سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الماسها می درخشند...!
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

شب قدر اولیاء

حضرت فاطمه

از عجائبِ فضائلِ صدیقه طاهره سلام الله علیها حدیثی است با مضمونی عجیب که مرحوم محقق اصفهانی در شعر فوق به مضمون آن حدیث به زیبایی اشاره فرموده اند.


نقل و شرح آن حدیث در حدّ بضاعت قلیل نویسنده، خالی از لطف نیست:

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که راجع به سوره قدر فرموده اند:

« الیلة فاطمة و القدر اللهُ فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر و إنما سمیت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها.» (بحارالأنوار، ج43، ص 298)

شب قدر همان فاطمه سلام الله علیها است و قدر همان خداوند است (نتیجه این می شود که مراد از لیلة القدر، فاطمه ی خدا می شود ) پس هر کس که فاطمه سلام الله علیها را آن گونه که حق معرفت اوست بشناسد، شب قدر را درک نموده و فاطمه، "فاطمه" نامیده شده است چرا که خلائق از معرفت او جدا شده اند و هرگز به مقام و منزلت او پی نخواهند برد !!!

چند نکته در مورد مضمون این حدیث قابل ذکر است:

اول اینکه جمله «اللیلة فاطمة » طبعا باید مجاز باشد یعنی نوعی تشبیه در آن وجود دارد و وجود مقدس آن حضرت به "شب" تشبیه شده است ، حال باید ببینیم چه وجه مشابهی وجود داشته که آن حضرت تشبیه به شب شده اند؟!

"شب" در تاریکی خود اسرار بزرگ و زیادی را مخفی ساخته است ، آن حضرت نیز در پشت پرده و چادر و حجاب زنانه خود اسراری نهفته دارند که هیچ کس را یارای ادراک آن نیست:

« الهی بفاطمة و أبیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها »

فلذا در ادامه حدیث فرمود: خلق از شناخت آن حضرت جدا شده اند و عاجزند!!

اگر "شب" نباشد، درخشش ماه و ستارگان دیگر مورد توجه واقع نخواهد شد و طلوع خورشید نیز بی معنا می‌شود. اگر شب، فاطمه سلام الله علیها نباشد طلوع خورشید ائمه دوازده گانه علیهم السلام رخ نخواهد و شاید اشاره به همین معنا باشد حدیث « لولا فاطمة لما خلقتکما ».

چون در ابتدای حدیث آمده است که "قدر" خداوند است پس لیلة القدر یعنی شب خدا و چون "شب" یعنی فاطمه سلام الله علیها پس شب قدر یعنی "فاطمه‌ی خدا"

"شب" مایه آرامش موجودات است به همین خاطر خداوند در قرآن فرموده است « جعل لکم اللیل سکنا » اگر شب نباشد اضطراب عالم را فرامی گیرد و ادامه حیات نا ممکن می شود ، اگر فاطمه سلام الله علیها نباشد هستی به هم می ریزد و زمین اهل خود را می بلعد و درست است که در روایات ما آمده است که اگر زمین از حجت خدا خالی باشد زمین اهل خود را می بلعد، لکن مگر فاطمه سلام الله علیها حجت خدا نیست یا مگر حجت خدا بر اهل بیت علیهم السلام نیست و اگر او نبود حجج الهی نیز نبودند؟!!

"شب" در همه ادیان الهی زمان تقرب است، سریع ترین وسیله برای قرب الهی است، م?ثرترین "آه" ، آه شبانه است، فاطمه سلام الله علیها نیز برترین وسیله برای تقرب است،‌ توسل به این وجود مبارک اگر از مناجات شبانه سریع تر در وصول الی الله نباشد کندتر نیست!!

و چه زیبا محقق اصفهانی سرود که: « لیله قدر اولیا » یعنی همانطور که بهترین شب برای اولیاء خدا از جهت تقرب جستن، شب قدر است و این شب بهتر از هزار ماه است و این یک شب تأثیر هزار ماه را دارد، فاطمه سلام الله علیها نیز برای اولیاء خدا در حکم شب قدر است و بهتر و م?ثرتر است از هزار وسیله دیگر که هر یک از آن وسائل خود شصت وسیله در دل داشته باشد چون هر ماه سی شب و سی روز است !!

     سرمایه محبت زهراست دین من                  من دین خود را به دو دنیا نمی دهم

حضرت فاطمه

"شب" از مخلوقات عظیم الهی است که به خاطر عظمتش در قرآن به آن قسم خورده شده است : « و اللیل إذا یغشی » قسم به شب در هنگامی که همه جا را فرا گیرد، فاطمه سلام الله علیها نیز رحمت عظیمه و واسعه خداوند است که همه عالم را پر نموده است!

نکته دوم اینکه وجه شباهت به شب شاید روشن شد اما وجه شباهت به شب قدر چیست؟

همانطور که منزلت شب قدر درک شدنی نیست، منزلت فاطمه سلام الله علیها نیز درک نمی شود، که ادامه حدیث م?ید همین مطلب می باشد و شاید همانطور که شب قدر مخفی است و کسی از موقعیت آن خبر ندارد، فاطمه سلام الله علیها نیز قدر و منزلتش مخفی است به همین خاطر در ادامه همین حدیث فرمود که "خلق از معرفت او عاجزند" و به قول قرآن : « و ما أدراک ما لیلة القدر » نه تنها قدر او بلکه قبر او نیز مخفی است و بلکه مصائب او نیز مخفی است. فلذا امیر الم?منین سلام الله علیه وقتی که بدن مطهره را خواست در قبر بگذارد و دو دست مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله آشکار گشت، عرض کرد:

« ای رسول خدا ! صبر من با از دست دادن فاطمه کم شده و توان خویشتن داری ندارم.... به زودی دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امت تو چگونه در ستم کردن بر او هماهنگ شدند. از فاطمه بپرس و او را سوال پیچ کن ».

همانطور که بهترین شب برای اولیاء خدا از جهت تقرب جستن، شب قدر است و این شب بهتر از هزار ماه است و این یک شب تأثیر هزار ماه را دارد، فاطمه سلام الله علیها نیز برای اولیاء خدا در حکم شب قدر است و بهتر و م?ثرتر است از هزار وسیله دیگر

چه بسا آن حضرت مصائبش را از امیر م?منان نیز مخفی می داشته!!

