهب و عقائد بر حق شان دفاع نکنند.
علی علیه السلام و خلافت خلفا:
موضع گیری امیر مؤمنان علی علیه السلام در برابر خلفا از مباحث بسیار روشن و مشخص تاریخ است؛ اگرچه برخی با دستکاری‌ها سعی در مشوّش کردن اذهان و تحریف حقایق تاریخی دارند؛ چرا که مصادر روائی و تاریخی شاهد فریادها و اعتراضات علی علیه السلام به بر گزیدگان سقیفه و پس از آن است، متن ذیل بهترین شاهد و گواه بر این ادعا است:
فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
علی علیه السلام و عباس گفتگویی پیرامون بعضی از مسائل با ابوبکر داشته‌اند که مهمترین آن بحث پیرامون میراث پیامبر بوده است، راوی این گفتگو عمربن خطاب است که می‌گوید:...
ابو بکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم؛ پس شما دو تن ( علی و عباس) برای گرفتن ارث نزد وی آمدید، و تو ای عباس ارث پسر برادرت و او نیز میراث همسرش را از پدرش می‌خواست. ابوبکر گفت: رسول خدا فرمود: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم، هرچه باقی گذاریم صدقه است؛ پس شما دو تن او را دروغگو، بدکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ولی خدا می‌داند که او راستگو، در مسیر درست و تبعیت کننده از حق بود؛ سپس او از دنیا رفت ومن جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر شدم؛ شما دو تن من را نیز دروغگو، بدکار، حیله گر و خیانتکار دانستید ولی خداوند می‌داند که من راستگو، نیکو کار و در راه درست و تبعیت کننده از حق هستم....
در این نقل به اعتراف شخص عمر، علی علیه السلام؛ خلیفه اول و دوم را دروغگو، غاصب خلافت و افرادی خائن می‌دانست.
بنابراین، آیا می‌شود ادعا کرد که علی علیه السلام کوتاه آمد، و هیچ اعتراض و مخالفتی نکرد؟
و آیا مخالفت و اعتراض از این روشن‌تر می‌توان یافت که با جرأت و شهامت تمام شرط انتقال خلافت که رعایت سیره شیخین بود را کنار می‌زند و روش آن دو را باطل و مردود اعلام می‌کند؟
تفتازانی در شرح مقاصد می‌گوید:
ثم جعلوا الاختیار إلی عبدالرحمن بن عوف فأخذ بید علی رضی الله تعالی عنه وقال تبایعنی علی کتاب الله وسنة رسول الله وسیرة الشیخین فقال علی کتاب الله وسنة رسول الله وأجتهد برأیی ثم قال مثل ذلک لعثمان فأجابه إلی ما دعاه وکرر علیهما ثلاث مرات فأجابا بالجواب الأول فبایع عثمان وبایعه الناس ورضوا بإمامته
اختیار را به عبد الرحمن بن عوف وانهادند؛ دست علی را گرفت و گفت: آیا به شرط عمل به کتاب خدا و سنت رسول و سیره شیخین حاضری بیعت کنی؟ پاسخ داد: بنا بر کتاب خدا و سنت رسول و رأی و اجتهاد خودم می‌پذیرم. سپس همین شرط را برای عثمان گفت؛ و او قبول کرد. این مطلب را سه بار تکرار کرد؛ و همان پاسخ اول را دادند؛ در نتیجه با عثمان بیعت کرد و مردم با او بیعت کرده و به امامت او راضی شدند.
التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفای 791هـ)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج 2، ص 296، ناشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان، الطبعة: الأولی، 1401هـ - 1981م.
طبری نیز در تاریخ خود می‌گوید:
ولما خرجت الخوارج من الکوفة أتی علیا أصحابه وشیعته فبایعوه وقالوا نحن أولیاء من والیت وأعداء من عادیت فشرط لهم فیه سنة رسول الله فجاءه ربیعة بن أبی شداد الخثعمی وکان شهد معه الجمل وصفین ومعه رایة خثعم فقال له بایع علی کتاب الله وسنة رسول الله فقال ربیعة علی سنة أبی بکر وعمر قال له علی ویلک لو أن أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب الله وسنة رسول الله لم یکونا علی شیء من الحق فبایعه فنظر إلیه علی وقال أما والله لکأنی بک وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وکأنی بک وقد وطئتک الخیل بحوافرها فقتل یوم النهر مع خوارج البصرة.
هنگامی که خوارج در کوفه خروج کردند، علی نزد اصحاب و شیعیانش آمد، با او بیعت کردند و گفتند: ما با هرکس دوستی کنی دوست بوده و هرکس را دشمن بداری دشمن می‌داریم. علی علیه السلام با آنان شرط کرد که به سنت رسول خدا عمل کنند. ربیعة بن ابوشداد در حالی که پرچم قبیله خثعم را همراه داشت، نزد حضرت آمد ـ او در جمل و صفین حضورداشت ـ امیر مؤمنان به وی گفت: بیعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا؛ گفت: بر سنت ابوبکر و عمر؛ علی به وی گفت: وای بر تو؛ اگر ابوبکر و عمر به غیر سنت رسول خدا عمل کرده باشند، هیچ حقی ندارند؛ با حضرت بیعت کرد؛ حضرت نگاهی به وی نمود و فرمود: قسم به خدا گویا تو را می‌بینم که همراه خوارج عازم جنگ شده و کشته شده‌ای؛ تو را می‌بینم که زیر سم اسبان لگد کوب شده‌ای؛ عاقبت در روز نهروان با خوارج بصره کشته شد.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 3، ص 116، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛
الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ) الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 215، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.
هنگامی که امیر مؤمنان سیره ابوبکر و عمر را قبول ندارد چطور ادعا می‌کنید که وی با آنان از روی میل بیعت کرده و آنان را خلفای رسول خدا می‌دانست؟
و اما بخش دوّم این شبهه که کوتاه آمدن شیعه در دفاع از عقائد و آرمان‌های مذهبی خویش بود، نیازمند پاسخ تفصیلی نیست؛ بلکه فقط می‌گوئیم: آیا مخالفان مذهب اهل بیت کوتاه آمده و دست از جسارت‌ها، تهدیدها، کشتارها، تحریف‌ها و تخریب‌ها برداشته‌اند، تا متقابلا شاهد آرامش و سکوت باشند؟
نتیجه:
نه امیر مؤمنان علیه السلام از مطالبه حق خود دست کشید و کوتاه آمد و نه دشمنان آن حضرت دست از تهاجم علیه شیعه برداشته‌اند؛ بنابراین انتظار بی‌جایی است که از شیعیان بخواهیم سکوت نمایند.




موضوع مطلب : کوتاه آمدن شیعیان در ما جرای فاطمیه

          
یکشنبه 94 دی 6 :: 11:22 عصر

عصمت  حضرت زهرا سلام الله علیها
پرسش: به چه دلیل شیعیان اعتقاد دارند که فاطمه زهرا معصوم بوده است؟

? پاسخ : مقدمه
در رابطه با مقام عصمت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در ابتدا باید دید عصمت را چگونه می‏توان شناخت؟ مسلماً ما راهی، از طریق علمی و فسلفی برای شناخت مصادیق عصمت نداریم؛ زیرا فلسفه جزءشناسی نیست و تنها به طور کلی امکان عصمت را ثابت می‏کند، و علوم تجربی نیزنمی‏توانند تمام رفتارها و واکنش‏های جوارحی و جوانحی اشخاص را تحت آزمون درآورده و با واقعیات خارجی مورد مقایسه قرار دهند. بنابر این تنها راه شناخت معصوم،نصوص معتبر دینی است و استدلال بر عصمت هیچ کس - غیر از خدا - از غیر طریق ادله دینی و نقلی ممکن نیست. بنابر این اگر آیات قرآن و احادیث معتبر وارده از طریق پیامبر اکرم( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) بر عصمت فردی گواهی داد ما تعبداً می‏پذیریم و به آن ایمان می‏آوریم.
آیه تطهیر و بیان مصادیق اهل بیت (ع)
تنها کسی که تمام علماء اسلام درباره مشمول آیه تطهیر بودن او اتفاق نظر دارند صدیقه کبرا فاطمه زهراست، به این صورت که اهل البیت شامل چهار گروه است:
1- همسران.
2- فاطمه زهرا علیها السلام.
3- حسنین علیهما السلام.
4- امیر المؤمنین علیه السلام.
شیعیان، گروه اول (همسران) را خارج از محدوده آیه می دانند.
خوارج و نواصب، گروه سوم و چهارم (حضرت علی و حسنین علیهم السلام) را خارج از محدوده آیه می دانند.
اما هیچ عالمی یافت نمیشود که حضرت زهرا را خارج از محدوده آیه بداند.
با اینکه آن بانوی گرامی دشمنان زیادی در عصر رسالت و پس از آن داشتند ولی هیچکدامشان نتوانستند ایشان را خارج از مدار اهل بیت پیامبر بدانند.
مسلمان عصمت فردی را طبق گفته خدا و پیامبر میپذیرد و دنبال دلیل عقلی آن نیست.
مگر مسلمانان به دنبال دلیل عقلی دو رکعت نماز صبح خواندن، 30 روز روزه گرفتن، هفت دور طواف کردن و ... هستند؟
اطاعت از پیامبر (مستقلا یا در کنار خداوند) ده ها آیه قرآن را به خود اختصاص داده است، در چهار مورد بیان پیامبر را تنها راه حل اختلاف می‏‏‏‏داند که به یک مورد آن اکتفا می‏شود:
وما أنزلنا علیک الکتاب إلا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه النحل آیه 64
ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی.
به لحاظ ادبی استثناء بعد از نفی دلیل انحصار است، یعنی جمله اولی فقط در محدوده جمله دومی صادق است، لذا ترجمه روان آیه این است:
تنها دلیل نزول قرآن بر تو، بیان تو برای رفع اختلاف است.
اعتقاد ما مسمانان طبق این آیه این است:
بیان پیامبر در تفسیر قرآن مقدم بر همه چیز است، حتی الفاظ و سیاق کلمات آیه و صدر و ذیل.
حال به نظر شما پیامبر گرامی اسلام برای معرفی این عده چه کرده است؟
آیا امت را به حال خود رها ساخته هرکه را خواستند مصداق آیه معرفی کنند؟
پیامبر گرامی اسلام فاطمه زهرا را به عنوان اهل بیت معرفی کردند ولی برخورد گزینشی عده ای (!!!) مانع کشف حقیقت است، حال به بیانات پیامبر در تبیین اهل بیت می‏پردازیم:
دو دسته روایات در این زمینه وارد شده است:
اول:
حدیث کساء
پیامبر بعد از نزول آیه تطهیر حضرت علی، فاطمه، حسن، و حسین علیهم السلام را زیر عبایشان جمع کردند و رو به آسمان کرده به خداوند عرض کردند:
إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا اللهم هؤلاء أهل بیتی.
بعد از قرائت آیه به طور مشخص بیان کردند که اینها اهل بیت من هستند.
این روایت از 5 طریق (اصحاب) ذکر شده است که در غالب منابع اهل سنت وجود دارد، مانند:
1. مسند احمد ج 4 ص 107 از وائلة بن الاسقع
2. مسند احمد ج 1 ص 331 از ابن عباس
3. مسند احمد ج 6 ص 292 از ام سلمة
4. صحیح مسلم ج 7 ص 130 از عائشة
5. مستدرک حاکم ج 2 ص 416 از وائلة بن الاسقع
6. مستدرک حاکم ج 3 ص 133 از ابن عباس
7. مستدرک حاکم ج 3 ص 147 از عائشة
ضمنا حاکم نیشابوری تمام روایاتی که نقل کرده صحیح السند دانسته و می گوید بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند.
دوم:
پیامبر گرامی اسلام به مدت 6 ماه بعد از نزول آیه تطهیر (و به مقتضای عمل به آیه امر اهل بیتت به نماز، سوره طه آیه 132) هنگام نماز صبح پشت درب خانه فاطمه زهرا با صدای بلند می‏فرمودند:
الصلاة یا أهل البیت إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا
نماز ای اهل بیت، شما همان اهل بیتی هستید که خداوند از پلیدیها پاکتان کرده است.
برای این روایت 2 طریق ذکر شده است، که غالب منابع اهل سنت ذکر کرده اند، مانند:
1. مسند احمد ج 3 ص 259 از انس بن مالک
2. سنن ترمذی ج 5 ص 31 از انس بن مالک
3. سنن ترمذی ج 5 ص 328 از ام سلمة
4. مستدرک حاکم ج 3 ص 158 از انس بن مالک
ضمنا ترمذی دو روایاتی که نقل کرده صحیح السند دانسته و از محتوای آن دفاع می نماید.
البته تعداد معدودی روایت از اهل سنت آمده که آیه تطهیر را مختص به زنان پیامبر معرفی کرده است، تعداد اینها کمتر از 10% کل روایات در این موضوع است، روایان اینها عکرمه و عروة بن زبیر است، برای بررسی هر دو سراغ منابع رجالی اهل سنت می رویم:
عکرمه:
در میان اهل سنت متهم به وضع و جعل حدیث به نام ابن عباس و متهم به گرایش به خوارج می باشد، پس از نظر آنان نیز این شخص غیر قابل اعتماد می باشد(الکامل فی الضعفاء من الرجال ج 5 ص 1905)
عروة بن زبیر:
خواهر زاده عایشه و از آتش افروزان فتنه جمل به همراه پدر و برادرش می باشد، پس ادعایش در مظان اتهام است، بخصوص که خود عایشه بر خلاف عروة نزول آیه را در منزل خویش، لکن در شأن پیامبر فاطمه حسنین و علی علیهم السلام مطرح می کند، اما با کمال تعجب این خواهرزاده فقط قسمت اول سخن عایشه را نقل لیکن ادعا میکند که در شأن زنان پیامبر نازل شده است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
چون نام عایشه آمد نکته ای از آیة الله امینی (رحمة الله علیه) نقل کنم:
عایشه جزو اهل بیت نبود لذا هیچ گاه در هیچ مناظره ای خود را جزو اهل بیت معرفی نکرد، که اگر جزو اهل بیت بود آن را بر پیشانی جمل می کوبید.
چرا که برای لشگر کشی و قیام مقابل امیرالمؤمنین نیاز شدید به مقبولیت و مشروعیت داشت و چه بهتر از عنوان اهل بیت النبی، اما او چنین نکرد چون چنین نبود، در حالی که سائر اهل بیت (فاطمه زهرا، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام( بارها و بارها خود را به عنوان اهل بیت معرفی و به آن استناد و استدلال می کردند.
در مورد عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها باید دو نکته را یاد آور شد :
اول اینکه اعتقاد عصمت حضرت زهرا مخصوص به شیعیان نیست ؛ نظرات علماء اهل سنت از بزرگان صحابه صدر اسلام گرفته تا علماء متأخر همگی بر عصمت و شخصیت منحصر به فرد ایشان آن بانوی آسمانی تأکید دارند.
دو دلیل دیگر بغیر از آیه تطهیر و حدیث کساء ، در یک راستا ارائه میشود، کتاب و سنت:
ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا واتقوا الله إن الله شدید العقاب، الحشر آیه 7
آنچه را رسول خدا برای شما آورده بپذیرید،و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید و از مخالفت خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است‏.
طبق این آیه عمل به امر و نهی پیامبر (در هر چیزی) واجب است و مخالفت با ایشان مخالفت با خدا و مستوجب عذابی دردناک است.
کلمه ما در زبان عربی یعنی هر آنچه، بنابراین اگر ایشان توصیفی درباره حضرت زهرا کردند، باید مورد قبول قرار گیرد.
حال به فرمایشات پیامبر درباره حضرت زهرا از کتب اهل سنت دقت کنید، تا بدانید اعتقاد به عصمت صدیقه کبرا فاطمه زهرا سلام الله علیها مخصوص شیعیان نیست:
به دو دسته روایت اشاره می کنم:
اول:
همانهائی که در تفسیر آیه تطهیر آمد- و در بالا از اهل سنت ذکر شد - پیامبر گرامی اسلام (ص) حضرت زهرا سلام الله علیها را یکی از مصادیق پاک شدگان إلهی معرفی کردند.
دوم:
صدها روایتی که مستقلا در شأن ملکوتی-آسمانی و در نهایت عصمت ایشان وارد شده است، (والا اگر بخواهیم روایات فضائل دیگر ایشان را بشماریم، قطره ای از دریا نتوانیم گفت) عباراتی که برای این جهت می توانید جستجو کنید بسیار زیاد است، عباراتی که در شأن هیچ زنی نیامده است، فقط سه مورد و به جهت اختصار برای هرکدام یک منبع، ذکر می شود:
1-سیدة نساء اهل الجنة، بخاری ج 4 ص 219
نمیشود کسی سرور زنان بهشتی باشد اما در عمرش خطائی (حتی یک خطا) از او سربزند، چراکه در این صورت سرور شدن معنا ندارد، و این یعنی عصمت.
2- حوراء آدمیة، کنزالعمال ج 12 ص 109 ح 34226
حوراء آدمیة، بهشتی آدم نما، در تفسیر این جمله لازم است معنای حور مشخص شود:
حوراء مفرد حور است، حور ساکنان بهشت را نامند، حور یعنی شفافیت و سفیدی درخشنده، حور العین به همین معناست، حواریون حضرت عیسی یعنی افراد خالص الایمانی که قلبشان شفاف و نورانی است، اضافه حور به آدم به معنای آسمانی بودن حور است، و این یعنی عصمت.
3- ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها، مستدرک حاکم ج 3 ص 154
عظمت این جمله در کلمات نگنجند، چطور می شود شخصی به جائی برسد که خدا به خشم او خشم کند؟
شخص باید آسمانی باشد، که در دلش ذره ای از انگیزه های گناه و لغزش نباشد، و این یعنی عصمت.
از طرفی طبق ایه شریفه :
وما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحیٌ یوحی النجم آیه 3 و4
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‏گوید، آنچه می‏گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.
روایات قطعی (که به تواتر شیعه و سنی و با راویان متعدد) از ایشان به ما رسیده است حکم وحی را دارد.
نتیجه این که:
1- فاطمه زهرا سلام الله علیها باتفاق مسلمین جزء اهل البیت هستند و منکری وجود ندارد
2- از منظر قرآن فقط کلام پیامبر می تواند رفع اختلاف کند و بس، و بدلی برای آن وجود ندارد، (مثل آیات 39 و 64 نحل و 64 زخرف )
3- پیامبر بارها و بارها ساکنین خانه فاطمه زهرا را اهل بیت خودشان معرفی کردند.
4- پیامبر به مناسبتهای مختلف و با عبارات گوناگون آسمانی بودن ایشان را بیان نمودند.بنابراین عصمت آن حضرت سلام الله علیها بنابر دلایل نقلی بسیار از طریق قران و روایات شیعه و سنی ، ثابت است .

 




موضوع مطلب : عصمت حضرت زهرا

          
یکشنبه 94 دی 6 :: 11:20 عصر

 

آتش به خانه حضرت زهراسلام الله علیها:
پرسش: آنچه در روایات ثابت است عدم اثبات سوزاندن خانه حضرت زهرا (رضی الله عنها) توسط حضرت عمر فاروق (رضی الله عنه) و بسنده نمودن حضرت عمر فاروق (رضی الله عنه) به تهدید مصلحت آمیز، است.
در هیچ جای روایات صحیح به سوزاندن خانه حضرت زهرا (رضی الله عنها) تصریح نشده است و اگر تهدید محض بمثابه‌ سوزاندن خانه حضرت زهرا محسوب می شود؛ پس تهدیداتی که از رسول اکرم (ص) نقل شده است، باید به حقیقت حمل شود. چنانکه می‌فرماید:
إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُحَرِّقَ قُرَیْشًا.
خداوند به من دستور داده تا قریش را بسوزانم.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، ج 4، ص 2197، ح2865، بَاب الصِّفَاتِ التی یُعْرَفُ بها فی الدُّنْیَا أَهْلُ الْجَنَّةِ وَأَهْلُ النَّارِ، کتاب الإیمان، بَاب بَیَانِ الْکَبَائِرِ وَأَکْبَرِهَا، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال وَالَّذِی نَفْسِی بیده لقد هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَیُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَیُؤَذَّنَ لها ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ الناس ثُمَّ أُخَالِفَ إلی رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ علیهم بُیُوتَهُمْ وَالَّذِی نَفْسِی بیده لو یَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ یَجِدُ عَرْقًا سَمِینًا أو مِرْمَاتَیْنِ حَسَنَتَیْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ
قسم به ذاتی که جانم در دست اوست، قصد کرده‌ام تا دستور به جمع‌آوری هیزم دهم سپس مؤذن را بگویم تا اذان دهد و شخصی را برای امامت مردم مقرر نمایم و خود به خانه‌ متخلفان بروم و خانه ‌هایشان را بر آنان آتش زنم.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 1، ص 231، 618، کتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب وُجُوبِ صَلَاةِ الْجَمَاعَةِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
اما هیچ عاقلی از روایات پیشین بر سوزاندن قریش و متخلفان از نماز جماعت توسط پیامبر اسلام (ص) استدلال نمی ‌نماید، و می‌‌داند که منظور پیامبر (ص) اهمیت دعوت به مسأله‌ی توحید و نماز با جماعت بوده است؛ لذا تأکید و تصریح به سوزاندن خانه‌ی حضرت زهرا (رضی الله عنها) توسط عمر فاروق به دور از انصاف و از روی تعصب است.

? پاسخ : قیاس این دو تهدید با یکدیگر، قیاس مع الفارق است؛ چرا که بین تهدید به آتش زدن بیت فاطمه با تهدیدی که از رسول خدا درباره متخلفان از نماز جماعت نقل شده است، هیچ گونه شباهتی وجو ندارد؛ زیرا:
اولاً: این روایت در کتاب‌های شما آمده است و شما باید به چیزی استدلال کنید که نزد ما حجت باشد؛
ثانیاً: نمی‌توان مدلول آن را پذیرفت؛ چرا که از اخلاق نیک پیامبر بعید است که به خاطر یک عمل مستحبی و نه واجب، مردم را تهدید به آتش زدن نماید. هنگامی که خداوند چنین تهدیدی نکرده است، آیا پیامبر می‌تواند مردم را فقط به خاطر عدم شرکت در نماز جماعت تهدید به آتش زدن نماید؟ استحباب عمل با تهدید به آتش زدن در تضاد و با اصل شریعت سازگاری ندارد.
ثالثاً: طبق نقل طبری و ابن أبی شیبه، عمر قسم می‌خورد که اگر اجتماع کنندگان در خانه امیرمؤمنان علیه السلام برای بیعت با ابوبکر بیرون نیایند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید و حضرت زهرا سلام الله علیها نیز سخن عمر را برای امیرمؤمنان علیه السلام و زبیر یادآور شده و به خداوند سوگند می‌خورد که عمر به قسم خود وفا خواهد کرد:
وَایْمُ اللَّهِ مَا ذَاکَ بِمَانِعِیَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَکِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ یُحْرَقَ عَلیْهِمُ الْبَیتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِی وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَیَحْرِقَنَّ عَلَیکُمُ الْبَیْتَ، وَایْمُ اللَّهِ لَیُمْضِیَنَّ مَا حَلَفَ عَلَیْهِ.
به خدا سوگند، گردآمدن این افراد در خانه تو مانع از آتش زدن خانه نخواهد شد. هنگامی که عمر رفت، علی (ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می‌دهد!.
إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 7، ص 432، ح37045، کتاب المغازی، باب ما جاء فی خلافة ابی بکر وسیرته فی الرده، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.
و از طرف دیگر این مطلب قطعی است که امیرمؤمنان علیه السلام به تهدید‌های عمر توجهی نکرد و حاضر به بیعت نشد.
محمد بن اسماعیل بخاری می‌نویسد:
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَی أَبِی بَکْرٍ فِی ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِیِّ، صلی الله علیه وسلم، سِتَّةَ أَشْهُرٍ... وَلَمْ یَکُنْ یُبَایِعُ تِلْکَ الأَشْهُر.
حضرت فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضب نمود، با وی قهر کرد و با او سخنی نگفت تا از دنیا رفت، آن حضرت پس از پیامبر (ص) شش ماه زندگی کرد... و علی (ع) در این شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد.
البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج 4، ص 1549، ح 3998، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1380، ح 1759، کتاب الجهاد والسیر، باب قول النبی لانورث، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
بنابراین سوگند عمر که اگر بیعت نکنید خانه را به آتش خواهم کشید موضوعی قطعی و یقینی است و از طرفی امیرمؤمنان علیه السلام برای بیعت حاضر نشد؛ پس عمر تهدید خود را عملی کرده و خانه را به آتش کشیده است.
شاهد دیگر این مطلب، روایتی است که بلاذری در همین باره نقل می‌کند:
فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن الخطاب! أتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم.
چون علی علیه السلام با ابوبکر بیعت نکرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (علیها السلام) رفت. فاطمه (علیها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: ای پسر خطّاب! آیا تو می‌خواهی خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری!.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 252.
رابعاً: همان طور که گذشت، سوگند یاد کردن عمر که خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید، قطعی است، وچون قسم خورده است، یا مدلول قسم را عملی کرده که حرف شیعه ثابت است و یا عملی نکرده؛ پس لازم بود کفاره حنث قسم بپردازد، آیا شما دلیلی و لو یک روایت ضعیف پیدا می‌کنید که عمر کفاره شکستن قسم را پرداخته باشد؟
خامساً: ما می گوئیم عمر تهدیدش را عملی کرد؛ زیرا ابوبکر که دستور آتش زدن و حمله کردن به خانه وحی را داده بود، در آخر عمرش سخت پشیمان شده بود.
قال أبو بکر رضی الله تعالی عنه: أجل إنی لا آسی علی شئ من الدنیا إلاّ علی ثلاث فعلتهن وددت أنّی ترکتهن وثلاث ترکتهن وددت أنی فعلتهن وثلاث وددت أنی سألت عنهن رسول الله صلی الله علیه وسلم فأما الثلاث اللاتی وددت أنی ترکتهن فوددت أنی لم أکشف بیت فاطمة عن شئ وإن کانوا قد غلقوه علی الحرب....
من به چیزی در دنیا تأسف نمی‌خورم، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (ص) می‌پرسیدم: دوست داشتم خانه فاطمه را هتک حرمت نمی‌کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود....
الطبری، محمد بن جریر (متوفای 310هـ)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 353، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 3، ص 118، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.
مسعودی شافعی در کتاب اثبات الوصیه تصریح می‌کند که عمر خانه را به آتش کشیده است:
فهجموا علیه و أحرقوا بابه و استخرجواه منه کرهاً وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّی أسقطت محسناً.
... پس قصد خانه علی کردند و بر او هجوم آوردند و خانه‌اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند، سرور زنان (فاطمه) را بین دیوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن را سقط کرد.
المسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی (متوفای346هـ)، اثبات الوصیه، ص 143.
تاج الدین سبکی نام مسعودی را در زمره عالمان شافعی آورده و او را مورخ، صاحب فتوا و علامه می‌داند:
علی بن الحسین بن علی المسعودی صاحب التواریخ کتاب مروج الذهب فی أخبار الدنیا وکتاب ذخائر العلوم وکتاب الاستذکار لما مر من الأعصار وکتاب التاریخ فی أخبار الأمم وکتاب أخبار الخوارج وکتاب المقالات فی أصول الدیانات وکتاب الرسائل وغیر ذلک. قیل إنه من ذریة عبد الله بن مسعود رضی الله عنه أصله من بغداد وأقام بها زمانا وبمصر أکثر وکان أخباریا مفتیا علامة صاحب ملح وغرائب.
علی بن الحسین مسعودی، صاحب کتاب‌های تاریخی مروج الذهب... و دیگر کتاب‌ها است. گفته شده که او از فرزندان عبد الله بن مسعود بوده است، اصالتاً‌ اهل بغداد و زمانی در آن جا و بیشتر در مصر ساکن بوده، او اخباری، دارای فتوا، دانشمند و... بود.
السبکی، تاج الدین بن علی بن عبد الکافی (متوفای771هـ)، طبقات الشافعیة الکبری، ج 3، ص 456، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع - 1413هـ، الطبعة: الثانیة.
سادساً: اگر فقط تهدید کرده هم باشد، همین تهدید نیز به تنهایی می‌تواند مشروعیت خلافت خلفا را زیر سؤال ببرد؛ چرا که ثابت می‌کند حضرت زهرا، امیر مؤمنان علیهما السلام و اصحاب آن حضرت با خلافت ابوبکر مخالف بوده‌اند و این مسأله افسانه اجماع بیعت با ابوبکر را زیر سؤال می‌برد.
نتیجه:
با توجه به تصمیم قطعی خلیفه دوم و سوگند‌هایی که یاد کرده، و از طرف دیگر با توجه به مدارکی که در کتاب‌های اهل سنت یافت می‌شود، عمر بن الخطاب فقط به تهدید کردن بسنده نکرده؛ بلکه آن را عملی نیز کرده است.





موضوع مطلب : آتش به خانه حضرت زهرا

          
یکشنبه 94 دی 6 :: 11:19 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >