الماسها می درخشند...! نگاهی به آسیب های خانواده امروز و علل ضعف در کارکردها
شکی نیست که خانواده امروز ایرانی با خانواده متعادلی که باید سنگ بنای یک جامعه سالم باشد، فاصله زیادی دارد . این خانواده ، از یک سو هنوز گرفتار بعضی سنت های غلط گذشته مانند بی عدالتی و ظلم به زنان بوده و از سوی دیگر آموزه های مدرن مانند انکار تفاوت های جنسیتی، اختلاط نقش ها، فرد گرایی و اصالت لذت های دنیایی ، سلامت، ثبات و حتی کیان خانواده را به خطر انداخته و آسیب های جدی اجتماعی به وجود آورده است ،در حالیکه این موضوع چنان که بایسته است، به دغدغه اصلی اندیشمندان و مسئولان جامعه تبدیل نشده و عمده طرح ها و بودجه هایی که به نام خانواده تصویب می شود، عملا در حوزه مسائل زنان قرار می گیرد ؛ و این در حالی است که سلامت خانواده شرط لازم برای آسایش و سلامت زنان است و با هدف گیری آن، تعالی کل جامعه نیز حاصل می شود؛ لذا آسیب شناسی این نهاد باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد. برای این مهم، ابتدا باید تعریفی از خانواده متعادل، منطبق با آرمانها و آموزه های اسلامی ارائه کرد تا بر اساس آن، میزان و جهت انحراف نهاد خانواده امروز ایرانی مشخص شده و برنامه ریزی های لازم برای آسیب زدایی از آن به عمل آید. برای تعریف خانواده متعادل، دو بعد کارکردها و ساختار خانواده را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم.
کارکردهای خانواده متعادلخانواده به دلیل اهمیت و جایگاه ویژه اش در حیات انسان ها از دیرباز مورد توجه اندیشمندان بوده و با رویکرد های دینی، اخلاقی، فلسفی و حقوقی مورد مطالعه قرار گرفته است. از زمان پیدایش و گسترش علوم جدید نیز شاهد بررسی های تاریخی، مردم شناسی، روان شناختی و به ویژه جامعه شناسی در موضوع خانواده هستیم. جامعه شناسان، کارکردهای گسترده ای را برای نهاد خانواده بر می شمرند ؛ تنظیم رفتار جنسی، تولید مثل، حمایت و مراقبت، جامعه پذیری، عاطفه و همراهی، تامین پایگاه اجتماعی برای افراد خانواده، کنترل اجتماعی شامل کنترل همسران و فرزندان، کارکردهای اقتصادی و تداوم نابرابری های جنسی، از جمله این کارکردها می باشد. برخی از این کارکردها از سوی دین اسلام نیز مورد تایید قرار گرفته و در مواردی تکمیل شده است. از آنجا که خانواده چه به صورت گسترده و چه به صورت هسته ای عمری به قدمت تاریخ بشر داشته و از نیاز طبیعی انسان نشئت گرفته است، در نتیجه میتواند با حداقلی از کارکردها نیز پابرجا بماند . بر این اساس هر دو رویکرد جامعه شناسی و دینی به نوعی به کارکرد حداقلی برای بقای خانواده و کارکرد حداکثری برای توصیف بیشترین کارآیی آن می پردازند. به عنوان نمونه، پارسونز دو کارکرد را برای خانواده اساسی تر از سایر موارد و در حقیقت ،موجب بقای خانواده می داند و رویکرد دینی نیز با مغبوض شمردن طلاق به عنوان یک حلال و توصیه به صبوری زوجین بر سختی های زندگی، با نگاهی واقع گرایانه، کارکرد حداقلی برای خانواده را می پذیرد. تفاوت این دو رویکرد در آن جاست که از منظر جامعه شناسی، تغییر در شرایط اجتماعی و اقتصادی، موجب تغییر در کارکردهای خانواده خواهد شد ؛به عبارت دیگر با تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی و تغییر در تعاریف بعضی کارکردها و حذف برخی دیگر ،ممکن است شاهد مواردی نظیر پذیرش ارضاء نیازهای جنسی خارج از چارچوب خانواده ، کاهش وظایف حمایتی مرد در قبال همسر ،تضعیف کنترل و نظارت خانواده بر فرزندان و نادیده گرفتن تفاوتهای جنسیتی در پذیرش نقشها و ... باشیم . در مقابل این دیدگاه ،از منظر دینی، کارکردهای خانواده متعادل، ارزشهای مطلقی است که به دلیل ریشه داشتن در طبیعت انسان و هدف از آفرینش وی، نباید تابع شرایط اجتماعی تعریف شود. خانواده در نگاه دینی، فضایی است انحصاری برای ارضای نیازهای جنسی و حفظ عفت و تولد فرزندان صالح. خانواده در این نگاه، نهادی است برای ارضای عمده نیازهای عاطفی زوجین و فرزندان و سالخوردگان، رشد شخصیت افراد خانواده در اثر تعامل با یکدیگر، تربیت فرزندان شایسته، آموزش مسئولیت پذیری و صبر در برابر مشکلات و گذشت و فداکاری و انعطاف پذیری، حمایت اقتصادی از زنان و فرزندان و در یک کلام، فراهم آوردن زمینه برای رشد و تعالی انسان. بررسی آیات و روایات، بسیاری از ابعاد خانواده دینی را روشن می کند آنجا که خداوند پیوند زناشویی را "میثاق غلیظ"[1] نامیده و آن را مایه سکونت و آرامش همسران دانسته و مودت و رحمت بین ایشان را نوید می دهد.[2] مودت به معنای محبتی که آثار آن در عمل آشکار شده باشد و رحمت، ، نوعی تاثیر نفسانی است که از مشاهده محرومیت و نقیصه یا احتیاج طرف مقابل، در دل فرد پدید می آید و او را وا می دارد تا در مقام عمل برآمده و طرف مقابل را از آن محرومیت نجات دهد؛ و در آیه ای دیگر، همسران لباس یکدیگر معرفی می شوند که به تعبیری مایه زینت و حفاظت است.[3] برای حفظ این میثاق محکم و کانون پر برکت است که شوهرداری زن و صبر او بر سختی های زندگی و تلاش مرد در کسب روزی حلال برای خانواده در احادیث به عنوان جهاد در راه خدا معرفی می شود و مرد به معاشرت با همسر بر اساس معروف[4]، غیرت ورزی، عفو، صبوری و مدارا دعوت می شود و زوجین به نگهداری ، تکریم و محبت به والدین خود در کانون خانواده، توصیه می شوند؛ پرورش همه ابعاد وجودی فرزندان در سایه محبت و مراقبت، از وظایف والدین و اطاعت فرزندان از ایشان نیز از حقوق والدین، برشمرده می شود؛ و بسیاری توصیه های دیگر که به کار بستن آنها خانواده ای متعادل با حداکثر کارکردها را محقق خواهد کرد اما تحقق آن نیاز به برنامه ریزی دارد.
ساختار خانوادهخانواده، برای رسیدن به کارکردهایی که برشمرده شد مانند هر نهاد دیگری نیازمند ساختار است. در نگاه جامعه شناسان غربی، ساختار خانواده، مدل ثابت و مرجحی ندارد؛ به طور طبیعی به تبع تغییرات اجتماعی، تغییر کرده و منجر به تغییر در کارکردها می شود لذا به عنوان مثال از نگاه ایشان، تغییر ساختار مدیریت در خانواده از نظام طولی به نظام عرضی و دموکراسی که زن و مرد و فرزندان را از لحاظ قدرت تصمیم گیری در یک سطح قرار می دهد، به نوعی مؤید انعطاف این نظام در مقابل تغییر در ساختارهای اجتماعی بوده و مورد تایید است؛ اما در رویکرد دینی، دستیابی به کارکردهای خانواده متعادل، مستلزم وجود ساختار ویژه ای در خانواده است؛ ساختاری که بر اساس تفاوت نیازها و استعدادهای افراد خانواده و به منظور نیل به سعادت حقیقی انسان از سوی آفریدگار طراحی شده لذا نه تنها تابعی از تغییرات اجتماعی نیست بلکه تغییر شرایط اجتماعی و هماهنگ ساختن سایر نظام های اجتماعی را برای تحقق یک خانواده سالم طلب می کند. متاسفانه توجه به ساختار اصیل دینی در کشور مغفول مانده است. به دیگر سخن ،بشر برای گریز از بعضی ضعف های خانواده سنتی، ساختارهای خانواده مدرن را انتخاب کرده و درمان دردهایش را از آن طلب میکند در حالی که به اذعان بسیاری از اندیشمندان همین ساختارها، بحران خانواده در غرب را ایجاد کرده است. کاهش تمایل به تشکیل خانواده، عمر کوتاه ازدواج، روابط خارج از ازدواج و افزایش تعداد فرزندان نامشروع با پدرانی نامعلوم، افزایش تعداد خانواده های تک والدی و ناسازگاری و فاصله عاطفی فرزندان با والدین، نمونه هایی از نگرانی های جامعه مدرن درباره خانواده است. بنابراین بازنگری فعالانه و پویا در متون دینی برای اتخاذ ساختارهای اصیل خانواده، ضروری به نظر می رسد.
الگوی خانواده دینیبررسی ها نشان می دهد تا کنون از دل گزاره های دستوری دین، ساختار روشن و جامعی برای خانواده دینی، اجتهاد نشده است. شورای فرهنگی اجتماعی زنان در سند "سیاست های تشکیل، تحکیم و تعالی خانواده در نظام اسلامی" مصوب مهر 83 ، ترسیم الگوی خانواده متعادل و تبیین ویژگیهای الگویی خانواده آرمانی در اسلام را به عنوان یکی از راهبردهای اساسی که باید اجرایی شود، مطرح می کند و دفتر مطالعات زنان حوزه علمیه قم نیز "ساختار خانواده در اسلام" ، "کارکردهای خانواده از نگاه دینی" ، "سیاست ها و راهبردهای کارآمدی خانواده" و سایر مباحث مربوط به خانواده را از جمله مداخل پژوهشی، پیشنهاد می کند. آنچه در دسترس ما قرار دارد، عمدتا آیات و سیره و احادیث دسته بندی شده درباره حقوق و تکالیف همسران و توصیه های اخلاقی به آنهاست بدون آنکه الگویی منسجم به دست دهد و برای هزاران پرسش امروز زنان و مردان، پاسخی فراهم آورد ؛ پرسش هایی نظیر اینکه : سیستم مدیریت طولی که بر اساس آیات و روایات، مرد را در راس مدیریت خانواده قرار داده است، دقیقا چگونه باید عمل کند؟ جایگاه همسران در این سیستم کجاست و چگونه در سیاست گذاری های خانواده، تصمیم گیری یا اجرا دخالت می کنند؟ آیا با توجه به رشد چشمگیر کمی و کیفی حضور زنان در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و تمایل آنها به اخذ جایگاه برابر با مردان، سیستم مدیریت طولی می تواند همچنان پاسخگو باشد؟ این سیستم چگونه برتری های احتمالی خود را بر سیستم مبتنی بر دموکراسی، اثبات خواهد کرد؟ آیا شکل گیری خانواده به گونه ای توصیه می شود که زنان لزوما با مردانی بالاتر از خود و مردان با زنانی پایین تر از خود پیمان همسری ببندند؟ میزان یا معیار سنجش جایگاه برتر یا فروتر برای همسران چیست؟ نقش ها در خانواده دینی چگونه و بر اساس چه معیاری توزیع می شود؟ جنسیت، چرا و چگونه در این توزیع لحاظ می شود؟ آیا مرز بندی دقیق و روشنی برای آن وجود دارد تا از اختلاط آسیب زای نقش ها جلوگیری کرد؟ اشتغال زنان در ساختار خانواده دینی چگونه تعریف می شود؟ آیا نظام حقوقی خانواده، به صورت کنونی کامل است؟ آیا می تواند پاسخگوی مسائل امروز خانواده ها باشد؟ آیا یک نظام اخلاقی کامل و منسجم برای روابط خانوادگی، در دسترس عموم قرار دارد؟ جایگاه فرزندان در ساختار خانواده و رابطه هر کدام از والدین با ایشان، چگونه تعریف می شود؟ آیا اساسا ما می توانیم یک ساختار دقیق و روشن برای خانواده تعریف کنیم یا اسلام، میزان بالایی از انعطاف پذیری را در ساختار پیشنهادی خود تعبیه کرده است؟ شرایط فرهنگی و اجتماعی امروز تا چه حد قابل پذیرش است و تغییرات، در کجا و به چه میزان ضروری به نظر می رسد؟ مفهوم پویایی دین اسلام و لحاظ مقتضیات زمان با حفظ اصول و اجتناب از ورود افکار التقاطی، چگونه در ساختارهای حاکم بر خانواده متعادل اسلامی، اعمال خواهد شد؟ بررسی های اولیه نشان می دهد در خانواده هایی که بیشترین تبعیت از آیات و احادیث دینی در باب خانواده وجود دارد، افراد به خصوص زنان، میزان بالایی از احساس رضایت را تجربه می کنند. در این خانواده ها بر خلاف سیستم مبتنی بر دموکراسی که بسیار جذاب و متناسب با شرایط اجتماعی امروز به نظر می رسد، مرد از اقتدار بالایی برخوردار است اما در کنار این اقتدار که نوع و شیوه اعمال آن نیز باید بررسی شود، کلیه توصیه های اخلاقی برای حسن معاشرت با همسر را نیز رعایت می کند. دیده شده که این شیوه زندگی حتی برای زنانی که در سیستم مدرن دانشگاهی به مدارج بالای علمی رسیده اند، نیز، رضایتمندی را به ارمغان آورده است. آیا جا ندارد ساختار چنین خانواده هایی از نظر جامعه شناسی و روان شناسی به دقت، بدون سوگیری و بدون نگرانی از برچسب تحجر و ضدیت با حقوق زنان، مورد بررسی قرار گیرد؟ اینها تنها پاره ای از سوالات فراوانی است که برای طراحی خانواده متعادل اسلامی باید به آن پاسخ داد. ساختار خانواده از جنبه دیگری نیز باید مورد بررسی قرار گیرد. خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی در تعامل و کنش متقابل با سایر خرده نظام های اجتماعی است. از آنها تاثیر می پذیرد و بر آنها تاثیر می گذارد؛ بنابراین در یک نگاه کل نگر، سایر خرده نظام ها باید با ساختار اجتهاد شده خانواده اسلامی هماهنگ باشند؛ در غیر این صورت، امکان تحقق ساختار خانواده دینی وجود ندارد یعنی اگر چنان که شواهد نشان می دهد، به عنوان مثال در خانواده دینی بر تفاوت نقش ها تاکید شده باشد، رسانه های ملی، نظام آموزش و پرورش و سیستم اقتصادی کشور باید برای حفظ و تداوم بخشیدن به تفاوت نقش ها برنامه ریزی کنند.
آسیب شناسی خانواده ایرانیبحث آسیب زمانی برای یک نهاد مطرح می شود که نتواند کارکردهای مورد انتظار را محقق کند یا در آستانه انحلال قرار گیرد ، به همین دلیل در ادامه به بررسی عوامل ایجاد اخلال و ضعف در کارکردها و نیز عناصر زمینه ساز فروپاشی نهاد خانواده می پردازیم. بر همین اساس ابتدا ضعف های کارکردی خانواده را بر اساس آنچه از کارکردهای حداقلی و حداکثری خانواده در دست داریم، بر می شمریم: ـ افزایش آمار طلاق[5]، به عنوان مغبوض ترین حلال الهی و کاهش درخواست برای ازدواج و افزایش سن ازدواج نشان می دهد نهاد خانواده به هر دلیل نتوانسته احساس رضایتمندی را در زوجین ایجاد کند یا بر مطلوبیت آزادی های فردی و کسب موفقیت های اجتماعی و شغلی، غلبه کند. ـ آمار بالای زنان متقاضی طلاق نسبت به گذشته نشان می دهد میزان رضایتمندی زنان از زندگی در نهاد خانواده بیش از مردان کاهش یافته است. ـ شیوع طلاق عاطفی بین زوجین که به عنوان یک آسیب جدی از سوی کارشناسان مطرح می شود[6] ، از فقدان ارضای نیازهای عاطفی و روانی زوجین در کانون خانواده، حکایت دارد در حالی که بر اساس آموزه های دین ،باید سکونت و آرامش و مودت و رحمت بر این فضا حاکم باشد. ـ به گفته کارشناسان، بسیاری از طلاق ها به دلیل مشکلات در روابط جنسی رخ می دهد حتی اگر زوجین، این علت اصلی را پنهان نگاه دارند. بنابراین یکی از اصلی ترین کارکردهای نهاد خانواده برای زن و مرد دچار ضعف می باشد. نزدیک به 40 درصد زنان از اختلالات جنسی در روابط زناشویی رنج می برند و آمار اختلالات جنسی در حدود 8/9 درصد است.[7] ـ اختلاط نقش ها در خانواده باعث شده بسیاری از وظایف پدری، شوهری، مادری و همسری معطل بماند و زوجین نتوانند به خوبی از عهده ایفای نقش طرف مقابلشان برآیند. مردان در خانواده از احترام و قدرت عمل برخوردار نبوده و جایگاه ضعیفشان آنها را نسبت به وظایفشان دلسرد می کند. زنان با نیل به جایگاهی برابر با مردان مجبورند باری بیش از توانشان به دوش بکشند و نباید مانند گذشته انتظار حمایت همه جانبه ازهمسرشان داشته باشند. خانواده که اولین و مهمترین نهاد برای تولد و پرورش فرزندان محسوب می شود، در امر تربیت و انتقال ارزشها و برقراری رابطه سالم و موثر با نسل بعدی دچار مشکلات متعددی شده است. گسست نسلها ،به عنوان یک معضل جهانی ، از سوی برخی کارشناسان داخلی به عنوان مشکل پیش روی جامعه و خانواده ایرانی مطرح می شود. از یک سو ارزشهای والدین به دلیل تغییرات عمیق در نظام ارزشی و اجتماعی برای فرزندان قابل پذیرش نیست و از سوی دیگر شیوه کارآمدی برای انتقال ارزشها از سوی والدین اتخاذ نمی شود. آنها از بودن در کنار یکدیگر لذت نمی برند. فرزندان به والدین احترام نمی گذارند و آنان را به عنوان راهنما و کنترل کننده در زندگی نمی پذیرند. در گذشته خانواده ها به ویژه زوج های جوان از حمایت خویشاوندان در کلیه مراحل زندگی و مشکلات احتمالی مانند نیازهای مالی یا اختلافات خانوادگی، برخوردار بودند. هر چند این حمایت ها گاه رنگ دخالت به خود می گرفت و مخل زندگی می شد اما در بسیاری موارد به استحکام خانواده و ارضای نیازهای عاطفی می انجامید. امروز خانواده ها هیچ کس را در حریم خصوصی زندگی شان وارد نمی کنند و به دنبال منابع دیگری برای پر کردن این خلاء حمایتی هستند که کارآمدی لازم را ندارد.
عوامل آسیب زامردم بر اساس یک نیاز طبیعی ازدواج می کنند و تشکیل خانواده می دهند اما خانواده ای که شکل می گیرد، به شدت از ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی متاثر است. افرادی که در درون این ساختارها رشد کرده اند و باورها، نگرش ها و مهارت هایشان شکل گرفته، ناگزیر، خانواده ای متناسب با این ساختارها تشکیل می دهند. صنعتی شدن و تغییر الگوهای تولید، تغییرات گسترده در ساختارهای اجتماعی، اصلاحات دینی و جایگزینی انسان محوری به جای خدا محوری، غلبه نگرش پزیتیویستی در علوم، حضور تاثیر گذار و فرهنگ ساز تکنولوژی های جدید در زندگی مردم، ظهور جنبش های فمینیستی و حمایت منابع قدرت جهانی از آنها به دلیل همسویی منافع و بسیاری تغییرات دیگر که مدرنیته در زندگی انسان غربی پدید آورد، او را مجبور ساخت تا خانواده ای متفاوت از قبل با ساختاری جدید از روابط، حقوق و اخلاقیات، تشکیل دهد. خانواده ای که مرد آن حتی اگر مهارت داشته باشد، قادر نیست مدیریت کند؛ حمایت اقتصادی از زن تضمین نمی شود؛ نقش های سنتی زنانه ارزش محسوب نمی شود؛ خانواده ای که نمی تواند بر منفعت فردی اعضای خود غلبه کند؛ خانواده ای که برای تربیت فرزندانش، از اختیارات لازم برخوردار نیست و بسیاری شاخص های دیگر که آسیب های خانواده را از حد نارضایتی های محدود دوران سنتی خارج کرده و فروپاشی خانواده را در افق دید اندیشمندان جهان نشانده و باعث نگرانی آنها شده است. کشور ما نیز به همان نسبت که جبرا یا بر اساس سیاست گذاری های کلان، از جریان مدرنیته تاثیر پذیرفته، تغییر در ساختار های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و به تبع آن تغییر در ساختارهای خانواده را شاهد بوده و همین تغییرات گسترده است که آسیب های کارکردی ذکر شده برای خانواده را در پی داشته است. برای بررسی دقیق تر عوامل آسیب زا در نهاد خانواده، می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند. دسته اول افراد تشکیل دهنده خانواده هستند که به دلیل ضعف در مهارت ها و انحراف در نگرش ها به خانواده آسیب می زنند. دسته دوم انحراف در ساختارهای مدیریتی، حقوقی و اخلاقی خانواده را شامل می شود و دسته سوم به انحراف در سایر نظام های اجتماعی موثر بر خانواده اشاره دارد.
تاثیر افراد بر خانوادهاولین و مهمترین عامل، تغییر نگرش بسیاری از مردم به زندگی است. پاره ای از نگرش های جدید در بین زنان و مردان مشترک است: کم رنگ شدن عنصر ایمان و تقدم منافع دنیوی بر کسب رضایت الهی؛ اصالت یافتن لذات مادی بر لذت های معنوی؛ فردگرایی و توجه به منافع فردی به جای ایثار و فداکاری و توجه به منافع خانواده به عنوان یک کل؛ افزایش زمینه برای برقراری روابط خارج از چارچوب ازدواج و در یک کلام رسوخ ارزش های مدرن و آموزه های فمینیستی در باور مردم مسلما باعث افزایش ناسازگاری ها و کاهش تحمل افراد در مواجهه با کاستی ها و مشکلات معمول زندگی خانوادگی است. مادران، موفقیت های شغلی را بر نگهداری از کودکان خود ترجیح می دهند و نگران آسیب های روحی و عاطفی خانواده نیستند. پدران، از تمام مسئولیت های پدری به کسب درآمد اکتفا می کنند و آن را نیز به مرور زمان بین خود و همسرانشان تقسیم می کنند. زنان ترجیح می دهند تا طی مدارج ترقی و کسب جایگاه برابر، ازدواج را به تاخیر بیندازند. مردان به دلیل کم رنگ شدن فرهنگ عفاف، نیاز کمتری به تشکیل خانواده حس می کنند. کم رنگ شدن عنصر ایمان به همراه ترویج فرهنگ مصرف زدگی و زیاده خواهی، قناعت را از دایره ارزشها خارج می کند و قباحت کسب مال حرام را برای بسیاری از بین می رود. سیستم ناکارآمد اقتصادی نیز به رواج این بلیه کمک کرده و تیرگی و قساوت قلب و هدایت ناپذیری را در افراد خانواده و جامعه رقم می زند.
پاره ای دیگر از تغییر نگرش ها ویژه زنان است:جایگاه رو به بهبود دختران در خانواده، افزایش سطح تحصیلات آنان و ورود زنان به بازار کار و کسب استقلال مالی، همزمان معلول دو موج فکری است که متاسفانه در بسیاری موارد آموزه های آن با یکدیگر خلط شده است. یکی نگاه اصیل اسلامی که با طرح تفکرات انقلابی امام خمینی (ره) راجع به زن مسلمان، جانی دوباره گرفت و زندگی زنان را متحول کرد. دیگری موج تفکرات فمینیستی که با ظهور انقلاب اسلامی متوقف شد اما در دو دهه گذشته همزمان با رواج نظریات توسعه و مدرنیته در کشور، دوباره مطرح شده و امروز از سوی منابع مختلف داخلی و خارجی حمایت می شود و حتی بسیاری از زنان پایبند به ارزش های دینی را نیز به تصور اسلامی بودن این آموزه ها با خود همراه کرده است. این دو موج فکری متناسب با خاستگاهشان تأثیری عمیق بر نگرشها و انتظارات زنان از زندگی زناشویی و خانوادگی برجای گذاشته اند. بخشی از این تغییرات مانند افزایش اعتماد به نفس، ابراز نیازها و مطالبه حقوق به حق خود، رشد فکری، حضور سالم اجتماعی و کسب درآمد متناسب با مصالح خانواده، از سوی دین مورد تایید قرار می گیرد اما هنوز کم نیستند مردانی که تمایل ندارند سنت های گذشته را به نفع نگاه اصیل اسلامی کنار بگذارند و نمی توانند زندگی سالمی را با زنان رشد یافته ادامه دهند. بخشی دیگری از این تغییرات مانند تحقیر ارزشها، خصوصیات و نقش های زنانه و الگو قرار دادن ارزش های دنیای مردانه برای زنان، ترویج برابری بدون لحاظ تفاوت های جنسیتی و اختلاط نقش های خانوادگی و تضعیف نقش های مادری و همسری برگرفته از آموزه های فمینیستی و در تعارض آشکار با مفاهیم دینی است اما گاه از طریق دستگاه های مختلف نظام جمهوری اسلامی مانند رسانه ملی و نظام آموزش و پرورش، ترویج شده و به روابط زنان و مردان در خانواده آسیب می زند. عامل بعدی، فقدان مهارت ها و آگاهی های لازم برای افراد در مسائل جنسی و روابط خانوادگی است که به گفته کارشناسان، سهم عمده ای از آسیب ها را به خود اختصاص داده است. در گذشته، خانواده تنها مرجع انتقال این مهارت ها و آگاهی ها بود ، اما پیچیدگی شرایط زندگی امروز و به دنبال آن، کم رنگ شدن نقش خانواده در انتقال مهارت ها و عدم برنامه ریزی نهاد ها و سازمان های متولی مانند رسانه ها و نظام آموزش پرورش برای این مهم، خلاء جدی در این زمینه به وجود آورده است.
انحراف در ساختار خانوادهعامل آسیب زای دیگر، انحراف از ساختارهای خانواده متعادل اسلامی است. چنان که ذکر شد، ساختار روشن و منسجمی از متون دینی اجتهاد نشده اما شاخصه هایی برای ساختار خانواده دینی در روایات و آیات آمده است که نقاط انحراف را روشن می سازد. یک نمونه از آن رواج ساختار اقتدار عرضی یا دموکراسی در خانواده است که پدر و مادر و فرزندان را در یک سطح از تصمیم گیری قرار می دهد و هیچ کس مجاز به دخالت در امور دیگری یا اعمال نظر خاص نیست. در حالی که ساختار خانواده دینی به صورت طولی و با ریاست مرد و حیطه گسترده مسئولیت های او به همراه توصیه های اخلاقی تعریف شده است. این تغییر ساختاری در سایر نقاط جهان نیز اتفاق افتاده و بررسی در مورد پیامدهای آن، نتایج بعضا متناقضی از آثار مثبت و منفی نشان داده است. با توجه به حساسیت و تاثیر گذاری و چالش برانگیز بودن این موضوع در کشور ما ضروری است تحقیقات دقیقی در این باره به عمل آید. لازم به ذکر است که تغییر نگرش هایی که در زنان و مردان جامعه رخ داده و آموزه های مدرنی که باور نسل های جدید را شکل داده بدون شک بر ذائقه افراد تاثیر می گذارد و ساختارهای متناسب با این باورها را طلب می کند. به همین دلیل است که گاه برابری نقش های زن و مرد با تمام مشقت جسمی و روحی که بر زنان حمل می کند و آسیبی که به کانون خانواده می زند، همچنان مطلوب آرمانی گروهی از زنان است. نمونه دیگر از تغییرات ساختاری، تلاش های بر گرفته از تفکرات فمینیستی برای مشابه سازی حقوق زن و مرد در خانواده و در واقع انحراف از نظام حقوقی اسلام برای این نهاد است که بر اساس تفاوت های طبیعی زنان و مردان و به منظور استحکام و کارآیی خانواده طراحی شده است.
خرده نظام های تأثیرگذار بر خانوادهافراد، حتی اگر در خانواده ای با ساختار آرمانی زندگی کنند باز هم از جامعه و خرده نظام های معیوب آن به شدت متأثر می شوند و این تأثیر به مرور زمان، ساختار خانواده را نیز تغییر خواهد داد. برخی خرده نظام های آسیب زا در بحث خانواده شامل موارد زیر هستند: ـ رسانه های جمعی به عنوان یکی از اجزای نظام فرهنگی و آموزشی کشور، امروزه رقیب کارکرد تربیتی خانواده و یکی از بزرگترین منابع اطلاع رسانی و آموزشی محسوب می شوند و تحلیل محتوای آنها نشان می دهد که متأسفانه خواسته یا ناخواسته علاوه بر رواج آموزه های فمینیستی و مدرن، در ارائه الگوهای ناسالم از خانواده، بسیار فعال عمل می کنند! افتخار رسانه ملی به پربیننده بودن سریال چارخونه که به بهانه خنداندن مردم، یک پدر بی عرضه، توسری خور، نادان، بی قید و دارای کلکسیونی از دیگر صفات زشت اخلاقی را در یک خانواده مادر سالار به تصویر می کشد، نمونه ای از این فعالیت هاست. ـ نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور بر خلاف رویکرد دینی و هماهنگ با آموزه های فمینیستی، تفاوت های جنسیتی را در برنامه ریزی های آموزشی به کلی نادیده می گیرد و به این ترتیب در رواج این آموزه ها و دامن زدن به فقدان مهارت های زندگی خانوادگی، سهم بسزایی دارد. بعضی کارشناسان معتقدند علاوه بر ضعف های جزئی، کل نظام آموزشی کشور نیز نمی تواند انتظارات ما برای تربیت انسان دینی را برآورده سازد زیرا ساختار آن برگرفته از نظام های مدرن غربی در یک پارادایم انسان محور است. ـ نظام اقتصادی در بحث سیاست گذاری، برنامه ریزی و قانون گذاری، آن چنان که باید در راستای حمایت از خانواده عمل نمی کند. اگر اشتغال زنان در خانواده متعادل اسلامی باید فرع بر وظایف اصلی زن به عنوان مادر و همسر و محور عاطفی خانواده باشد، نظام اقتصادی باید فرصت های شغلی ویژه زنان و متناسب با شرایط آنان فراهم کند. امید است شناخت دقیق آسیب های خانواده و عوامل ایجاد کننده آن ما را در برنامه ریزی موثر برای رفع آن، یاری دهد.
موضوع مطلب : اقتصاد مقاومتی نیاز دیروز و امروز جامعه اسلامی http://www.samamos.com/?p=3207 اقتصاد در آموزه های وحیانی اسلام به عنوان زیربنا یا رو بنا مطرح نیست؛ زیرا انسان در جهان مادی دنیوی، دارای نیازهای متضاد و متقابل دوگانه ای است که نمی توان هیچ یک را کم اهمیت تر از آن دیگری دانست. انسان ترکیبی از روان و تن است؛ هر چند که روان پیش ازورود در کالبد تن همان جان و روح مجرد از هرگونه ماده است؛ ولی قرار گرفتن روح در جسم موجب می شود تا روان و نفسی شکل گیرد که خصوصیات برزخی دارد و میان مجرد و ماده است. این گونه است که روان آدمی همان گونه که به حوزه مجرد گرایش دارد به حوزه مادیات نیز گرایش دارد. این گرایش دو سویه است که آدمی را در میان دو قطب متقابل مادی و مجرد قرار می دهد. از نظر آموزه های اسلامی، انسان به عنوان یک مرکب از روح و جسم لازم است تا به هر دو نیازهای معنوی و مادی خود پاسخ دهد و هرگونه نادیده گرفتن و عدم پاسخ گویی به این نیازها موجب می شود تا انسان مسیر شدن کمالی و تعالی خود را نتواند بپیماید. قرار گرفتن روح و جان در تن و ماده موجب شده تا نیازهای مادی نخستین دغدغه آدمی شود. از این روست که انسان به عنوان یک حیوان غذایی از آب و نان می خواهد. همچنین اسلام به گرایش فطری و غریزی بشر به اجتماع توجه دارد؛ زیرا به دلایل چندی نمی تواند به تنهایی زندگی کند؛ زیرا نیازهای عاطفی و احساسی انسان از یک سو و نیازهای جسمی و جنسی از سوی دیگر او را به سوی دیگری می کشاند تا اجتماعی را شکل بخشد. برخی بر این باورند که گرایش طبیعی انسان به جامعه و اجتماع برای استخدام و پاسخ گویی به نیازهای خودش است؛ هر چند که این تنها دلیل برای جامعه گرایی بشر نیست، ولی نمی توان آن را نادیده گرفت. این جاست که می توان مساله اقتصاد را به عنوان یک مولفه اصلی در تحقق اجتماع مدنظر قرار داد؛ زیرا انسان ها برای این اجتماع را شکل می دهند تا بتوانند از طریق آن به نخستین و ابتدایی ترین نیاز طبیعی خود در دنیا یعنی اقتصاد پاسخ دهند. از این روست که از نظر آموزه های قرآنی در تبیین و توصیف جامعه، اقتصاد به عنوان قوام و ستون برپادارنده اجتماع انسانی معرفی شده است.(نساء، آیه 5) از آن جایی که هدف از امت سازی از سوی خداوند و پیامبر(ص) ارایه یک سبک زندگی الگو و برتر است تا همه نیازهای معنوی و مادی بشر در آن جامعه پاسخ داده شود. (بقره، آیه 143 و آیات دیگر) جامعه اسلامی، جامعه ای است که به نیازهای اقتصادی افراد به درستی پاسخ داده می شود. اما همان اندازه که اقتصاد مایه قوام جامعه است، چشم اسفندیار و پاشنه آشیل جامعه نیز است. به این معنا که جامعه از سوی این بخش همواره در معرض خطر انقراض و نابودی است؛ زیرا اگر جامعه ای نتواند به این هدف اصلی اجتماع پاسخ دهد، از درون دچار فروپاشی می شود. دشمنان هر جامعه بر آن هستند تا با ضربه زدن به اقتصاد، ستون فقرات جامعه را بشکنند و آن را متلاشی و نابود سازند. اقتصاد مقاومتی به جامعه اسلامی کمک می کند تا ضمن تامین یکی از مهم ترین مولفه های جامعه یعنی آسایش و اقتصاد، اجازه ندهد تا دشمن از این چشم اسفندیار و نقطه ضعف جامعه استفاده کرده و با تیرهای زهرآگین تحریم و فشار، جامعه را فلج کند؛ زیرا اقتصاد مقاومتی جامعه را چنان مصون می دارد که این نقطه ضعف به یک نقطه تحرک و پرش برای جامعه مطرح شده و جامعه اسلامی را به عنوان یک الگوی برتر به جهانیان معرفی نماید؛ زیرا توده های مردمی که جز دنیا هدفی ندارند، به این نتیجه و باور می رسند که اگر دنیا بخواهند سبک زندگی اسلامی را در پیش گیرند. اقتصاد مقاومتی به معنای اقتصادی که بر منابع انسانی و مالی و مادی داخلی جامعه تکیه کرده است و با عناصری از خلاقیت، باور و اعتماد، همه نیازهای خود را تولید و تامین می کند و مستقل و خودکفا از دیگران به راه رشد و شکوفایی خود ادامه می دهد، این امکان را به جامعه اسلامی می دهد تا همه فشارهای سلطه گران و مستکبران را تحمل کرده و آنها را پس زند. لزوم مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی البته دست یابی به اقتصاد مقاومتی نیازمند بسترسازی و ایجاد شرایط و زمینه هایی است که اگر تحقق نیابد نمی توان امید داشت که اقتصاد مقاومتی در جامعه شکل گیرد. از مهم ترین عواملی که اقتصاد مقاومتی بر بنیاد آن شکل می گیرد، بینش و نگرشی است که به عنوان موتور محرکه فعالیت های انسانی مطرح است. اصولا فلسفه زندگی که انسان براساس شناخت و معرفت نسبت به خود و هستی پیدا می کند، سبک زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد. همان گونه که بینش مادی موجب می شود تا انسان ها همه ظرفیت خود را به جنبه های مادی اختصاص دهند و اصولا به چیزی به نام آخرت باور نداشته و کاری برای آن بخش انجام ندهد. بینش ها، نگرش ها و باورهای انسانی است که سبک زندگی و نیز جهت و حتی میزان تحرکات بشر را تعیین می کند. بنابراین، دست یابی به اقتصاد مقاومتی متکی به باور وجود توانایی در خود در برابر تحرکات دشمن سلطه گر است. اگر کسی باور نداشته باشد که می تواند بر سرپای خود بایستد و در همه جنبه ها به نیازهای خود پاسخ دهد و یا جامعه ای که چنین باوری را ندارد نمی تواند تحرکاتی برای خودکفایی و استقلال اقتصادی داشته باشد. هم چنین اگر جامعه ای باور نداشته باشد که دشمنانی سلطه گر بر آن هستند تاجامعه را نابود سازند و بر آن سلطه یابند، هرگز اقتصاد مقاومتی برای رهایی از فشارهای دشمنان شکل نخواهد گرفت. برخی بر این باورند که اصولا نمی توانیم یا این که تصور دشمن، توهمی بیش نیست و همواره بر طبل نمی توانیم و تو هم دشمن می کوبند تا جامعه به نوعی باور منفی از جهت توانایی و بی خیالی از نظر دشمن برسد. بنابراین، می بایست جامعه به این باور برسد که می تواند و دشمنی دارد که می کوشد تا این توان را از وی سلب کند و او را وابسته به خود سازد و استقلال او را مخدوش سازد. در این صورت است که اقتصاد مقاومتی شکل می گیرد. به سخن دیگر، دست کم دو عنصر فکری و فرهنگی در تحقق اقتصاد مقاومتی نقش اساسی را دارد که عبارت از خودباوری و فشارهای دشمنان است. از همین جا می توان دریافت که بر مسئولان جامعه و اولیای امور است که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی را در دستور قرار دهند؛ زیرا می بایست فرهنگ را در جامعه ایجاد و نهادینه سازند که رفتارهای اقتصادی آنان را به شکل خاصی تحت تأثیر مستقیم خود قرار دهد. جامعه می بایست در بینش و نگرش به این باور برسد که توانایی آن را دارد که همه نیازهای اقتصادی خود را پاسخگو باشد و هرگونه فشار دشمنان را نیز دفع کند. مهندسی د راین جا به معنای برقراری نسبت تعادلی و تکاملی میان عوامل و یا متغیرهای تشکیل دهنده یک مجموعه فکری و مادی است تا اقتصاد مقاومتی را تحقق بخشد و آن هدف را در دسترس جامعه قرار دهد. از آنجایی که فرهنگ پدیده ای است که در یک جامعه شکل می گیرد و در یک فرآیندی تغییر می یابد، پس قابل مدیریت است. به سخن دیگر، فرهنگ هر چند مجموعه ای از اندیشه ها، اخلاقیات، آداب و سنت هاست که رفتار مردم را تحت تأثیر مستقیم قرار می دهد، ولی باید توجه داشت که فرهنگ به سبب تغییرپذیری، مدیریت پذیر است. از این روست که در آیات قرآنی از تغییرات فرهنگی در انسان و جامعه سخن به میان آمده است. خداوند در آیه 11سوره رعد تغییرات فرهنگی در جامعه را منوط به تغییرات فکری و فرهنگی در افراد جامعه می داند. این آیه به صراحت از امکان تغییر بلکه مدیریت پذیری فرهنگی سخن می گوید. بنابراین، می توان با ایجاد تغییر در افراد جامعه، زمینه تغییرات کلان اجتماعی را فراهم آورد. جامعه ای که بر این باور است که نمی تواند با تبیین توانایی و استعدادهای افراد می توان او را به این خودباوری توانستن رساند. در مهندسی فرهنگ، تلاش بر آن است تا لایه ها، انواع و ارکان فرهنگ شناخته شود و نوع تعامل آن ها را در هر وضعیت به دست آورد و آن را به سمت تعالی اندیشه ها و اخلاقیات و رفتار مورد پذیرش هدایت کرد. بنابراین، در این جا نیز می بایست همه این موارد ملاحظه شود تا جامعه فرهنگ توانستن و خواستن را در خود و رفتارهایش به نمایش گذارد و ترس و خطر دایمی دشمنان و توانایی مقابله با آنان را بپذیرد. در مهندسی فرهنگ اقتصادی، هدف آن است که فرهنگی که اقتصاد مبتنی بر آن شکل گرفته است را مدیریت و تغییر دهیم تا چنان در جامعه شکل گیرد که مبتنی بر اهداف اصلی تصمیم سازان و تصمیم گیران کلان جامعه است. به عنوان نمونه در فرهنگ اسلامی، زکات از سود رفتارهای اقتصادی به عنوان یک عامل رشد و نمو اقتصادی معرفی شده است در حالی که به ظاهر زکات از دست دادن بخشی از سود و سرمایه آینده است. مهندسی فرهنگ اقتصاد اسلامی به این معناست که این فکر که زکات از دست دادن نیست بلکه افزایش و نمو و زیاده در مال است، پذیرفته و به عنوان باور درآید تا در رفتارهای اقتصادی جامعه خودش را نشان دهد و شخص به قصد افزایش ثروت و سرمایه به زکات اقدام کند. در حوزه مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی نیز می بایست دو اصل اساسی توانستن و سلطه مستکبران و دشمنان پذیرفته شود تا اقتصاد مقاومتی شکل گیرد. اگر جامعه به این باور نرسد که می تواند در حوزه اقتصادی مثلا به استقلال و خودکفایی برسد یا این که وجود دشمنان و سلطه گران مستکبر و متجاوز را تو هم بشمارد، هرگز اقتصاد مقاومتی شکل نخواهد گرفت. با توجه به این که جامعه اسلامی در عصر معاصر هنوز به این باورها نرسیده است لازم است تا مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی شکل گیرد و از سوی مسئولان این معنا مدیریت شود تا با تغییر در باورها، تغییرات مثبت و متناسب با اهداف اقتصاد مقاومتی تحقق یابد. بنابراین، لازم است تا با سیاست گزاری و برنامه ریزی های مشخص این راهبرد اقتصاد مقاومتی در جامعه اسلامی به عنوان یک فرهنگ درآید. این جاست که مثلا غرقه سازی از طریق بسیج تمامی امکانات تبلیغی و رسانه ای برای افکارسازی ضروری می شود، زیرا می بایست جامعه به این باور برسد که می تواند و فشارهای دشمن را می بایست بشناسد و از سر راه بردارد. از نظر فرهنگ اقتصادی جامعه می بایست به این باور برسد که تولید و عدالت اقتصادی یک ماموریت و وظیفه الهی است (هود، آیه 61) و به عنوان یک ارزش آن را در رفتارهای اجتماعی خود به کار گیرد و به عناوین چون زهد، تنبلی نورزد و از تولید و فعالیت های مولد اقتصادی باز نماند. مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی می بایست در فرهنگ عمومی جامعه چنان حساسیت ایجاد کند که همه مردم نیاز به اقتصاد مقاومتی را درک و باور کنند و برای تحقق آن بکوشند. هم چنین در فرهنگ تخصصی، فعالان عرصه اقتصاد را به فعالیت در این چارچوب هدایت و مدیریت نماید. از آنجایی که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی مانند هر حوزه دیگر، نیازمند تولید دانش و ادبیات متناسب با آن می باشد می باید درحوزه مدیریت پژوهش اقتصادی نیز وارد شد. و ادبیات جدیدی مبتنی بر اقتصاد مقاومتی تولید و درجامعه رایج کرد و آن گاه در مدیریت آموزش آن ادبیات و فرهنگ تولید شده را در اذهان قرار داد تا افراد جامعه با این رویکرد جدید انس گیرند. البته ترویج فرهنگ اقتصاد مقاومتی بخشی از مهندسی آن است. به این معنا که فراتر از آموزش می بایست به دنبال ایجاد الگوهای عملی برای فرهنگی اندیشیدن و فرهنگی رفتار نمودن جامعه درحوزه عملکردهای اقتصاد مقاومتی باشیم. در همین راستا می بایست همه رسانه ها و مراکز دولتی و خصوصی و نیمه دولتی و عمومی به کار گرفته شود تا فرهنگ اقتصاد مقاومتی در همه جا به عنوان یک دغدغه اصلی جامعه مطرح و به عنوان یک ارزش اساسی جامعه ترویج شود. با آنچه گذشت دانسته شد که همه حوزه های زندگی بشر تحت تاثیر یکدیگر عمل می کنند؛ به این معنا که بینش ها در رفتارها و رفتارها در بینش ها تاثیرگذار هستند. از این روست که اگر ما برای جامعه انسانی سه وجه سیاست، اقتصاد و فرهنگ قایل شویم، هر سه حوزه درهر اقدام مثبت و منفی تحت تاثیر مستقیم یک دیگر قرار می گیرند. اصلاح و افساد هر یک از این سه حوزه بی درنگ یا در یک فرآیندی ابعاد دیگر جامعه را تحت تاثیر قرارمی دهد. از این رو همواره میان حوزه های گوناگون داد وستد مطرح است. پس نمی توان برای یک حوزه بی توجه به تاثیرات یا تاثرات حوزه های دیگر برنامه ریزی کرد. این بدان معنا خواهد بود که در مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی می بایست حوزه دیگر چون سیاست نیز مدنظر قرار گیرد. این جاست که به نقش کلیدی مثلا سیاست مداران و کارگزاران نظام سیاسی برای دست یابی به اقتصاد مقاومتی می بایست توجه داشت. مشکلات فرهنگی می تواند متاثر از اقتصاد یا سیاست باشد یا مشکلات سیاسی جامعه تحت تاثیر مشکلات اقتصادی یا فرهنگی جامعه قرار گیرد. بنابراین درمهندسی می بایست همواره از توسعه نامتوازن جلوگیری کرد واگر کاری انجام می شود دست کم درسه بعد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه به شکل متعادل و متوازن انجام گیرد. از این روست که گاه سخن از مهندسی جامع مطرح می شود تا از هرگونه رشد کاریکتاتوری و نامتوازن جلوگیری کرد و عدالت را در میان سه گانه ها رعایت نمود. چنان که گفته شد، مهندسی فرهنگی نوعی مدیریت فرهنگ سازی است تا الگوهای فرهنگی و رفتار جامعه درجهت اهداف متعالی جامعه مدیریت و ساماندهی شود. شکی نیست که آغاز چنین تحولی درجامعه باید از سوی مدیران و کارگزاران ارشد نظام در همه سازمان ها و نهادهای وابسته به نظام آغاز گردد؛ چرا که مردم بر دین رهبران و آیین ملوک خویش هستند (الناس علی دین ملوکهم). تغییرات رفتاری در جامعه نیز می بایست همراه با تعمیق شناخت و اصلاح زیربنایی در نظام جزیی درون سازمانی انجام پذیرد. امام خامنه ای با توجه به نیازهای جامعه اسلامی، مهندسی فرهنگ را در دستور کار خود قرارداده اند. البته از آن جایی که فرهنگ را همگان می سازند گام اصلی را می بایست درگام نخست مدیران ارشد نظام و سپس از طریق رسانه ها همه بخش ها و سطوح جامعه بردارد تا اقتصاد مقاومتی شکل گیرد. موضوع مطلب :
جستاری در ادبیات قناعت در ایران .....
القناعه مال لاینقذ : قناعت ثروتی است پایان ناپذیر باز هم برگی از تاریخ: نگاهی به لباسهای رنگین و زیبای درون بشر که چهره ای به دلربایی پرهای طاووس و آوازی رساتر از صدای خروس دارد، که گاهی می طلبد که با بیدار کردن بهار، چهره ای تازه تر به شقایق های وجودی هدیه شود، هدیه در نزد هر انسانی پسندیده و مبارک است. که در هر فرهنگی از جایگاه عظمت و ادب برخوردار است شادی به روان می دهد. در عین آنکه انتظار نداری، تو را زنده و چشمانت را براق می کند. اما چه نیکو و والاست که هدیه از بزرگمردی باشد که ، در چشمانت همانند مرواریدی زیبا بدرخشد و جامه های رنگین تنت را، همراه سیمای درونت سرشار و خجسته از شکوفه های بهاری بکند و سیاهی زغال زمستان را در جوی های چشمه ساران روان و غلتان کند . یادی از سخنان مولایمان که همیشه و همه جا در لابه لای اندیشه ها، افتخار آفرین است ، یار همیشگی ، ما ایرانیان، که بر پویایی تفکر و درون انسان مهری از وجود می زند و بارانی از رحمت خداوند را بر مژگان احساس و نیاز نمایان می دارد . که در گنجینه نهج البلاغه به خوبی می توان به دریایی بزرگ، قایقی از عشق انداخت و به اقیانوس علم و درایت و فهم و استعداد رسید و دریافت که سوار این قایق، هرگز بر ساحل خشک و بیروح نمایان نمی شود.همان گونه که مولایمان امام علی ( ع ) فرمودند: القناعه مال لاینقذ : قناعت ثروتی است پایان ناپذیر در برگرفته های معنای قناعت و تاثیر این واژه آشنا ،در ادبیات فارسی ، حکایت های زیادی نقل شده است که بیانگر شناخت ارزش واعتبار آن در رفتار وکردار آدمی است در حکایتهای مثنوی معنوی ، مولانا پیکره ای از وجود آدمی را نقاشی می کند که نمی توان گفت که صرفا به نقش یا آدم خاصی توجه دارد بلکه به صورت واحد در درون همه انسانها آشکار است و قادر نیست هر انسانی به نوعی از آن فرار کند و یا با خود بگویید من که چنین خصلتی ندارم یا در اصل من از دیگران متفاوت هستم، اما نه خلقت خداوند بزرگ چنان بوده و هست که آدمی در آفرینش یکسان آفریده می شود و این اعمال آنهاست که متفاوت و بر گرفته از درون است.رنگهای درون را به خوبی میتوان درلابه لای گلهای روییده شده نگاه کرد . روزی در پارکی به درختی تنومند، خیره ماندم که چه استوار وزیباست ، چشمانم پر از حسرت شد وقتی بیشتر به فواید آن درزندگی بشر فکر کردم ، روزی ،سرسبز واستواراست ، باری قلم وکاغذ می شود ، سراسر مفید و ارزشمند می ماند ، با خود خلوتی یافته بودم که قلم از دستم برروی زمین روان شد ، افکارم برهم ریخت ،با نگاه ، به سوی قلم دوان شدم تا همدم روانم را بردارم ،ناگه در کنار پروانه ای زیبا او را یافتم ، پروانه ی بال و پر شکسته ، حیران ماندم ، به سویش بروم یا نه او را در خلومتش تنها بگذارم ، اما نه او دیگر ازاین سکوت خسته ودلگیر بود وبا چشمانش میخواست سکوت را بشکند او لحظه ای در کنارم نشسته بود اما من او را نمی دیدم ، در وجودش از قلم ستایش می کرد که جوی شد برای روان شدنش ، پروانه به سخن گریست ، گریست از سوختنش وگفت سرگذشتی تلخ وتلخ ویاد کرد از دلتنگی و کلبه عشق مادر که به راحتی از کنارش گذشته بود به سراب عشق خود را در تو فان انداخته بود ، بال زد در کنار آتش حسرت ، و اشک ریخت بر تمنای قناعت گلبرگها ، پروانه می سوخت از اینکه سرود قناعت را نیاموخته بود ، قانع نبود از محبت مادر ، در کنار ثروت قناعت ، لباسی از فقر برتن کرده بود ،لحظه ی از این همه سوختن سوختم و خود را در دنیایی دیگر یافتم ، وبه یاد آوردم حکایتی از مثنوی معنوی مولانا ?باز پادشاه و گمپیرزن(پیرزن)? قصه ای دیگر از دفتر سخنگوی تاریخ ، سر گذشت باز بلند پرواز و زیبایی که دست آموز بود ،روزی از کاخ شاهانه می گریزد و به خانه کوچک و فقیر پیرزنی فرتوت پناه می برد. پیرزن که سرگرم بیختن آرد بود . آن باز زیبا را می گیرد و نابخردانه و به خیال آنکه به باز محبت می کند تمام ناخن های باز را می چیند بی اطلاع از اینکه ناخن ها، ابزاری برای دفاع و تهاجم باز هستند پیرزن از روی دلسوزی به باز می گوید: که کجا بوده است مادر که تو را ناخنان زین سان درازست ای کیا؟ پیرزن نادان این حرف را می زند و منقار و بال و پر باز را هم می چیند. مهر جاهل را چنین دادن ای رفیق کژ رود جاهل همیشه در طریق پیرزن باخود فکر می کند که باز گرسنه است و می رود برای او آش درست می کند و اما غافل از اینکه باز مغرور همیشه شکارهای زنده و عالی می خورده و اصلا مزاجش با آش بلغور سازگاری ندارد و با اینکه بسیار گرسنه بوده اما نمی خورد و فقط چند نوک به آش می زند اما پیرزن با عصبانیت سر آن باز فریاد می کشد که من برایت آش خوشمزه ای پخته ام و تو تکبر و بی ادبی نشان می دهی ؟ تو سزایی در همان رنج و بلا نعمت و اقبال کی سازد تو را؟ وقتی پیرزن می بیند که باز آش را نمی خورد کوشش می کند که از لعاب و آب آش به او بدهد اما فایده ندارد . و در نهایت خشمگین و عصبانی می شود و از شدت غضب ظرف آش را بر سر آن زبان بسته دمر می کند . سر آن باز میسوزد و پرهایش می ریزد و کچل می شود. اشک از آن چشمش فرو ریزد زسوز یاد آرد لطیف شاه دلفروز باز شکاری برای دلداری دادن به خود می گوید: خدا را شکر که اگر چه غضب پیرزن شعله ور شد اما شکوه و نور صبر و توکل مرا نسوزاند و از خداوند کمک می خواهد که رهایی پیدا کنند. از طرفی صاحب باز که یک روزرا در جستجوی گمشده خود خسته و ناتوان است به سوی خانه پیرزن می رود که ناگهان باز را در دود و گرد و غبار می بیند و شیون و گریه و زاری میکند و رو به سوی باز می گوید: هر چند این جزایی کار توست که نباشی در وفایی ما درست این سزای کسی است که جایگاه خود را نمیشناسد وبه آنچه که دارد قانع نیست و از انسان آگاه می گریزد و گستاخانه به کلبه پیرزنی نادان می رود. باز می مالید پر بر دست شاه بیزبان میگفت من کردم گناه ای بزرگوارمن اشتباه کردم و قدر جایگاه خود ندانستم تو اگر من را نبخشی پس من کجا ناله کنم؟ تو من را ببخش و با خود ببر و از این مهلکه رهایم کن. صاحب باز بسیار اندوهگین شد و رنجور باز شکاری را از خانه پیرزن برد. در اینجا به سراغ استاد بزرگ حضرت مولانا می رویم که در این حکایت، کوتاه می گوید: هر دل نالایقی شایسته دوستی نیست ،همان گونه که آن پیرزن نادان ارزش باز بلند پرواز شکاری را نمی دانست و بدان روزش انداخت و از طرفی باز شکاری هم ارزش جایگاه خود را ندانست و مغرور و بی ادب شده بود وقناعت نداشت برآنچه که دارد . همانگونه که پروانه بال وپر شکسته هم بر موقعیت خود در خانواده قانع نبود ورویا های خود را در بیرون از کلبه گرم مادر جستجو می کرد وغافل از طوفان زمانه ، ناگفته نماند که در تمام جوامع بشری ما شاهد این مسائل هستیم ونمی توان چنین ادعایی کرد که فقط در فلان سرزمین ، چنین معضلاتی وجود دارد ، بلکه با رشد روزافزون جمعیت ، تهاجم فرهنگ های بیگانه در کنار غفلت خانواده ها برخی گلهای زیبا پژمرده میشوند ، اما میتوان این افتخار را داشت که ما در پیوسته زمان ، گنجینه های ارزشمندی به همراه داشته ایم که با مدد ویاری از آن بهتر و عمیق تر، مشکلات اطرافمان را بشناسیم ، بال پروانه ها برای سوختن نیست ، در خانواده ، گل ها وپروانه های زیبایی زاده و بالنده می شوند ، برماست که از آغاز تولد این نونهالان آنهارا با صبرو قناعت در تمام مراحل زندگی آموخته کنیم واین امر مهم را از یاد نبریم که آگر چنین شد ، خوشبختی پروانههایمان را در آینده جامعه جستجو نکنیم ، قناعت ثروتی است که انسان از خانواده به ارث می برد از محیط زیبا وکوچک خانه میآموزد که عشق بورزد برهر آنچه که دارد و صبور باشد برهر آنچه که ندارد تا در نهایت در آینده نه چندان دور این آموخته ها را به کار بگیرد وهمانند پروانه دل شکسته وباز بال و پربسته لباسی از حسرت و پشیمانی برتن نکند ،ما هم از خدای مهربان می خواهیم که باری با لطف و عنایت شان همه بالهای شکسته پروانه های جهان را مرحمی باشند و بدانند ، که در هر تاریکی راهی به روشنای هست و خداوند بزرگ ، بخشنده و مهربان است .
موضوع مطلب : رابطه فرهنگ و اقتصادبرای درک رابطه اقتصاد و فرهنگ باید به خاستگاه این دو نظر افکند . خاستگاه اقتصاد و فرهنگ را به تعبیری میتوان، جامعه تلقی نمود، البته روشن است که وحی نیز می تواند منشأ فرهنگ یا جنبه هایی از اقتصاد باشد و اینکه می گوییم خاستگاه این دو، جامعه است با نکته مذکور هیچ تناقضی ندارد، چرا که فرهنگ با توجه به تعریفی که ارائه کردیم، شامل وحی که توسط انسان در محیط جامعه پذیرفته شده نیز می باشد . از این رو منظور از خاستگاه و منشأ، منشأ نهایی نیست که از آن نظر، خاستگاه و منشأ همه عالمن ( فرهنگ و جامعه و ... ) ، مبداء هستی است، بلکه منشأ بلاواسط مورد نظر است بنابراین ارتباط بین اقتصاد و فرهنگ را باید در خاستگاه آن که جامعه است جستجو کرد. جامعه نوعی سیستم اجتماعی است . سیستم اجتماعی ، معلول روابط اجتماعی است. روابط اجتماعی بر خلاف روابط طبیعی، اموری قطعی و تکوینی نیستند . روابط اجتماعی درهر سیستم اجتماعی، قابل تبدیل و تغییر است . تفاوت بین سیستم اجتماعی با سیستم های طبیعی در همین جاست . قطعیتی که بر رابطه بین پدیده های طبیعی حاکم است ، نوع روابط را تعیین میکند و بنابراین بین پدیده و علت آن رابطه یک به یک وجود دارد و تعددی در کار نیست . ولی بر روابط انسانی در سیستمهای انسانی، به علت وجود اختیار و آگاهی در انسان، قطعیت حاکم نیست و انسان در شرایط معین می تواند به یک عامل مشخص، پاسخ های متفاوتی بدهد و این پاسخ های متعدد، چیزی جز وجود کثرت و گزینه های متفاوت نیست . با تعدد و وجود گزینههای متفاوت است که پدیده ای به نام (انتخاب) معنا پیدا میکند و از میان روابط ممکن بین پدیده ها، ناگزیر باید یکی را برگزید. به این دلیل است که روابط اجتماعی با وجود اراده و اختیار در انسان ماهیتاً انتخابی اند. روابط اقتصادی انسان از جمله روابط اجتماعی نیز محسوب میشود و بنابراین، در اصل، ماهیتی انتخابی دارد . آنگاه که مسأله انتخاب پیش میآید، به ناچار از ملاک و معیار سخن به میان میآید: یعنی سبک و سنگین کردن و سنجیدن و ارزیابی گزینه های ممکن و متفاوت . این امر توسط (نظام ترجیحی) افراد صورت می گیرد که پاره سنگ ارزش ترازوی ارزیابی گزینه ها را فراهم میسازد . نوع وزنه و باری که در نظام ترجیحی هر فرد ارزش و اعتبار دارد صرفاً منوط به خواست و اراده و اختیار اوست و هر مطلوبی که خواست و اراده انسان بدان تعلق گیرد و به عنوان وزنه و بار، در نظام ترجیحی به کار رود، حامل ارزش است چنانچه قبلاً در تعریف فرهنگ ملاحظه شد ارزش خمیر مایه بعد غیر مادی فرهنگ است . بنابراین ملاحظه می شود که رابطه تنگاتنگی بین اقتصاد و فرهنگ وجود دارد. اگر بخواهیم رابطه فرهنگ و اقتصاد را به شکل دیگری بیان کنیم شاید بتوان گفت: 1-رفتارهای پایدار انسانی حاصل و متأثر از فرهنگ است. 2-فعالیتهای اقتصادی از جمله رفتارهای اقتصادی انسان است و در نتیجه جزیی از مجموعه رفتارهای انسانی به شمار می آید . 3-رفتارهای اقتصادی ( غیر از رفتارهای ناپایدار و استدلالی ) ، مبتنی بر فرهنگ است و رفتارهای پایدار خاص، نتیجه فرهنگ خاص است . بنابراین رفتارهای پایدار خاص اقتصادی نتیجه فرهنگی خاصی است . توسعه اقتصادی نیز به وضعیتی خاص از اقتصاد اطلاق می شود و هر وضعیت خاص اقتصادی نتیجه رفتارهای خاصی است . بنابراین توسعه اقتصادی نتیجه رفتارهای خاصی است و این رفتارهای خاص، نیز نتیجه فرهنگی خاص بوده و به همین دلیل می توان نتیجه گرفت که توسعه اقتصادی نیز وضعیت فرهنگی خاص خود را می طلبد سحرعسگری موضوع مطلب :
موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
|||||