نکته دیگر این که با وجود این همه توضیحات از حدیث مطالب بالاتری استفاده می شود چون در ابتدای حدیث آمده است که "قدر" خداوند است پس لیلة القدر یعنی شب خدا و چون "شب" یعنی فاطمه سلام الله علیها پس شب قدر یعنی "فاطمه‌ی خدا" گویی آن قدر ارتباط ویژه بین آن حضرت بر قرار است که اضافه تشریفیة پیدا نموده است همانطور که می گوییم روح الله و بیت الله به علت شدت ارتباط بیت و روح با خدا !!

و اما در مورد جمله: « فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر » باید گفت که شبیه جمله :« من عرف نفسه فقد عرف ربه » می باشد پس در مورد جمله اول دو احتمال وجود دارد:

اول این که مراد این باشد که ادراک شب قدر ممکن است لکن مشروط به شناخت واقعی از فاطمه سلام الله علیها است و از رهگذر شناخت او درک شب قدر میسور خواهد بود!

دوم این که این جمله از باب تعلیق بر محال است یعنی شب قدر، فاطمه سلام الله علیها است و همانطور که فاطمه سلام الله علیها قابل شناخت نیست شب قدر نیز درک نمی شود و این دو در قابل دستیابی نبودن مانند یکدیگرند !! ادامه حدیث که فرمود: « لأن الخلق فطموا عن معرفتها » همین احتمال دوم را تأیید می نماید!!

حمید حاج علی                 

مدّرس حوزه علمیه              

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

 





موضوع مطلب :

          
دوشنبه 93 اسفند 25 :: 11:53 صبح

 

حرمت بانوی دو عالم در میان تمامی مسلمین

حضرت فاطمه

 

آنچه مسلم است منشأ اختلاف بین مسلمین جانشینی بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. اینکه چه کسی باید در منصب ریاست بر جامعه مسلمین قرار گیرد و دیگران فرمانبر دستورات حکومتی وی باشند. مسلمین دو گروه شدند: عده ای هر چند قلیل طرفدار خلافت بلافصل امیرالم?منین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بودند و عده ای نیز خلاف این نظر داشتند. در هر صورت مناقشه و نزاع بر سر این بود که امام علی علیه السلام منصب خلافت را دارا باشد یا نه؟

از طرفی بدون تردید و به گواه تاریخ روشن صدر اسلام هیچ کس به اندازه حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها از حضرت علی صلوات الله علیه طرفداری نکرد تا آنجا که سلامتی و در نهایت جان خویش را در راه حمایت از ولایت امام علی علیه السلام دادند.

با وجود این می توان به جرأت گفت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان تمامی فرق اسلامی اعم از شیعی و سنی هیچ کس به اندازه دخترش حضرت فاطمه سلام الله علیها دارای احترام و تکریم نبوده است.

و این چه رازی است که با وجود حمایت آشکار ایشان از مهمترین منشأ اختلاف در امت باز ایشان مورد احترام همگان است. و اگر احیانا برخی عوام الناس بر اثر نادانی یا هوای نفس و وسوسه شیطانی به آن بانو جسارتی کرده باشند عموم مسلمین به سرزنش چنین کسی بر می آیند هر چند در عقیده و مذهب هم رأی با شخص خطاکار باشند و مخالف با عقیده آن بانو در خلافت بلافصل پدر گرامی ایشان بوده باشند.

و در این درسی است برای دنیای سیاست در جهان اسلام که باید جایگاه بزرگان حفظ شود هر چند در نظر و باورها اختلاف وجود داشته باشد.

راز حرمت بانو

 پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در طول حیات خود با گفتار و رفتارشان بر مسلمانان روشن ساختند که هیچ کس حق ندارد حرمت دختر گرامی اش را نادیده بگیرد؛ هر چند در برهه ای کوتاه از آخرین ماه های حیات این بانو حرمت شکنی شد اما جدای از آن روزها که جای سخن بسیار دارد در زبان امت اسلامی همیشه نام حضرت فاطمه سلام الله علیها به عظمت برده شده است.

تنها همین سفارش پیغمبر که در منابع فرقین موجود است کافی است: «فاطمة بضعة منی».

بدون تردید و به گواه تاریخ روشن صدر اسلام هیچ کس به اندازه حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها از حضرت علی صلوات الله علیه طرفداری نکرد تا آنجا که سلامتی و در نهایت جان خویش را در راه حمایت از ولایت امام علی علیه السلام دادند

الف. روایات کتب شیعی:

شیخ مفید از بزرگان علمای شیعه در کتاب امالی در مجلس الحادی و الثلاثون آورده است:

ابْنَ أَبِی وَقَّاصٍ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ‏ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی‏ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَنِی فَاطِمَةُ أَعَزُّ الْبَرِیَّةِ عَلَیّ‏. [1]

همچنین شیخ صدوق (ره) یکی دیگر از بزرگان علمای شیعه در کتاب امالی خود در مجلس الرابع و العشرون روایت کرده است:

وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی‏ وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَةُ فُ?َادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ...[2]

حضرت ختمی مرتبت فرمودند: و اما دخترم فاطمه، پس همانا او سیده زنان جهانیان از اولین تا آخرین است؛ او پاره ای از وجود من است؛ او نور چشم من است؛ او میوه دل من است؛ و او روح من است...

 

ب. روایات کتب اهل سنت:

مرحوم فیروزآبادی در کتاب «فضائل الخمسة من الصحاح الستة» در مقصد ثالث فضائل حضرت فاطمه سلام الله علیها در معتبرترین کتب اهل سنت یعنی صحاح سته در بیش از بیست باب با عناوین مختلف ذکر می کند. [3]

به عنوان نمونه ایشان در باب "فى قول النبی صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: فاطمة بضعة منی فمن أغضبها أغضبنی"‏ آورده است:

اوصاف پیامبر اعظم(ص) در شعر فارسی

(صحیح البخارى فى کتاب بدء الخلق) "فى باب مناقب قرابة رسول اللّه صلى اللّه علیه (و آله) و سلم و منقبة فاطمة سلام اللّه علیها"، روى بسنده عن المسور بن مخرمة إن رسول اللّه صلى اللّه علیه (و آله) و سلم قال: فاطمة بضعة منى فمن أغضبها أغضبنى...

(صحیح البخارى فى کتاب النکاح) فى باب ذب الرجل عن ابنته روى حدیثا عن المسور بن مخرمة قال فیه: إنه قال- أى النبى صلى اللّه علیه (و آله) و سلم- فانما هى فاطمة بضعة منى یریبنى ما أرابها و ی?ذینى ما آذاها ...

(صحیح مسلم فى کتاب فضائل الصحابة) فى باب فضائل فاطمة علیها السلام، روى بسنده عن المسور بن مخرمة قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه‏ (و آله) و سلم: إنما فاطمة بضعة منى ی?ذینى ما آذاها. [4]

 

تعبیر خواب حاکم

مهدى عبّاسى در خواب دید که «شریک» قاضى صورت خود را از او برگردانیده، هنگامى که از خواب بیدار شد این خواب را براى ربیع که در آن زمان معبّر خواب بود تعریف کرد و تعبیر آن را خواست. ربیع گفت: شریک با تو مخالف و از دوستداران فاطمه سلام الله علیها مى‏باشد. مهدى عبّاسى دستور داد تا شریک را به نزد وى بیاورند، پس او را حاضر کردند و مهدى عبّاسى به وى گفت: به من گزارش شده است که تو فاطمى هستى- یعنى از دوستداران فاطمه سلام الله علیها و شیعه مى‏ باشى- شریک گفت: پناه مى‏برم به خداوند از اینکه غیر فاطمى باشم، آیا منظور شما از فاطمه، فاطمه دختر کسرى پادشاه ایران است؟ مهدى گفت: نه، مقصودم فاطمه دختر رسول خداست. شریک گفت: پس آیا تو فاطمه سلام الله علیها را پلید مى‏دانى و او را لعن مى‏کنى؟ مهدى عبّاسى گفت: هرگز، پناه بر خدا. شریک گفت: پس‏ درباره کسى که او را لعن مى‏کند چه مى‏گویى؟ مهدى گفت: خدا چنین کسى را لعنت کند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در طول حیات خود با گفتار و رفتارشان بر مسلمانان روشن ساختند که هیچ کس حق ندارد حرمت دختر گرامی اش را نادیده بگیرد؛ هر چند در برهه ای کوتاه از آخرین ماه های حیات این بانو حرمت شکنی شد اما جدای از آن روزها که جای سخن بسیار دارد در زبان امت اسلامی همیشه نام حضرت فاطمه سلام الله علیها به عظمت برده شده است

شریک گفت: پس ربیع را لعن کن. ربیع گفت: نه، اى امیر م?منان! به خداوند سوگند که من هرگز فاطمه سلام الله علیها را لعن نکرده‏ام. در این حال شریک به ربیع گفت: اى بد طینت! پس آن همه سخنانى که در مجالس مردان درباره سیده زنان دو عالم و دختر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مى‏گفتى چه بود؟ مهدى گفت: پس تعبیر خوابى که من دیده‏ام چیست؟ شریک گفت: خواب تو که خواب یوسف نیست، و همانا خونها به واسطه خوابها حلال نمى‏شوند. [5]

 

مجازات هتاکی

 روزى مردى را نزد فضل بن ربیع آوردند که به حضرت فاطمه علیها السّلام ناسزا گفته بود، فضل به ابن غانم گفت: نظریه تو درباره این مرد چیست؟ ابن غانم گفت: باید بر او حدّ جارى نمود. فضل گفت: چنان محکم نظر دادى مثل اینکه درباره مادر خودت سخن گفته باشى. و سپس فرمان داد تا هزار ضربه شلاق به آن مرد زدند و جنازه‏اش را در محل عبور مردم به دار آویختند تا عبرت سایرین گردد. [6]

 

عظمت روحی

در جایگاه و حرمت ویژه یگانه بانوی جهان اسلام باید گفت اولا سفارشات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین جایگاهی را برای ایشان رقم زد که البته منشأ این سفارشات نیز دستور قرآن بر مودت بر اهل بیت ایشان علیهم السّلام بعنوان مزد رسالت بود؛ و ثانیا: عظمت روحی حضرت زهرا علیها السّلام است که اجازه یاوه گویی به پیروان رسالت نسبت به ایشان را نمی دهد.

 

پی نوشت ها:

1.       محمد بن نعمان، أمالی المفید،قم: کنگره شیه مفید، چاپ اول، 1413ق، ص 260

2.       شیخ صدوق، أمالی الصدوق، بیروت: اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق، ص 113

3.       سید مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1392ق، ج 3، ص122-168

4.       همان، ج‏3، ص151- 152

5.       مجلسى، محمد باقر، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، انتشارات مهام - تهران، چاپ: اول، 1379 ش. ص282

6.       همان، ص: 283

سید روح الله علوی             

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 93 اسفند 25 :: 11:52 صبح

باتوجه به مراسم باشکوه عزاداری حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در سال جاری، عده‌ای از تفرقه افکنان وهابی ، شب‌ نامه‌ای را در برخی از استان های مرزی کشور توزیع کردند که در آن، شبهاتی را پیرامون شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مطرح شده بود و در پایان نوشته شده بود: (تقلید کورکورانه را بگذارید و به تبلیغات تاجران بازار مذاهب و تعصب توجه نکنید خودتان به میدان تحقیق در آیید وحق را ازباطل تشخیص دهید). با توجه به تماس‌های متعدد،  تصمیم گرفته شد برای روشن اذهان مسلمانان پاسخ مختصری  در اختیار عموم قرار گیرد


-1  چرا حضرت علی (علیه السلام) در آن صحنه هیچ واکنشی از خود نشان نداد ؟

اولا:  امام علی (علیه السلام) در قدم نخست از خود واکنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ،  صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :3/124 .
نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی که باشد ، نشانگر این است که واکنش علی(علیه السلام) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم  شیعه  وجود داشته است .
ثانیاً: برفرض این که واکنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده که پیامبر اسلام )صلی الله علیه و آله)  در مکه مکرمه ، در قبال، شکنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واکنش نشان نداد.
ثالثاً:  وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع کردند ،  عثمان هیچ واکنشی از خود نشان نداد .


2.
چرا بعد از شهادت همسر خود فاطمة الزهراء علیها السلام ، انتقام او را نگرفت یا به فکر انتقام نبود ؟

اولاً: به همان دلیلی که پیامبر اسلام (صلی الله و علیه و آله و سلم) از کسانی که قصد ترور آن حضرت را داشتند  انتقام نگرفتبا این که طبق نقل صحیح مسلم (ج 8 ص 123) «اثنى عشر منهم حرب لله ولرسوله فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد»  دوازده نفر آنان محارب خدا و پیامبر در دنیا وآخرت بودند، پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) در پاسخ حذیفه و عمار که تقاضای قتل تروریستها را کردند، فرمود: به صلاح نیست که شایع کنند که پیامبر اصحاب خود را  به جرم تروریست بودن می کشد. «أکره أن یتحدّث الناس أنّ محمداً یقتل أصحابه» .
تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 323.
ثانیاً : پیامبر اسلام بعد از فتح مکه ، از وحشی  قاتل حضرت حمزه ، انتقام نگرفت ، علی (ع)  نیز از سنت پیامبر اسلام (صلی الله و علیه و آله وسلم) پیروی کرد .

3 .  چرا با قاتلان دختر رسول خدا ص میانه خوبی داشت ؟

حضرت علی (ع) نه تنها با قاتلان فاطمه (سلام الله علیها) میانه خوبی نداشت ؛ بلکه  در صحیح‌ بخاری آمده که  حضرت علی دوست نداشت چهره عمر را ببیند
کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ .
و همچنین ابوبکر را استبدادگر می دانست : وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالأَمْرِ
صحیح بخاری: 5/82 ، ح4240 .
 
4 .
چرا همواره از عمر تعریف و تمجید می‌کرد ؟

اولاً : آن چه که  به حضرت (علیه السلام) نسبت می دهند که در در خطبه 228 نهج البلاغه از عمر تعریف کرده درست نیست و نامی از عمر در خطبه نیست ، بلکه صبحی صالح ، از علمای اهل سنت می‌گوید مراد یکی از اصحاب حضرت علی (علیه السلام) است .
نهج البلاغة ، صبحی صالح ، خطبه 228 ، ص 350 .
ثانیا ً: علی (علیه السلام) در خطبه سوم نهج البلاغه، عمر را مجموعه‏اى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزش طلبى می داند
و میگوید:
سوگند به خدا مردم در حکومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویى‏ها و اعتراض‏ها شدند،و من در این مدت طولانى محنت‏زا، و عذاب آور، چاره‏اى جز شکیبایى نداشتم.
ثالثاً :  بنا به نقل صحیح مسلم نظر امام علی (علیه السلام) در باره ابوبکر و عمر این بود که  آنان  دروغگو ، گناه‌کار ، حیله‌گر و خیانت‌کار بودند .
صحیح مسلم : ج 5 ص 52 ح 4468.

5 . چرا حضرت علی(علیه السلام) حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ‌گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد ؟

اولاً: در خطبه 203  نهج البلاغه آمده که علی (علیه السلام) به هنگام دفن حضرت زهرا  (سلام الله علیها) فرمود:
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ
از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که نزد خدا  بروم .

ثانیاً:  علی (علیه السلام)در دوران حکومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد کرد و فرمود:
فاطمه (سلام الله علیها) از دنیا رفت در حالى که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقى مانده بود.
کتاب سلیم بن قیس ، ص674 .

ثالثاً:  ابن عباس می‌گوید:علی (علیه السلام) در جنگ صفین از  کتابى که به املای پیامبرو به خط خودش بود برایم خواند که  چگونه حضرت زهرا علیها السّلام شهید مى‏شود
کتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص915 .

6. چرا حضرت علی (علیه السلام) سه تن از فرزندان خویش را به نام‌های ابوبکر ، عمر ، عثمان نامگذاری کرد ؟

اولاً : این نام‌ها آن زمان مرسوم بود،  ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام 21 نفر از صحابه را می‌آورد که اسم آن‌ها عمر و 26 نفر عثمان و سه نفر ابوبکر بوده .

ثانیاً :  نام برخی از اصحاب ائمه (علیهم السلام(، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملک ، یزید بن عمر بن طلحه و ... . آیا آن‌ها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟ .

ثالثاً : ابوبکر که کنیه یکی از فرزندان  علی (علیه السلام) هست ، نام او محمد بوده.
التنبیه والاشراف ص 297، الارشاد ج 1 ص 354 .
و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت.
مقاتل الطالبیین ، ص 55 و تقریب المعارف ، ص 294.
و عمر بن الخطاب به دلیل  خشونت ذاتی که داشته ، نام فرزند علی (علیه السلام) را همنام خود قرار داد
وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه .
أنساب الأشراف ج 1 ص 192، تهذیب التهذیب ج 7 ص 427.
هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر ‌داد.
اسدالغابة ج 3 ص 284، طبقات ج 6 ص 76 ، الاصابة ج 5 ص472.

رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را  علی  وحسن و حسین (علیه السلام) نامگذاری نکردند.

7. راستی چرا حضرت علی دختر خود به نام ام کلثوم را از همان همسر شهیدش بدنیا آمده بود ، به نکاح قاتل همسر خود درآورد ؟

اولاً:این مطلب به طور قطع ثابت نیست و بعضی از محققین این مطلب را رد کرده اند که میتوانید برای کسب اطاعات بیشتر به کتاب ازدواج ساختگی یاکتاب ازدواج ام کلثوم با عمر نوشته محقق شهیر جناب آقای سید علی میلانی مراجعه کنید

ثانیاً:بر فرض دوم که این ازدواج را بپذیریم وقتی علی (علیه السلام)  از دادن دخترش به عمر مخالفت کرد، عمر به  عباس عموی پیامبر گفت اگر علی به من دختر ندهد دو نفر را وادار می کنم که به دروغ شهادت دهند که علی دزدی کرده و دستش را قطع می کنم.
کافی ، ج 5 ، ص 346 .

ثالثاً: هیثمی  از علمای بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقیل به این ازدواج ، علی (علیه السلام) خطاب به عباس  فرمود:
درة عمر أحرجته الی ماتری
خشونت عمر باعث این کاری که می بینی گردید.
مجمع الزوائد ج 4 ص 272، معجم کبیر ج 3ص45.

رابعاً: علمای اهل سنت نوشته اند:
عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام کلثوم ، ساق پایش را لمس می‌کند و او را در بغل گرفت و بوسید. وام کلثوم از این کار زشت، عصبانی شد و به وی گفت: اگر تو خلیفه نبودی، دماغت را می شکستم، چشمت را کور می کردم
الاصابه، ابن حجر: 8/464 و سیر أعلام النبلاء، ذهبی:3/501. تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.

اگر این قضیه صحت داشته باشد، باید طرفداران خلیفه پاسخ دهند که آیا درست است که حاکم اسلامی که باید حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم این چنین کند؟
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می گوید:
وهذا قبیح والله، ثمّ بإجماع المسلمین لایجوز لمس الأجنبیّة فکیف ینسب عمر إلى هذا ؟
به خدا سوگند این کاری که از عمر نقل می کنند، قبیح است  دست زدن به دختر نامحرم حرام است ...
تذکرة خواص الأمة : 321.

8 . چرا حضرت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام( مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر یادی نکردند؟ در هیچ یک از منابع شیعه و سنی در این باره مطلبی وجود ندارد .
اولاً:‌ امام حسن (علیه السلام) در مناظره‌ای که با معاویة و دار ودسته وی داشت ، خطاب به مغیرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستى که فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را کتک زدى ؛ تا آنجا که خون آلود شد و فرزندی که در رحم داشت سقط کرد.
احتجاج طبرسی ، ج1، ص 278.

ثانیاً: امام حسین(علیه السلام) نقل می کند که  امام علی (علیه السلام) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :
بر این مصیبت بزرگ همچون مادرى که  فرزند از دست داده مى‏نالیدم . یا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفیانه به خاک سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشکارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن که هنوز از رحلت تو دیرى نپائیده و یاد تو فراموش نگشته است .
الکافی ج 1 ص 458 و الأمالی ، المفید - ص 282 .

ثالثاً: آیا در عصری که عمر بن خطاب به بهانه جلوگیری از گریه بر میت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم می‌شود و زن‌ها را کتک زده و حجاب از سر آن‌ها بر می‌دارد ، می‌توان مجلس عزاداری برپا کرد؟
المصنف ، عبد الرزاق ج 3 ، ص 557 .

 9 . چرا مردم مدینه در قبال قتل دختر پیامبر ص سکوت کرده و هیچ اقدامی نکردند؟

اولاً: آیا عمل مردم مدینه ملاک حقانیت است یا عمل امیر المؤمنین (علیه السلام) ؟پیامبر اکرم  (صلی الله و علیه و آله وسلم(فقط در حق حضرت علی علیه السلام فرموده :
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق و حق با علی است .
 
تاریخ بغداد:14/322 ومجمع الزوائد :7/237.

ثانیاً: مگر مردم مدینه نبودند که در برابر کشتن عثمان و تعرض به همسر او عکس العملی از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و مجبور شدند او را در قبرستان یهود دفن کنند تا  معاویه در زمان حکومتش قبرستان یهود را به قبرستان بقیع متصل ساحت.
تاریخ طبری ج 3 ص 468 و438.

10. چرا شما تا چند سال پیش از جریان شهادت بی خبر و فراموش بودید و الآن بیادتان آمد؟ تقویم‌های پیش 1372 .

اولاً :  جوینی از علمای اهل سنت  و استاد مورد تأیید ذهبی  از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)  قضیه  غصب حق فاطمه زهرا سلام الله علیها و شکستن پهلوی آن حضرت  وسقط  محسن علیه السلام او  و شهید نمودن آن بزرگوار را نقل می کند.
فرائد السمطین ، ج2 ، ص34 و35 .

ثانیاً :  حضرت علی (علیه السلام) به هنگام دفن فاطمه (سلام الله علیها) فرمود:
وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا .
به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است.
نهج البلاغه خطبه 202.

ثالثاً: در بند 8 سخن امام حسن و حسین (علیهما السلام) در باره شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل شد.

رابعاً: کلینی از امام کاظم (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:
إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام ) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ ...
فاطمه صدیقه و شهیده بود.
کافی ج1، ص 458 .

خامساً: در طول تاریخ همه ساله ایام فاطمیه،  شیعیان به مناسبت شهادت حضرت زهرا مراسم عزاداری اقامه می کردند .

سادساً: شهرستانی ، از علمای اهل سنت می‌نویسد :
عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . عمر ، فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود » .
الملل والنحل ، شهرستانی ، ص83 .


سابعاً: ابن تیمیه حرانی ، قضیه هجوم به خانه فاطمه را قبول می‌کند ولی با توجه به عنادی که دارد به فکر توجیه آن بر می آید.
منهاج السنة ، ج4 ، ص220 .

 




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 93 اسفند 25 :: 11:46 صبح

پاسخ به مهم‎ترین شبهات وهابیون درباره فاطمیه و شهادت حضرت زهرا(س) از آقای حسینی قزوینی

شبهه اول ؛ شأن صدور حدیث "فاطمة بضعة منی"
وهابی ها شبهه ای ساخته اند مبنی بر اینکه حدیث "فاطمة بضعة منی" در مذمت حضرت علی(ع) از پیامبر صادر نقل شده است!
در کتاب "صحیح بخاری" حدیث 3110 آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «فاطمة بضعة منی» یعنی: «فاطمه پاره تن من است». سپس به نقل از «مسور بن مخرمه» حدیثی جعلی نوشته است که: علی(ع) می‎خواست «جُوِیریه» دختر ابوجهل را خواستگاری کند و به اصطلاع عامیانه بر سر حضرت زهرا(س) هوو بیاورد که پیامبر(ص) این سخن را فرموده ‎اند و منظورشان این بود که: یا علی اگر بخواهی با دختر ابوجهل ازدواج کنی باید دختر مرا طلاق بدهی!!!
اما پاسخ این شبهه:
اولاً) طبق شهادت علمای رجال ـ مثل «ابن حجر» در جلد 6 کتاب "العصابة" ، ص 94 ـ «مسور بن مخرمه» در سال دوم هجرت تازه به دنیا آمده بود. بنابراین ـ همانگونه که «ابوعلم» از علمای بزرگ دانشگاه الازهر نیز در ص 170 کتاب "فاطمة الزهراء" نوشته است ـ روایت جعلی خواستگاری علی(ع) از جویریه در سال دوم هجرت بوده است. پس در آن زمان یا «مسور» متولد نشده بود یا در قنداق بوده است!
ثانیاً) «جُوِیریة» تا سال هشتم هجرت کافر بود و ازدواج با کافر حرام است.
ثالثاً) این دختر تا زمان حیات پیامبر(ص) ـ سال دهم هجرت ـ اصلا به مدینه نیامد تا این اتفاقات رخ دهد.

شبهه دوم ؛ افسانه بودن شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
علمای وهابی جدیداً سخن مضحکی بر زبان می‏ آورند که :شهادت حضرت زهرا(س) از سال 1374 شمسی به تقویم ها اضافه شده است و تا قبل از آن این مسأله وجود نداشته است.
اما پاسخ این شبهه:
اولاً) «ابن تیمیه» رهبر وهابی‎ها ـ یا بهتر است بگوییم خدا و پیغمبر وهابی‎ها(!) ـ در کتاب جلد 4 کتاب "منهاج السنة" ص 220 نوشته است که: "کبس بیت فاطمه(س)" یعنی: «عوامل خلیفه وقت به زور وارد خانه فاطمه(س) شدند».
ثانیاً) «جوینی» استاد «ذهبی»، در کتاب "فرائد السمطین" آورده است که پیامبر(ص) فرموداند: بعد از من می‎بینم که دخترم "مغمومة مغصوبة مقتولة" خواهد شد.
ثالثاً) «مرحوم کلینی» از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: مادرمان فاطمه زهرا(س) شهیده است.
رابعاً) «شهرستانی» در جلد اول کتاب "الملل والنحل" ص 67 از «نظّام» نقل می کند که خلیفه دوم با لگد به شکم حضرت زهرا(س) زد و جنین او را سقط کرد.
خامساً) موضوع بالا را «ابن حجر» در "میزان الاعتدال" و "لسان المیزان" نیز نوشته است.

شبهه سوم ؛ چرا علی(ع) در منزل را باز نکرد؟
شبهه دیگری مطرح می کنند مبنی بر اینکه: اگر حضرت علی(ع) در خانه حاضر بود چرا حضرت زهرا(س) در منزل را باز کرد تا آن حادثه اتفاق افتد در حالی که باز کردن در توسط زن در صورت حاضر بودن مرد در منزل، خلاف غیرت مردان خصوصا مردان عرب است.
پاسخ:
اولاً) «ابن عساکر» در جلد 42 کتاب "تاریخ دمشق" ص 470 آورده است که: پیامبر(ص) در خانه نشسته بود که در زدند و ایشان به ام سلمه گفتند: «یا ام السلمه قومی فافتحی له» یعنی: «ای ام سلمه! برخیز و در را باز کن».
ثانیاً) در جلد 44 همین کتاب صفحه 35 آمده است که: عمر بن خطاب آمد و دق الباب کرد، پیغمبر خانه بود ولی به حضرت خدیجه(س) فرمود: «افتحی یا خدیجة» یعنی: «ای خدیجه در را باز کن».
ثالثاً) در جلد اول کتاب "احتجاج طبرسی" ص 292 آمده است که: روزی پیامبر(ص) در خانه نشسته بودند که امیرالمؤمنین علی(ع) در زدند و پیامبر(ص) به عایشه فرمود که: «افتحی له الباب» یعنی: «در را برای او (علی) باز کن». حال آیا علمای وهابی غیرتمندتر از پیامبرند؟!
رابعاً) طبق آنچه ابن تیمیه در کتاب "منهاج السنة" نوشته است، کسی در منزل را باز نکرد؛ بلکه مهاجمان به زور وارد خانه حضرت(س) شدند.
خامساً) قرآن کریم در آیه 27 سوره نور می‎فرماید: "یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا" یعنی بدون اجازه به خانه کسی وارد نشوید". و در جای دیگر می‎فرماید: "یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم". از سوی دیگر «سیوطی» در جلد 5 کتاب "الدر المنثور" ص 50 نوشته است که: "خانه زهرا خانه نبوت است". بنابراین حضرت زهرا(ع) و مولا علی(ع) بر این باور بودند که مهاجمان حریم خانه نبوت و لااقل حرمت خانه مؤمنان را حفظ می‎کنند نه اینکه بی توجه به دستور خدا و رسول، در خانه اهل‎بیت پیامبر را آتش زده و به زور وارد خانه می‎شوند.

شبهه چهارم ؛ اصلاً خانه های مدینه در نداشتند؟!
شبهه دیگری مطرح می کنند که: اصلاً خانه‎های آن زمان مدینه در نداشتند و فقط یک پرده یا حصیر در منزل بود! آنها این شبهه را طرح کردند تا جریان پشت در ماندن حضرت زهرا(س) تکذیب شود.
اما پاسخ:
اولاً) قرآن کریم در سوره نور می‎فرماید: «ولا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُم أَو بُیُوتِ آبَائِکُم أَو بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُم أَو بُیُوتِ إِخوَانِکُم أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُم أَو بُیُوتِ أَعمامِکُم أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُم أَوْ بُیُوتِ أَخوالِکُم أَوْ بُیُوتِ خَالاتِکُمْ أَوْمَا مَلَکتُم مَّفَاتِحَهُ أَو صَدِیقِکُم لَیسَ عَلَیْکُم جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا» یعنی «شما در بعضی خانه ها ـ مانند خانه عمو، دایی، عمه، خاله و همچنین کسانی که مفتاح و کلید منزل خود را به شما می‎دهند ـ می توانید بدون اجازه غذا بخورید». حال اگر خانه، در و قفل نداشته باشد کلید معنا دارد؟ آیا روی حصیر و پرده کلید می‎زدند؟ یا اینکه نعوذ بالله قرآن در این موضوع اشتباه کرده است؟! باید گفت که طراحان این شبهات متاسفانه با قرآن هم آشنا نیستند.
ثانیاً) در کتاب "صحیح مسلم" ـ که معتبرترین کتاب اهل سنت پس از قرآن است ـ در جلد 6 صفحه 105 حدیث 5136 آمده است که پیغمبر اکرم(ص) دستور داده بودند که: «شب‎ها درها را ببندید». آیا حصیر و پرده را می‎بندند؟! آیا به پرده می گویند در؟!
ثالثاً) «بخاری» در جلد اول کتاب "الادب المفرد" صفحه 272 نوشته است که: «روای می گوید سوال کردم که: درِ خانه عایشه دو لنگه بوده یا یک لنگه؟ و از چه جنسی بود؟ پاسخ می‎گیرد که: یک لنگه و از جنس چوب درخت ساج بوده است». حال چطور خانه عایشه در داشته آن هم از نوع درخت ساج؛ ولی خانه حضرت زهرا(س) که دختر پیغمبر و با آن همه اوصاف بوده در نداشته است؟!

بن بست وهابیت در موضوع شهادت حضرت زهرا(س)
مناظره ‎ای در "دبی" امارات با یکی از شیوخ بزرگ وهابی داشتم. صحیح بخاری را به وی نشان دادم و پرسیدم این روایت را قبول دارید که پیامبر(ص) فرموده فاطمه(س) پاره تن من است و هرکس او را بیازارد مرا آزرده؟ پاسخ داد قبول دارم. گفتم این را نیز قبول داری که فاطمه(س) از شیخین غضبناک شد؟ گفت: نه این دروغ است و شیعه ها آن را درست کرده اند. کتاب صحیح بخاری را باز کردم و این حدیث را به او نشان دادم. نوشته پشت جلد کتاب را نگاه کرد و گفت: این کتاب در بیروت چاپ شده و من آن را قبول ندارم، کتابی بیاور که در عربستان سعودی چاپ شده باشد! گفتم: چاپخانه این کتاب، شیعی نیست. ضمنا در لبنان اکثراً غیرشیعه هستند و اگر روایتی در کتابشان حتی جابجا شود، چاپخانه را به آتش می ‎کشند چه برسد به اینکه روایتی به دروغ چاپ شود!
سپس روایاتی از کتب «شهرستانی» و «ابن قتیبه دینوری» مبنی بر شهادت حضرت زهرا(س) به او نشان دادم. پس از اینکه این روایات را از کتاب خودشان برایش خواندم سرش را پایین انداخت و گفت: من فردا شب جواب را برایت می ‎آورم.
شب بعد هرچه منتظر ماندم نیامد. به منزل میزبانش تماس گرفتم که: چرا شیخ برای ادامه مناظره نیامد؟ میزبانش گفت: شیخ وهابی نامه‎ ای بلند بالا به یکی از علمای بزرگ عربستان سعودی نوشت و گفت: «در مناظره ای در مورد حضرت زهرا(س) به بن بست خوردم و تمامی مستندات ظاهراً صحیح است، لطفاً جواب دندان شکنی برایم بفرستید».
جالب اینکه بعد از یک هفته از عربستان برای او جواب آمد که: «این روایات درست است و در کتب ما آماده است، ولی شما اصلاً در این موضوعات با علمای شیعه بحث نکنید!!».
آن شیخ وهابی، پس از دریافت جواب نامه خود، رفت و تاکنون برای ادامه مناظره برنگشته است!

منبع:عمار نامه به نقل از ابنا




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 93 اسفند 25 :: 11:45 صبح

 Image result for ?عید نوروز در روایات?‎

در ابتدا حلول سال 1394هجری شمسی را به همه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در پهنه گیتی و بویژه مردم سرافراز ایران اسلامی و نیز مخاطبان ارجمند خود تبریک می‌گوییم و سالی سرشار از موفقیت و بهروزی را در سایه پر مهر و عطوفت حضرت ولی عصر عجج برای آنان مسالت می‌نماییم.


نوروز ایرانیان که در آغاز فصل بهار جشن گرفته می‌شود، پیام آور نو شدگی سال و آمدن گرما و مرگ زمستان و رویش دوبار? طبیعت، و زمان خروج انسان از عالم خمودگی و پیوستن به طبیعت و شروع به حیات اجتماعی دوباره در جامعه است.[1]

نوروز، سمبل تحول و تغییر و دگرگونی است. علاوه بر اینکه طبیعت بی‌جان جانی تازه می‌گیرد، ایرانیان نیز با خانه تکانی و پوشیدن لباس نو و ... سعی می‌کنند به استقبال این تحول بروند. بدون شک این تحول به سمت نیکویی و بهتر شدن است .
 
این همه نیکویی و نیک پسندی آنگاه به بالاترین ارزش رسید که فرهنگ غنی ایران با معارف سعادت آفرین اسلام عجین شد و چشم های حقیقت بین را از تماشای مظاهر تحول طبیعت به انقلاب باطن رهنمون ساخت.

پیشینه نوروز: عید نوروز از زمان‌های قدیم یکی از دو عید بزرگ ایرانیان بوده است، عید دیگر شانزدهم مهرماه به نام «مهرگان» بوده است.[2] امروزه عید مهرگان از اهمیت چندانی برخوردار نیست. نوروز در روزگار «جمشید» چهارمین پادشاه دوره پیشدادی پدید آمد و در پادشاهی او به صورت آئین درآمد.[3] مسعودی در «التنیه و الاشراف آورده است: «هرمز در روز نخست ماه فروردین به مظالم (دادگری) نشست. پس آن روز را «نوروز» نام کرد و سنت گشت».[4]


Image result for ?عید نوروز در روایات?‎
فردوسی در داستان پدید آمدن نوروز نقل می‌کندکه؛ وقتی جمشید از کارهای کشوری بیاسود بر تخت کیانی نشست و همه بزرگان لشکری و کشوری بر گرد تخت او فراهم آمدند ... جمشید آن روز را که نخستین روز از فروردین و آغاز سال بود، نوروز نامید و جشن گرفت».

                        به جمشید گوهر افشاندند              مر آن روز را روز نو خواندند
                        چنین روز فرخ از آن روزگار              بمانده از آن خسروان یادگار[5]

اسلام و نوروز: از نظر اسلام نوروز و بزرگداشت آن نه تنها مذمت نشده است که بهانه ای فرخنده برای هر انسان خردمند است تا بتواند شتابی افزون تر در پیمودن راه دراز معنویت پیدا نماید. نه فقط نوروز که هر زمان و مکان دیگری نیز که آدمی را به بلای غفلت دچار سازد و او را مشغول لهو لعب نماید، ناپسند است. این ماییم که می توانیم این مناسبتها را به "عید واقعی " تبدیل کنیم یا نه.

توصیه ها و سفارشهایی که امامان معصوم (ع) در پاسخ به سوالاتی که پیرامون عید نوروز کرده اند همگی در همین راستا بوده و نباید از آن غافل ماند. دوری از اسراف و تجمل گرایی، اجتناب از تفاخر و بزرگنمایی، صله ارحام و بازدید از آشنایان، رفع کدورتها و قهرها، احسان به والدین و سالمندان، محاسبه عملکرد مادی و معنوی در سال گذشته، برنامه ریزی و تصمیمگیری جدی برای سال آینده، محبت به کودکان و سفرهای کوتاه و بلند از جمله سنتهای حسنه نوروز است که می تواند آن را برای ما به "عید" واقعی تبدیل کند، همان چیزی که در دعای کوتاه و درس آموز هنگام تحویل سال از آن به عنوان "احسن الحال" یاد شده است.

اما در این میان توجهی دوباره به محرومان ونیازمندان ارزش بالاتری دارد. قرین بودن جشن نیکوکاری با عید نوروز برای ملت ما همیشگی است. نباید هیچگاه از امداد و کمک رسانی به دستهای لرزان و نیازمند غفلت کرد و خوشی و سرور شخصی و خانوادگی، دردها و حاجتهای پابرهنه ها را فراموش سازد.

در خصوص نوروز و نکو داشت آن در اسلام، روایات مختلف وجود دارد. هر چند بیشتر روایات دلالت بر این دارند که اسلام آن را به عنوان روزی مهم، مورد تأیید قرار داده است. در روایتی که مُعلّی بن خنیس از امام صادق(ع) روایت کرده، حضرت بزرگداشت این روز را به خاطر وقایعی می‌داند که در این روز اتفاق افتاده است.[6] ابن فهد حلی می‌نویسد: «روز نوروز روزی جلیل القدر است... به این روز عباداتی تعلق دارد که مطلوب شارع است».[7]
 

Image result for ?عید نوروزامسال?‎

علامه مجلسی پس از نقل روایات فراوانی در خصوص نوروز و اهمیت این روز، در روایتی مخالف با روایات سابق می‌نویسد: امام موسی بن جعفر(ع) خطاب به منصور دوانیقی فرمودند: «من روایات رسول خدا(ص) را جستجو کرده‌ام اما برای این عید روایتی نیافتم. این روز سنت ایرانیان است که اسلام آن را محو کرده است و پناه بر خدا که ما بخواهیم آن را احیا کنیم».[8]
 
علامه مجلسی سپس می‌نویسد: «اخبار معلی بن خنیس از جهت سند قوی‌تر از این روایت هستند و بین اصحاب شهرت بیشتری دارند».[9]
 
آداب نوروز: در خصوص روز نوروز در روایات مختلف آداب گوناگونی ذکر شده است که به پاره‌ای از آن‌ها به صورت مختصر اشاره می‌شود:

1- نماز نافله، یک نماز چهار رکعتی پس از نماز ظهر و عصر روز نوروز[10] و دعا کردن در سجده این نماز که موجب بخشش گناهان می‌شود.[11]
2- غسل کردن و پوشیدن لباس تمیز و استعمال بوی خوش. در روایتی امام صادق(ع) می‌فرماید: «روز نوروز غسل کن و پاکیزه‌ترین لباس‌هایت را بپوش و خود را با بهترین عطرها خوشبو کن».[12]
3- ذکر گفتن خصوصا ذکر «یا ذی الجلال و الإکرام»[13]
4- روزه گرفتن.[14]
5- دعا کردن در لحظه سال.[15]

 

"یدالله حاجی‌زاده" - سایت پژوهشکده باقرالعلوم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------

[1]- بلوکباشی، علی؛‌ نوروز، تهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، 1380، ص 10.
[2]- یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1371، چاپ ششم، ج1، ص 117.
[3]- مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1374، ج1، ص 218.
[4]- مسعودی، علی بن حسین؛ التنیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365، چاپ دوم، ص 196.
[5]- فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه فردوسی، تهران، بروخیم، 1314، ج1، ص 26-25.
[6]- عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، قم، آل البیت (علیهم‌السّلام)، 1409، ج8، ص 173.
[7]- حلی، ابن فهد؛ مهذب البارع، قم، جامعه مدرسین، 1407، ج1، ص 191.
[8]- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404، ح56، ص 101.
[9]- همان، یکی از محققان می‌نویسد: «اسلام عید نوروز را نه به طور کلی رد نموده و نه به صورت کلی قبول کرده است بلکه اسلام یکسری از کارهای خوب نوروز که جنبه الهی داشت و سعادت بشر در آن بود قبول کرد و به آن جهت شرعی و اسلامی داد و جهات منفی و بدش را که بوی شرک و خرافات و انحراف می‌داد ممنوع نمود. محمدی نیا، اسدا...، اعیاد اسلامی و نوروز، قم، نصایح، 1376، چاپ اول، ص 41.
[10]- نحوه خواندن این نماز در مفاتیح الجنان در اعمال عید نوروز ذکر شده است.
[11]- عاملی، شیخ حر؛ پیشین، ج8، ص 173.
[12]- همان، ج3، ص 335.
[13]- قمی، شیخ عباس؛ مفاتیح الجنان، اعمال عید نوروز، ص 559.
[14]- همان، ص 558.
[15]- همان، ص 559، خصوصاً دعای «یا مقلب القلوب و الابصار...»




موضوع مطلب :

          
شنبه 93 اسفند 23 :: 2:23 عصر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >