سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الماسها می درخشند...!
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

بسم الله الرحمن الرحیم

آسیب شناسی شبکه های ماهواره ای تفرقه افکن در بازتاب انحرافی از تفکر شیعی

امروزه رسانه ها نقش مهمی در شناساندن مکاتب زنده و پویای بشری به جهانیان دارند. با وجود انتشار کتاب ها و مقالات مختلف از سوی دانشمندان هر مکتب، اما تعداد زیادی هستند که به خاطر شلوغی فراوان در سبک زندگی قرن معاصر، اخبار و اطلاعات خود را از راه صفحات اینترنتی و شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای به دست می آورند.

پیروان مکتب تشیع و رهبران آنها نیز، با توجه به اینکه مکتب خود را مکتبی جهانی و برای هدایت تمام انسان ها می دانند، چون دیگر ادیان و افکار بشری تلاش دارند با استفاده از این ابزار، اندیشه ها و عظمت های شیعه را به دیگران مخابره کنند.

با وجود فعالیت شبانه روزی و ارزنده برخی گروه ها در این حوزه های رسانه ای، در این بین نیز شبکه هائی حضور یافتند که به جای ترویج واقعیت شیعه، سمت پررنگ فعالیت خود را به تحریک احساسات عاطفی مذاهب گوناگون بر علیه همدیگر قرار دادند.

شیعه و سنی را دو گروه کاملا بیگانه و دشمن پشت پرده همدیگر معرفی می کنند که هر کدام دیگری را باطل محض دانسته و شب و روز در فکر سرنگونی هم هستند. هرکدام دیگری را از یهود بدتر می داند و ذکر نمازشان لعن و نفرین همدیگر است.

خیالبافی هائی که در دنیای واقعی، جائی جز در بین عده ی کمی افراد افراطی شیعه و سنی ندارد.

در قریب به اتفاق شهرهایی که شیعه و سنی در آنها به صورت مختلط با هم زندگی می کنند، بازی کودکان، ازدواج جوانان، تحصیل دانش آموزان و دانشجویان، خدمت سربازی و تجارت شیعه و سنی و حتی جشن و عزای آنان، چنان به هم گره خورده است که کسی جدای از اختلاف در برخی فروعات فقهی و دینی- که در درون فقهای شیعه و سنی نیز این تفاوت ها طبیعی است- تفاوتی محسوس و قابل توجه در بین مردم نمی بیند.

در حالی که چنین برادری و صمیمیتی در این اختلاط ها حاکم است، شیطنت افراد تندوری شیعه و سنی که جاهلانه یا عالمانه عروسک خیمه شب بازی دشمنان مسلمانان قرار می گیرند، سعی دارد این اتحاد را بر هم بزند تا با گل آلود شدن این آب زلال، زمینه ی ساز ادامه حیات صهیونیست پلید و بهره برداری های دشمنان اسلام از منابع عظیم سرزمین های اسلامی و از بین بردن فرهنگ دینی آنها باشد. دشمنانی که تنها به فکر منافع خود در منطقه اسلامی هستند و شیعه و سنی برایشان اهمیتی ندارد.

دغدغه این نوشتار، نقدی برادرانه بر نقش آفرینی برخی شبکه های به اصطلاح شیعی است که مبادا بر خلاف غرض دینی و شرعی در ترویج اسلام و معنویت، به مهره ای تبدیل شده باشند که در زمین حریف بازی می کند.

شبکه هائی که برای افرادی که شناخت کافی از شیعه ندارند یا تازه می خواهند با شیعه آشنا شوند، تصویری ناروا از شیعه ارائه می دهند.

نمایش آنها از روضه، گردآمدن عده ای جوان نیمه عریان است که عوعو می کنند و چندین ساعت بالا و پائین می پرند.

مضمون برخی سخنرانی هایشان اهانت به بزرگان و مقدسات عده ای از مردم مسلمان عربستان و عراق و افغانستان و ... است که به دور از جنجال های اعتقادی و کلامی، محتاج نان شبشان هستند و کم و بیش این اهانت ها برایشان بازگو می شود و احساساتشان را علیه شیعیان تحریک می کند!!

در برخی موارد نیز با اهانت به رهبری جمهوری اسلامی ایران و مراجع بزرگ تقلیدی که هم نظر با آنان نیستند، الفاظ ناپسند و واژه "دجال" یعنی فریبکار را به کار می برند. فراموش می کنند که اگر حیاتی برای شیعه و اسلام هست، به برکت همین فقها و علمائی است که آنان نیز دغدغه مشکلات دین و دنیای مردم را دارند و اهانت به آنان ثمری جز تضعیف بنیان علمی و معنوی تشیع ندارد.

هر چند خود اهل علم باشند، اما لازم است این احادیث و توقیعات به آنها تذکر داده شود که امامان معصوم، دانشمندان و راویان احادیث را در عصر غیبت تکیه گاه مردم قرار داده اند.

تصویری که آنان از ایام محرم و سوگ حسینی (علیه السلام) از شیعیان مخابره می کنند، عکس و فیلم افرادی است که آلات قتاله ای مانند شمشیر و خنجر و ... بر دست گرفته اند و بر سر و صورت خود و کودکان و نوجوانانشان می زنند. تصاویری خون آلود و پر از خشونت خودزنی که می تواند بهترین ابزار برای برانگیختن تنفر بیینده و شیعه هراسی او باشد.

این را اهل انصاف پاسخ بگویند؛ اگر مکتبی را اینگونه برای شما رسانه ای می کردند، چه قضاوتی می کردید؟؟؟

آیا در درونتان تمایلی به شنیدن بقیه سخنان رهبران این مکتب پیدا می کردید؟؟؟

آیا حس می کردید این مکتب ناگفته هائی دارد که گمشده ی وجدان بیدار شماست؟؟؟؟

آیا برای کسانی که اولین بار صحنه های قمه زنی و خودزنی ها را می بینند، ناخودآگاه حس انزجار دست نمی دهد و با زبان بی زبانی این افراد را جاهل و متوحش محسوب نمی کنند؟؟

تاکنون فکر کرده اید که دشمنان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) با چه آماری این تصاویر و کلیپ ها را در جلسات خصوصی و عمومی و شبکه هایشان نمایش داده و بر "تیشه زدن ما بر ریشه مان"پوزخند زده اند؟

باید بر مظلومیت شیعه گریست که اینقدر وارونه تبلیغش کرده اند که برخی تصور می کنند «هراس از شیعه» کلیدی تر و مهم تر از «هراس از صهیونیست» است.

مکتب کودک کش و جانی صهیونیسم کجا و مذهب شیعه ای که قرن ها حامی مظلومین و مستضعفان بوده و برای مبارزه با ظلم و ستم و در راه ترویج عدالت و پاکی هزاران شهید و جانباز فدا کرده است کجا؟ مکتبی که طلایه دار مبارزه با استکبار در عرصه های بین المللی است و برای این مبارزه و مقاومت هزینه های انسانی و مالی فراوانی داده است.

واقعیت شیعه، امرها و نهی های قرآن و نهج البلاغه است. امر به عدل و احسان، امر به مهربانی بر یتیمان و دستگیری مستضعفان. و نهی از شرک و زنا و ظلم و بی بندوباری.

واقعیت شیعه علی (علیه السلام) است که بر دزدیده شدن خلخال از پای زن یهودی نیز شکوایه می کند.

واقعیت شیعه، نامه به مالک اشتر است که «ای مالک؛ بر مردمان حکومتت چون حیوان درنده مباش و با آنها مهربان باش، که آنها یا در خلقت شبیه تو هستند و انسانی چون تو اند یا برادر دینی تو هستند»[1].

واقعیت شیعه، ائمه علیهم السلام هستند که بیش از آنکه با سخن خویشتن، افراد را به سمت دینداری می آوردند، با اخلاق نیکو و مدارا با جاهلان سبب گرایش آنان به مکتب تشیع می شدند.

واقعیت شیعه، دانشگاه چهارهزار نفری امام صادق (علیه السلام) و مناظره های امام رضا (علیه السلام) با مکاتب گوناگون است.

واقعیت شیعه کرم و بخشش امام مجتبی و عفو و کظم و گذشت امام کاظم (علیهما السلام) است که با سبّ کنندگان نیز آنگونه رفتار می کردند که از کردار خود پشیمان می شدند.

در احوال برخی عارف مسلکانی که معرفتشان در مدرسه خاندان وحی نبوده است می گویند که خود را چون سگی می کردند تا تکبرشان از بین برود. آیا عرفان ما عرفان عزتمندانه و پرکرامت امام حسین (علیه السلام) است که فرمود: «هیهات من الذله» یا عرفان شبلی ها و صوفی ها و ...

واقعیت شیعه، تلاش در علم و علم آموزی و رسیدن به قله ی علم و تقوا در جهان است. علمی همراه با تقوا که به جای ابزار شدن در کشتار بشر و ستم بر بشریت، انسان را به اوج خداباوری و ایمان به عظمت دستورات او برساند و صلح و آرامش را به سراسر جهان هدیه نماید.

گاهی در توجیه این اعمال موهن و ناپسند می گویند: این زبان عشق است و شما درک نمی کنید....

برادر عزیز! وقتی من شیعه که چون تو اهل روضه و عزاداری هستم این کارهای تو را درک و هضم نمی کنم، بدان که دیگران به طریق اولی تو را نمی فهمند. پس تا وقتی برادران دینی تو و دیگرانی که عظمت خیالی رفتار تو را درک نمی کنند به فهم مناسب برسند، صبر کن که مبادا با برداشت اشتباه از رفتار و گفتارت، باعث وهن مذهب باشید.

خداوند متعال نیز از صفای طینت مسلمانانی که به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب می کردند:«راعنا»آگاه بود. این کلمه در زبان یهود به این معنا بود که «چوپان ما باش». آیه نازل شد که ای مسلمانان به جای کلمه ای که باعث تمسخر و خواری شما نزد دشمنانتان می شود بگویید: «انظرنا و اسمعوا لنا» (به ما نگاه کن و سخن ما را گوش بده) تا ابزاری بر علیه شما در دست دیگران نباشد.[2]

امام صادق علیه السلام در کنار توصیه به برخی آداب اخلاق اجتماعی مانند حسن همسایگی و اخلاقی فرمودند: زینت ما باشید نه باعث خواری ما.[3]

قطعا این حدیث فراتر از انجام واجبات و ترک محرمات، نظر به رعایت آداب اجتماعی دارد که رعایت آنها مایه زینت مکتب و عدم رعایتشان باعث وهن مذهب است. اگر کارهایتان حرام هم نباشد، یقین بدانید ناگوار و نارواست. مانند گذاشتن آفتابه بر سر سفره به جای پارچ آب؛ گرچه حرام نیست اما مایه خواری میزبان و ناراحتی مهمان است.

هیچ شیعه ای نمی تواند عزادار بر مصیبت های ائمه مظلوم (علیهم السلام) نباشد که این عزاداری ها اقتدای به سیره اولیاء و هم ناله شدن با امام عصر (سلام الله علیه) است. اما می توان به گونه ای عزاداری کرد که اشک هایمان سیلاب بر آتش فتنه ها و نابود کننده دشمنان حقیقی مان باشد و نه مایعی آتش افزا بر علیه خودمان!!

باورش سخت است که برخی این شبکه ها را مبلغ مکتب شیعه بدانیم در حالی که نه موضع حسینی و علوی دارند و نه رسالت زینبی.

به واقع چرا برای غزه و عراق ستمدیده رگ گردن کلفت نمی کنند و نوک ناسزایشان را تنها به سوی مقدسات عده ای سنی بیچاره عربستانی و کویتی و عراقی و افغانی و ... که محتاج به نان شبشان هستند گرفته اند؟؟؟ ناسزاهائی که نه تنها مستند دینی ندارد بلکه در کنار روایات عام و خاص که مؤمن را از سبّ و ناسزا به دیگران و مقدساتشان بازداشته است[4]، در آیات و روایات اهل بیت (علیهم السلام) بسیار وارد شده است که آنان امر بر مدارا و همزیستی با دیگر مکاتب و ادیان نموده اند. مانند امر به سلام کردن به آنان و عیادت بیمارانشان و شرکت در تشییع جنازه و حضور در نماز جماعتشان و ...[5]

قرآن کریم، کتابی آزاداندیش است که با وجود آنکه تنها دین پذیرفته شده نزد خداوند را اسلام می داند، در مورد سبک معاشرت و همزیستی با اهل کتاب می فرماید:

«لا یَنْهاکُمُ‏ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»[6].

ترجمه: [امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‏اند، باز نمى‏دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد.

قطعا رفتار نیکو با مسلمانان، اگر هم رتبه با اهل کتاب نباشد کمتر از آن نیست.

و السلام علی من اتبع الهدی.

عبدالرضا بختیاروند/

یارانامه ایرانی : bakhtiarvand@chmail.ir

 

[1] نهج البلاغه، نامه به مالک اشتر(نامه شماره 53).

[2] سوره بقره، آیه 104. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ». ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نگویید: «راعنا»، و بگویید: «انظرنا»، و [این توصیه را] بشنوید؛ و [گر نه‏] کافران را عذابى دردناک است.

[3] اصول کافی، ج‏2،ص 77.عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ کُونُوا دُعَاةً إِلَى أَنْفُسِکُمْ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً وَ عَلَیْکُمْ بِطُولِ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ...

[4] مانند: سوره انعام، آیه 108«وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». ترجمه: و آنهایى را که جز خدا مى‏خوانند دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. این گونه براى هر امتى کردارشان را آراستیم. آنگاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، و ایشان را از آنچه انجام مى‏دادند آگاه خواهد ساخت.

[5] مانند: اصول کافی، ج‏2،ص 219. إِیَّاکُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلًا یُعَیِّرُونَّا بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ یُعَیَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ کُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَیْهِ زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْهِ شَیْناً صَلُّوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ‏ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ... مبادا کاری کنید که باعث سرزنش و کنایه بر ما شود، کار بد فرزند مایه سرزنش پدرش است، در نمازشان شرکت کنید و مریض هایشان را عیادت کنید و بر جنازه شان حاضر شوید .....

[6] سوره ممتحنه، آیه 8.

تاریخ درج : 1393/5/18 موضوع : تاریخ و سیره




موضوع مطلب :

          
دوشنبه 93 اسفند 18 :: 5:48 صبح

تناقضات ابن تیمیه

شیعه

مساله توسل به عنوان یک سنت و یا یک اصل در دین اسلام، مورد توجه بسیاری از صحابه رسول خدا، خلفای راشدین، و پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت بوده و همگان خود را به اتیان این سنت برای تقرب و جلب رضایت خداوند متعال ملزم می دانستند.


این در حالیست که کتاب هایی که اخیراً از سوی مخالفان توسّل منتشر می شود، رسم توسّل به صالحان را، نوعی اختلاف میان سنّی و شیعه! قلمداد می کند، در حالی که اختلاف در مسأله ربطی به تسنّن و تشیّع ندارد، بلکه اختلافی است میان وهابی ها و پیروان ابن تیمیّه با دیگر فرق اسلامی (اعم از شیعه و سنّی). این امر، حاکی از این است که ریشه اختلاف، این دو نفرند و اگر از این دو نفر و پیروان آنها صرف نظر کنیم کلّیه فِرَقِ اسلامی در اصل توسّل (و دیگر مسایل که برخی از آنها گذشت و برخی دیگر خواهد آمد) وحدت نظر داشته و میان آنان اختلافی وجود ندارد. ‏در این بحث برآنیم که با یکی از قواعد فقهی تحت عنوان اجماع ، به سراغ مساله توسل رفته و از این نظرگاه، نگرش اندیشمندان و علمای مسلمان غیر وهابی را در این مساله جویا شویم، تا اصل مساله اختلاف وهابیت با دیگر مذاهب اسلامی را روشن و مبین سازیم. 

 

توضیح کوتاهی پیرامون اجماع

اجماع در فقه به هم ‌رأی بودن علمای مذهبی در امری دینی گفته می‌شود. اجماع منبع سوم در فقه اسلام برای به دست آوردن احکام اسلامی است. در معنای تخصصی به اتفاق نظر خاص علماء گفته شده، و در اصطلاح فقه به اتفاق «فقها» یا «اهل حلّ و عقد» بر یکی از احکام شرع یا سنتهای اسلامی گفته می‌شود.

اجماع در موارد زیر به صورتی تخصصی تعریف شده است:

1-      اتفاق نظر فقهاء مسلمان بر یک حکم شرعی.

2-      اتفاق نظر صاحب نظران و کارشناسان مسلمان بر یک حکم شرعی.

3-      اتفاق نظر امت پیامبر اسلام (ص) بر یک حکم شرعی.

بر اساس فقه اهل سنت، مساله اجماع  در ردیف کتاب و سنت از مبانی استنباط احکام است، اما در فقه جعفری(شیعه) منبع مستقلی برای استخراج احکام نیست، بلکه از آن جهت که موافقت معصوم را نشان می‌دهد، معتبر است.

ابو علی خلال،دانشمند معروف حنبلی می گفت: «هیچ امر مهمی برای من اتفاق نیفتاد جز آن‏که قصد قبر موسی بن جعفر را کردم و به او متوسل شدم تا آن‏که خداوند متعال برای من آنچه را که دوست داشتم تسهیل نمود

ابن تیمیه و ادعای دروغ اجماع در نهی توسل

 چنانچه در گفتار قبلی گذشت، با نیم نگاهی به تاریخ، سیره و سیر تطورات سنن و اندیشه های اسلامی در قرون اول طلوع نورانی دین اسلام، این مهم به روشنی آشکار می شود ، که از دیرباز توسل به پیامبرو صلحا،به عنوان فضیلتی در کارنامه رفتاری صحابه و خلفای راشدین و همینطور ائمه چهارگانه مذاهب اهل سنت ثبت شده است، بطوریکه آنان علاوه بر اتیان این سنت الهی و فضیلت اسلامی ، دیگران را نیز  دعوت به توسل و تمسک به انبیاء و اولیاء ، درهنگام حیات و بعد از آن،  می نمودند.

عجیب اینکه  ابن‌تیمیه  موسس فکری وهابیت ، اولین نفری است که  به زعم خویش ،با نادیده انگاری این همه شواهد تاریخی و روایات معتبر عامه،حکم به بدعت و شرک بودن توسل را صادر نموده است. جالب توجه اینکه وی مدعی است که این دیدگاه  را با پشتوانه ای خیالی و موهوم ، از آراء صحابه، علماء و اندیشمندان دینی جهان اسلام اخذ نموده و با پافشاری،و تعصبی خاص بر روی عقیده باطل خویش می‌نویسد: «خطاب میت در قبر یا خطاب غایب به این‌که از خداوند برایم چیزی بخواه، یا برایم در نزد خدا شفاعت کن، یا از خدا بخواه تا بر دشمنم غالب شوم، یا خواستن بخشش از خداوند و. . . مخالف اجماع صحابه و تابعین است؛ آنها بعد از رحلت پیامبر چنین درخواست‌هایی نکرده‌اند! و أئمه مسلمین درکتاب‌های خود ذکر نکرده‌اند!» (1).

وی در ادامه این عبارت از این سنت الهی با عنوان بدعت یاد کرده و چنین می گوید:  «خطاب ملائکه، انبیا و صالحان در حال غیبت یا بعد از مرگ مانند شرک مشرکان، بدعتی از جانب مسلمانان است که خدا به آنها اجازه نداده است، زیرا خواندن انبیا در حال غیبت و بعد از مردن و س?ال و استغاثه به آنها و طلب شفاعت از آن امور در دین است که خداوند جعل نکرده است و هیچ امامی از مسلمانان به آن دستور نداده است.» (2).

دروغ پردازی و گزافه گوئیهای وی به حدی است که  کاملا چشم خود را بر روی حقیقت بسته، و با ایراد نسبت های دروغ و ساخته و پرداخته خویش ، غافل از آیات قرآن کریم و روایات نبوی،نظریه مطرود خود را به انبیاء الهی منتسب ساخته و می گوید: «انبیای پیشین، این امور را مشروع نمی‌دانستند، هیچ صحابی و مسلمانی و ائمه اربعه، در مشکلاتشان از انبیا کمک نخواسته‌اند. بنابراین درخواست شفاعت، توسل و دعا به وسیله انبیا نه واجب است نه مستحب و هر امر جدیدی که واجب یا مستحب نباشد به اتفاق مسلمانان بدعت است! (3)

دعای توسل
اجماع علمای اهل سنت بر مشروعیت توسل

با اندکی مطالعه و تفحص در روش شناسی فقهی اهل سنت درباره مساله اجماع،چنین به دست می آید که: اجماع در صورتی حاصل می شود ،که مسلمانان و یا اهل حل وعقد (بزرگان بلد وکسانی که امور مردم به دست آنها می باشد ) برسرمسئله ای به توافق برسند و تصمیم بگیرند ,و چنانچه حتی اگر یکی از اهل حل وعقد با آن مخالفت نماید  اجماع واقع نمی شود.(4) در این صورت اگر یکی از صحابه  با موضوعی مخالفت نماید، و  یا اینکه این یقین حاصل نشود که  موضوع، مورد توافق تمام افراد صحابه بوده، و آنها به آن موضوع اقرارنموده باشند, این مسئله اجماعی نیست و هرکه درچنین موردی ادعای اجماع نماید دروغ گفته است (5) لذا ادعای اینکه اجماع رای اکثریت می باشد نیز با تعریف فوق غلط است.(6)

بر این اساس ‏دراین بخش برآنیم  تا نظریات صریحی  را که ابن تیمیه و اخلاف او، از آنها به اجماع تعبیر می کنند، را مطرح ساخته و بطلان دیدگاه وهابیت را به اثبات برسانیم:

1-  خطیب بغدادی از علمای بزرگ اهل سنت از توسل یکی از بزرگان مذهب حنبلی به قبر نورانی امام کاظم حکایت داشته و می نویسد: ابو علی خلال،دانشمند معروف حنبلی می گفت: «هیچ امر مهمی برای من اتفاق نیفتاد جز آن‏که قصد قبر موسی بن جعفر را کردم و به او متوسل شدم تا آن‏که خداوند متعال برای من آنچه را که دوست داشتم تسهیل نمود.» (7)

2-      دکتر عبدالملک سعدی در کتاب خویش با عنوان  البدعة فی مفهومها الاسلامی نوشته است :

هر گاه کسی بگوید : «اللّهم انّی توسلت إلیک بجاه نبیّ أو صالح» ، کسی نباید در جواز آن شک کند ؛ زیرا جاه همان ذات کسی نیست که به او توسل شده ، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است و این حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید : {وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا} (8) و نزد خدا آبرومند بود. (9)

3- عبدرى قیروانى ،نیز از بزرگان مالکیه (متوفاى 731) در باب این مساله چنین نگاشته است :

کسى که به زیارت حضرت رسول رود و به ساحت او متوسل و پناهنده شود و حاجت بخواهد، مأیوس نخواهد شد ؛ چرا که آن حضرت ، شافع مشفع است و توسل به او موجب ریزش و آمرزش گناهان مى شود. هرکس درآستان آن حضرت بایستد و به او متوسل شود. خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت . (10)

4-  زینی دحلان مفتی وقت شهر مکه  نیز با حمله به اندیشه ها و اعتقادات وهابی آنها ، رویه آنها را در بوته نقد قرار داده و می نویسد:

اخبار امام رضا(ع) از حضرت خضر

«هر که ذکر های پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی توسل به ذوات مقدسه می یابد. و کسی هم بر آنان ایراد نگرفت، تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند. و اگر قرار باشد که نمونه های توسل را جمع کنیم کتابی عظیم می شود... .» (11)

5-  ابن حبان، اندیشمند اهل سنت نیز در این باره، در کتاب الثقات ،ذیل  شرح زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیهم السلام چنین می گوید:

على بن موسى الرضا و هو على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن أبى طالب أبو الحسن من سادات أهل البیت و عقلائهم وجلة الهاشمیین ... أماتنا الله على محبة المصطفى و أهل بیته الله علیه و علیهم أجمعین... (12)

علی بن موسی الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بیت و بنی هاشم است. اگر از وی روایتی شود، واجب است حدیثش معتبر شناخته شود.... . من به دفعات قبر ایشان را زیارت کرده‌ام. زمانی که در طوس بودم، هر مشکلی برایم رخ می‌داد، قبر علی بن موسی الرضا را ـ که درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زیارت می‌کردم و برای برطرف شدن مشکلم دعا می‌کردم و دعایم مستجاب و مشکلم حل می‌شد. این کار را به دفعات تجربه کردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفی و اهل بیتش ـ که درود خدا بر او اهل بیتش باد ـ بمیراند».

6-  ابن جوزی از علمای اهل سنت(متوفای 597 هـ. ق)  مدتی قبل از ابن تیمیه در مورد جواز توسل به پیامبر(ص) در کتاب معروفش به نام «الوفاء فی فضائل المصطفی» فصلی را باز کرده و در بابی تحت عنوان «التوسل بالنبی» احادیث و اقوال زیادی را ذکر کرده که نشان دهنده جواز توسل از نظر او است.(13) از جمله این که ابن جوزی در کتاب مناقب احمد حنبل به نقل از عبدالله ابن موسی می نویسد:”‌ من و پدرم به زیارت قبر احمد می رفتیم و به او متوسل می شدیم تا حاجت مان برآورده شود.(14)

توسل به پیامبرو صلحا،به عنوان فضیلتی در کارنامه رفتاری صحابه و خلفای راشدین و همینطور ائمه چهارگانه مذاهب اهل سنت ثبت شده است، بطوریکه آنان علاوه بر اتیان این سنت الهی و فضیلت اسلامی ، دیگران را نیز دعوت به توسل و تمسک به انبیاء و اولیاء ، درهنگام حیات و بعد از آن، می نمودند

7-  سمهوری عالم معتبر اهل سنت نیز اگرچه از نظر زمانی ، بعد از ابن تیمیه بوده است، با این حال  در کتاب وفاء الوفاء می‌نویسد: «استغاثه و طلب شفاعت به‌وسیلة نبی به سوی پروردگار از اموری است که پیامبران الهی انجام می‌دادند و سیره‌ سلف صالح نیز بر جواز آن بوده، چه قبل از خلقت پیامبر چه در زمان حیات چه در برزخ چه در قیامت».وی قضیه پیامبر… در هنگام دفن فاطمه بنت اسد و دعا برای او با وسیله قرار دادن حق خود و پیامبران پیشین و نیز داستان عثمان بن حنیف را نقل می‌کند که به مرد نیازمند کیفیت توسّل به پیغمبر… و واسطه قراردادن او را در نزد خداوند یاد داده است. وی این عمل عثمان و بقیّه صحابه را به خاطر اعلمیت آنها دلیل بر جواز می‌داند. (15)

 

نتیجه ....

گذشته از مواردی که از سیره عملی علما و بزرگان اهل سنت قبل و بعد  از ابن تیمیه ذکر شد، روایات زیادی در جواز توسل، در جوامع روایی اهل سنت نقل شده است که خود می تواند شاهدی باشد بر این که آنها قائل به جواز توسل بوده اند. که این دلیل بر استقلال علماء بزرگ اهل سنت و عدم تأثیر پذیری آنان از آراء ابن تیمیه است.از سویی دیگر بطلان ادعای دروغ ابن تیمیه نیز بر همگان آشکار می شود که علمای اهل سنت به توسل به صلحا ، چه در طول حیات ، و بعد از وفات ، اعتقاد داشته و نه تنها مردم را از این سنت اسلامی بر حذر نمی داشتند ، بلکه از این سنت به عنوان فضیلتی دینی یاد نموده و آنان را بر این سنت حسنه فرا می خواندند.

 

پی نوشتها:

1-      مجموع الفتاوی ، ابن تیمیه، ج1، ص149

2-      همان

3-      همان، ص150ـ151

4-      شرح صحیح مسلم نووی،ج1،ص213،باب فضل ابو بکر

5-      المحلی ،ج1،ص52،تعریف الاجماع ، ذیل ماله 97

6-      برای مطالعه بیشتر رجوع شود به نورالانوار فی شرح االمنار ،ص220 مبحث اجماع ،المهذب فی العلم الاصول ،ج1،ص896 المطلب الخامس فی شورط الاجماع , المساله العاشره

7-      تاریخ بغداد ،ج1 ،ص120

8-      سوره احزاب ، آیه 69 .

9-      البدعة فی مفهومها الاسلامی ، ص 45

10-   المدخل، ج 1 ص 258 - الغدیر، ج 5 ص 112.

11-   الدر السنیة فی ردّ الوهابیة، زینی دحلان، ص 31

12-   کتاب الثقات، ابن حبان بستی، دارالفکر، بیروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص456

13-   «الوفاء فی فضائل المصطفی»  باب طلب شفا از قبر نبی اکرم

14-   مناقب احمد (ابن جوزی) ص 297

15-   سمهوری،  وفاء الوفاء ، ج4، ص1371-1373

                                                                                                                                                 سید حامد حسینی

بخش اعتقادات شیعه تبیان

 




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 93 اسفند 14 :: 5:58 عصر

غضب الهیِ دختر پیامبر به اعتراف اهل سنت!

حضرت زهرا

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ام الائمه و دختر گرامی حضرت رسول خاتم صلی الله علیه وآله وسلم است که به لحاظ مرتبه و شأن در مقامی قرار دارد که در حدیث مشهور "لولاک" خلقت عالم به علت وجود فاطمه سلام الله علیها نسبت داده شده است! آگاهی یافتن از رتبه و مقام حضرت زهرا سلام الله علیها بخش مهمی از اعتقادات اسلامی به شمار می رود و از این رو از اهمیت به سزایی برخوردار است. این نوشتار می کوشد براساس استدلال های عقلی و نقلی به تبیین این جایگاه در حد وسع اندک خویش بپردازد.

 

حقیقتی انکارناپذیر

صحیح بخاری یکی از کتب معتبر و موثق اهل تسنن است که متعصب ترین و نقادترین فقهای اهل تسنن نیز آن را صحیح و معتبر می دانند. در این کتاب از ابن ولید از ابن عینیه از عمر و ابن دینار از ابن ابی ملیکه از مور بن مخرمه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: "فاطمة بضعة منی، من اغضبها فقد اغضبنی"؛ فاطمه پاره تن من است هر آن کس که او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است. سند این حدیث صحیح و از درجه ی بالایی برخوردار است. همچنین آن را به گونه ای دیگر روایت می کنند که: "إن الرب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة"، همانا خداوند با خشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت می شود. (مستدرک الحاکم- ج3 – ص154)

پس این حدیث حتی نزد اهل تسنن نیز از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است. اما بر اساس این حدیث خشم و غضب و خشنودی و رضایت حضرت زهرا سلام الله علیها همان خشم و غضب و خشنودی و رضایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و آن با خشم و غضب و خشنودی و رضایت خداوند تبارک و تعالی یکی است! بنابراین اگر کسی حضرت زهرا سلام الله علیها را خشمگین ساخت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خداوند متعال را خشمناک گردانیده است و اگر هم کسی حضرت زهرا سلام الله علیها را خشنود سازد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و خداوند بلند مرتبه را خشنود ساخته است!

منشأ خشنودی و غضب حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن عقل و از آن بالاتر خود خدای تبارک و تعالی است. یعنی عصمت کبری که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دارا می باشند و از این بالاتر خداوند از خشنودی فاطمه سلام الله علیها خشنود و از غضب او غضبناک می شود!

منشأ خشنودی و غضب

در حیات گیاهان دو عامل اساسی وجود دارد که حیات نباتات بدان وابسته است: عامل اول قدرت جذب و عامل دوم قدرت دفع است. در حیات حیوانات این دو قدرت به صورت دو قوه ی خشم و خشنودی ظاهر می شود که هر دو ناشی از طبع و غریزه اند. اما در حیات انسانی این دو قوه دیگر ناشی از طبع و غریزه نباید باشند. حیات انسانی به معنای آن است که هر یک از انسانها به درجه ای از انسانیت برسد که رکن و پشتیبان وجودش عقل باشد و منشأ تمام خشنودی ها و خشم ها در وجود انسان گردد. اکثریت انسانها به درجه ی انسانیت نرسیده اند و منشأ خشم و خشنودی آنها غریزی است نه عقلانی. اگر هر یک از ما در زندگی مان منشأ خشنودی ها و خشم هایمان را حتی برای یکبار از عقل دیدیم آن موقع است که برای یک بار انسان شده ایم اما اگر خشنودی و غضبمان ناشی از شکم و شهوت بود مطمئنا از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل و قالب انسان!

حضرت محمد
از خشم عقلانی هم بالاتر

مرتبه ی انسانیت که در آن منشأ خشم و خشنودی ها عقل است، مرتبه ای است که بالاتر از آن نیز قابل تصور است! بالاتر از این مرتبه مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد و آن زمانی است که اراده ی انسان در اراده ی خداوند تبارک و تعالی فانی گردد و دیگر او اراده ای نداشته باشد و اراده ی او عین اراده ی خدا باشد. این همان درجه ای است که "یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربه"، یعنی با رضایت و خشنودی خدا خشنود می شود و با غضب او غضب می کند. این مقام عصمت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم حب و بغضش در حب و بغض خداوند تبارک و تعالی فانی شده است و چیزی را دوست نمی دارد مگر آن که خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمی شود مگر آنکه خداوند از آن خشمگین باشد این همان بشری است که به مقامی رسیده است که از روی هوا و هوس عمل نمی کند. آنچنان که قرآن کریم در مورد رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: "و ما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی"؛ از روی هوا و هوس حرفی را نمی زند و هر چه که می فرماید چیزی جز وحی خداوندی نیست که به او نازل شده است. (نجم/4-3)

 

غضبی نشأت گرفته از عصمت کبری

مقام عصمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقامی است که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین می شود و از طرفی دیگر خدای تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین می شود! و حال که چنین است به فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم: "همانا فاطمه سلام الله علیها با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک می شود." معلوم می شود که منشأ خشنودی و غضب حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن عقل و از آن بالاتر خود خدای تبارک و تعالی است. یعنی عصمت کبری  که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دارا می باشند و از این بالاتر خداوند از خشنودی فاطمه سلام الله علیها خشنود و از غضب او غضبناک می شود!

زمانی است که اراده ی انسان در اراده ی خداوند تبارک و تعالی فانی گردد و دیگر او اراده ای نداشته باشد و اراده ی او عین اراده ی خدا باشد. این همان درجه ای است که: یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربه، یعنی با رضایت و خشنودی خدا خشنود می شود و با غضب او غضب می کند

مقامی که شناخته نمی شود

اینجاست که معنای این سوال فهمیده می شود که فاطمه سلام الله علیها را چه کسی می شناسد؟ این فاطمه سلام الله علیها کیست؟! امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند: "إنما سمیت فاطمه فاطمه لان الناس فطموا عن معرفتها"؛ همانا فاطمه سلام الله علیها فاطمه نامیده شد چرا که مردم از شناخت ایشان ناتوانند.

پس همه ی مردم از معرفت و درک مقام حضرت فاطمه سلام الله علیها عاجز هستند. مقام عصمت کبرایی که غضب و رضای الهی در غضب و رضای فاطمه سلام الله علیها است!

براساس آنچه از روایات و دلایل عقلی مطرح شد معلوم می شود که مقام حضرت زهرا سلام الله علیها مقام برتری است که شناخت و درک آن از عهده ی ما خارج است و تنها می توان گفت که خشم و رضای خدا در خشم و رضای حضرت فاطمه سلام الله علیها است و بر همین اساس است که درک شب قدر که از جمله لیالی مهم و گرانقدر در سال است منوط به درک و شناخت مقام حضرت زهرا سلام الله علیها شده است که من ادرک فاطمه سلام الله علیها فقد ادرک لیلة القدر!

روزها و شبهایتان فاطمی باد!

ن. رادفر                 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 93 اسفند 14 :: 5:57 عصر

چرا "فاطمه" ؟!

 


"فاطمه" به چه معناست؟ و چرا پیامبر این اسم را برای تنها دخترشان انتخاب نمودند؟

شهادت حضرت فاطمه (س)

لزوما نیازی نیست که تمام اسامی به صورتی باشد که نشانگر یک معنای ویژه بوده و ابعاد شخصیتی صاحب نام را مجسم سازند، بلکه همین اندازه که نامی، حاوی مفاهیم شرک‌آلود و ضدارزش نباشد، کافی است.

اما در ارتباط با برخی از اولیای الهی، همانند حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، که به گونه‌ای، نام آنان از عالم غیب الهام شده‌ است، طبیعی است که این نام باید دارای نکاتی باشد که با ویژگی‌های صاحب آن، همخوانی داشته باشد.

نام فاطمه که از ریشه "فطم" به معنای کنده‌شدن و جدا شدن است؛ به استناد روایات موجود؛ جدایی این بانوی بزرگوار را از هرگونه بدی و زشتی رسانده و نیز بدان معناست که ایشان، دوستداران واقعی خود را از آتش جهنم نجات خواهد داد.

 امام باقر(علیه السلام) می‌فرمایند: راست‌ترین اسامی آن است که بر بندگی دلالت نماید و بهترین آنها اسامی انبیاء است[1].

آنچه بیان شد، تحلیلی مختصر در مورد کلیت نامگذاری بود، اما ؛ همان گونه که در پرسش خود نیز اشاره فرمودید؛ برخی از نام ها، همانند نام مقدس "فاطمه"؛ که خداوند آن را انتخاب نموده و به پیامبر(صلی الله علیه و آله) الهام فرمود، باید با نام های دیگر متفاوت بوده و به نحوی، گوشه‌ای از ابعاد شخصیتی صاحب آن نام را در خود جای داده باشد. البته نیازی نیست که چنین نامی، منحصر در شخص مورد نظر بوده و سابقه قبلی نداشته و یا اینکه انتخاب آن برای دیگران ممنوع باشد.

 

چرا "فاطمه"؟!

 روایات مختلفی در بررسی این موضوع وارد شده‌است و با وجود اینکه هر کدام از آنها به یک جنبه از دلایل می‌پردازد، ولی با مروری در همه آنها، تعارضی در مفاد آنها نمی‌یابیم، بلکه هر کدام از این روایات، به نوعی مکمل روایات دیگر می‌باشند. بر همین اساس، تعدادی از این روایات را جهت اطلاع نقل می‌نماییم:

الف: یونس بن ظبیان روایت می‌نماید که امام صادق(علیه السلام) از من پرسید: آیا می‌دانی که تفسیر فاطمه چیست؟ گفتم: مولای من! خودتان تفسیرش را بفرمایید. ایشان فرمودند: فاطمه(سلام الله علیها) از هرگونه بدی و زشتی جدا شده‌بود (فطمت من الشر) و اگر مولی علی(علیه السلام) با او ازدواج نمی‌نمود، از ابتدای خلقت، هیچ شخص هم‌تراز و صلاحیت‌داری برای ازدواج با او پیدا نمی‌شد[2]!

روایتی که از ناحیه مقدسه حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه در رابطه با اختلافاتی که ابو غانم قزوینی و دیگران نسبت به وجود مقدس حضرت ولی عصر داشته‌اند، صادر شد در جمله امام مهدی سلام الله علیه آمده است: «وفی ابنة رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لی أسوة حسنة »؛ (الغیبة، الشیخ الطوسی، ص 286) دختر پیغمبر، صدیقه طاهره برای من الگوی زیبایی است

ب: امام رضا(علیه السلام) به نقل از پدرانشان از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت می‌نمایند که ایشان فرمودند: به این دلیل اسم دخترم را "فاطمه" انتخاب نمودم، چون خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم جدا نموده‌است[3].

ج: امام باقر(علیه السلام) می‌فرمایند:زمانی که فاطمه(سلام الله علیها) پا به دنیا گذاشت، خداوند به فرشته‌ای وحی نمود تا نام فاطمه را در زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله) جاری نماید، سپس خداوند، خطاب به فاطمه(سلام الله علیها) فرمود که من تو را با علم و دانش پرورش داده و از هرگونه پلیدی جدا نمودم[4]. و ...

در پایان، باید بدانیم که دختر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله) که طبق نقل تمام مسلمانان؛ چه شیعه و چه اهل سنت؛ پاره‌ای از تن ایشان بوده و آزار و اذیت ایشان، همانند آزار پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌باشد[5]، سزاوار انتخاب نام مناسبی بوده، تا گوشه‌ای از شخصیت و ابعاد معنوی این بانوی بزرگوار، با کمک این نام، به جهانیان معرفی شود. بر همین اساس، معتقدیم که خداوند، این نام مبارک را برای ایشان برگزیده است.

 

گوشه ای از فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها

حجتی بر ائمه علیهم السلام

امام حسن عسکری علیه السلام فرمود : نحن حجة الله علی خلقه وفاطمة حجة علینا ؛ (عوالم، ج11، ص8) ما ائمه حجت‌های الهی بر خلائق هستیم و فاطمه هم حجت الهی بر ما است.

 با این جمله‌ امام عسکری ما چگونه می‌توانیم در رابطه با زهرای مرضیه سخن بگوییم؟

بانویی که به تعبیر امام راحل ر‌ضوان الله تعالی علیه، اگر مرد بود قطعا به جای پدر نشسته بود؛ بانویی که فراتر از تمام انبیاء و تمام اولیاء الهی؛ جز پدر بزرگوارشان است. 

 

الگوی حسنه

روایتی که از ناحیه مقدسه حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه در رابطه با اختلافاتی که ابو غانم قزوینی و دیگران نسبت به وجود مقدس حضرت ولی عصر داشته‌اند، صادر شد در جمله امام مهدی سلام الله علیه آمده است: «وفی ابنة رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لی أسوة حسنة »؛ (الغیبة، الشیخ الطوسی، ص 286)  دختر پیغمبر، صدیقه طاهره برای من الگوی زیبایی است.

این اسوة حسنه چیست و صدیقه طاهره در امر رساندن پیام رسالت و دفاع از امر ولایت و امامت و مقاومت در برابر استبداد و ستمگر تا مرز شهادت برای دفاع از عقیده جلو رفتن، چه جایگاهی دارد، ان شاء الله در شب‌های آینده توفیقی داشته باشیم سخن خواهیم گفت.

یونس بن ظبیان روایت می‌نماید که امام صادق(علیه السلام) از من پرسید: آیا می‌دانی که تفسیر فاطمه چیست؟ گفتم: مولای من! خودتان تفسیرش را بفرمایید. ایشان فرمودند: فاطمه(سلام الله علیها) از هرگونه بدی و زشتی جدا شده‌بود (فطمت من الشر) و اگر مولی علی(علیه السلام) با او ازدواج نمی‌نمود، از ابتدای خلقت، هیچ شخص هم‌تراز و صلاحیت‌داری برای ازدواج با او پیدا نمی‌شد

نازل شدن حضرت جبرئیل بر ایشان

در روایتی که مرحوم کلینی از امام صادق سلام الله علیه آورده است که به تعبیر یکی از مراجع عظام تقلید، یکی از بالاترین فضیلت صدیقه طاهره این است که بعد از رحلت نبی مکرم صلی الله علیه وآله جبرئیل بر احدی نازل نشد؛ جز صدیقه طاهره و این نشان از مقام رفیع و والای حضرت زهرا است.

«و کان جبرئیل علیه السلام یأتیها فیحسن عزاء ها على أبیها ویطیب نفسها ویخبرها عن أبیها ومکانه ویخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها وکان علی علیه السلام یکتب ذلک، فهذا مصحف فاطمة علیها السلام.» ؛‌

جبرئیل خدمت زهرا مرضیه می‌آمد و در مصیبت از دست دادن پدر بزرگوارش نبی مکرم به فاطمه زهرا تسلیت و تعزیت می‌گفت و جبرئیل با سخنانش برای روح فاطمه زهرا آرام بخش بود و به زهرا مرضیه از جایگاه نبی مکرم خبر می‌داد و آن اتفاق‌هایی که برای فرزندان بزرگوارش ائمه هدی سلام الله علیهم خواهد افتاد به زهرای مرضیه خبر می‌داد و این مطالبی را که جبرئیل برای صدیقه طاهره بیان می‌کرد، از حوادث آینده و از آنچه که مربوط به نبی مکرم است، امیرالمومنین این‌ها را می‌نوشتند.

مصحف فاطمه که مشهور است به مصحف فاطمه، این است.

این که بعضی از این یاوه سرا‌یان وهابی می‌گویند که مصحف فاطمه همان قرآن دیگری است که در نزد شیعه است، این‌ها حرف‌های بی‌اساس و بی‌پایه و دروغ و افترا است و مصحف فاطمه سلام الله علیها ارتباطی به قرآن ندارد.

 

پی نوشت ها :
[1] - همان، ج 21، ص 391، روایت 27381.

[2] - مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 10، باب 2، روایت 1، موسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.

[3] - همان، ج 43، ص 12، روایت 4.

[4] - همان، ج 43، ص 13، روایت 9.

[5] - صحیح بخاری ، ج 4 ، ص 219، دار الفکر، بیروت، 1401 ه ق.

فرآوری: محمدی               

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 93 اسفند 14 :: 5:56 عصر

چرا حضرت زهرا (س) این گونه خطبه خواند؟

 

1.شرایط مدینه بعد از فوت پیامبر اکرم (ص)

2.چگونگی راه رفتن حضرت زهرا

3.گریه و سکوت حضرت زهرا

4.فلسفه انتخاب کلماتی خاص و حماسی در ابتدای خطبه

5.اثرپذیری بزرگان اهل ادب از مقدمه خطبه حضرت زهرا(ع)

6.در صد فراز های مختلف در خطبه حضرت زهرا(ع)

7.هدف اصلی در کلام حضرت زهرا (ع)

8- سخنان خلیفه در پاسخ به خطبه حضرت زهراء (ع)

1- شرایط مدینه ، بعد از فوت پیامبر اکرم(ص)

پیامبراکرم (ص) از دنیا رفت و اولین خلیفه پس از وی با مشورت و صلاح دید اطرافیان تصمیم گرفت فدک، قریه آباد و پر محصول را از حضرت زهرا (ع) بگیرد تا به گفته خودشان آن را در راه تامین مخارج جنگ مصرف کنند. زیرا پیامبر اکرم(ص) تا آخرین لحظه حیات بر اعزام لشکریان به سر حدّات اصرار داشته و علاوه بر آن، گروه هایی از داخل نیز سر به شورش برداشته اند و باید هزینه این لشکریان فراهم شود و فدک ، مال چشمگیری برای این اهداف بود.

اما در واقع و در باطن امر، هدف آنان خالی کردن دست حضرت زهرا(ع) و حضرت علی(ع) از مال و اموال دنیایی بود، تا با فقر مالی کاملاً خلع سلاح شوند و هیچ خطری برای حکومت نوپای آنان نداشته باشند .

مردم نیز، از باطن اموربی خبرند وآنچه را که در ظاهر می بینند، حکومت نوبنیادی است که با مشکلات بسیاری مواجه است و نیاز به کمک مالی دارد . از طرفی خانواده کوچک حضرت زهرا(ع) و حضرت علی(ع) را خانواده ای زاهد، کم هزینه و پر تلاش می بینند که نیازی به مال دنیا ندارند و کاملاً از آن بیزارند.

حضرت زهرا(ع) در بین توده مردم ، از خانواده ای بود که آن خانواده بیشترین فداکاری رادر راه اسلام کرده بودند و طبعاً مردم انتظار داشتند که فداکاریهای  بیشتری انجام دهند و نه تنها از حکومت نوپای اسلام مالی طلب نکنند بلکه اموال خود را همچون گذشته و حتی بیشتر از آن در اختیار حکومت اسلامی قرار دهند و خلیفه را به جهت حفظ نظام اسلامی از انحطاط و هجوم دولتهای مستکبر به مدینه، یاری دهند. در چنین جوی اگر او بخواهد انحرافات را بیان کند، گوش شنوایی وجود ندارد و سخنان او را بر امور دیگری تلقی می کنند. خصوصاً اگر وسایل تبلیغاتی هم در اختیار طرف مقابل باشد.

در چنین جوی بیان انحرافات خلیفه از مسیر اسلام بسیار سخت است و با شدیدترین وجه پاسخ داده می شود و مردم نه تنها مسیر حکومت و خلافت را منحرف شده تشخیص نمی دهند بلکه مخالفت با خلیفه را انحراف از خط صحیح و ناشی از درک نکردن اوضاع و شرایط جدید و توجه نداشتن به توطئه های روم و ایران و تازه مسلمانان  فرصت طلب ومنافقان داخلی، می دانند.

به همین جهت حضرت زهرا(ع) که می خواهد جوشکنی کند اول از همه باید مقام علمی، ادراکی، عقل و درایت و تسلط کامل بر خویش   را بر همگان ثابت کند و شرایط موجود و شرایط گذشته را با عقل و درایت برای مردم بیان کند تا به نا آگاهی از شرایط متهم نشود. توحید و نبوت و... را توضح دهد و هدف را بیان کند، تا دنیا خواه معرفی نشود و در ضمن این امور، انحرافات خلیفه را مطرح کند و بر انحرافی بودن آنها اصرار ورزد، تامردم متوجه انحراف بشوند. لذا کیفیت به مسجد رفتنش به گونه ای خاص بود. طرز لباس پوشیدن، طرز ورود، گریه و نحوه خطبه خواندنش، همه و همه به گونه ای خاص بود، تا بتواند با یک خطبه به هدف والایی که در نظر داشت برسد. اگر چه در آن زمان به تمام اهداف خود، نایل نشد ولی به مرور زمان حقانیت حضرت زهرا(ع) و انحرافات آنان روشن شد.

2.چگونگی راه رفتن حضرت زهرا(ع)

او چنان با ابهت راه می رفت که گفته اند:" ما تخرم مشیتها مشیة رسول الله" راه رفتن او از راه رفتن رسول خدا هیچ کم نداشت". گویی پیامبر اکرم(ص) است که چنان باوقار، بدون اضطراب، با اطمینان و آرام، گام بر می دارد.

وقتی بر ابوبکر وارد شد که او در جمع مهاجران و انصار و سایر مسلمانان قرار گرفته بود.

 حضرت زهرا(ع) به صورت فردی وارد نشد تا حکایت از عاطفی بودن و احساساتی بودن حرکت وی کند بلکه " فی حفدتها و نساء قومها". در میان جماعتی از یاران و اعوان و خویشان خود وارد مسجد شد، و با لباسی بلندحرکت میکرد،بطوریکه لباس تا روی پایش را می گرفت.

این گونه راه رفتن بیشتر برای این بود که نشان دهد حرکتش  و ورودش به مسجد ناشی از احساسات و هیجان و عواطف فقدان پدر نیست بلکه حرکتی است از روی شعور و آگاهی بر اساس تصمیم قبلی و برای بیان هدفی بسیار مهم.

طبعاً مردم داغدار و عزادار، وقتی حضرت زهرا(ع) و گروه زنان را دیدند که به مسجد می آیند، برای آنان مکانی اختصاص دادند  و پرده ای کشیدند تا آنان نیز به نوبه خود برای پیامبر(ص) عزاداری کنند:" فضربت بینها و بینهم ریطة بیضاء" پرده ای سفید برای آنان زده شد. ولی در ذهن مسلمانان پرسشی ایجاد شد که این چه وقت آمدن حضرت زهرا(ع) به مسجد است؟ آیا مصیبت فوت پدر او را به مسجد کشانیده است؟ آیا خاطره و سخنی را از پدرش به یاد آورده است؟ چرا  آرام و بی سر و صدا و حتی بدون گریه ، بلکه همراه با آرامش کامل و وقار وارد مسجد شد؟ چرا چنین باوقار همانند پدر بزرگوارش گام بر میداشت؟

3.گریه و سکوت حضرت زهرا(ع)

پس از زدن پرده و نشستن، حضرت زهرا(ع) یک مرتبه سکوت را شکست و ناله ای جانسوز سر داد که یک مرتبه همه مسجد به گریه افتادند:" انت انة اجهش لها القوم بالبکاء"

مجلس منقلب شد .همه گریه سر دادند. سپس مهلت داد تا همهمه ها تمام شد و سپس شروع به خطبه کرد." ثم امهلت طویلا حتی سکنوا من فورتهم ثم قالت"

نکته مهم این است که بدانیم چرا حضرت در هنگام آمدن به مسجد گریه نکرد؟ چرا هنگام زدن پرده آرام بود؟ و چرا پس از آن ناله سوزناک، ناگهان آرام شد؟ در حالی که مهاجران و انصار هنوز گریه می کردند .

 روشن است که طبیعت زنان رقیق تر است و طبعاً باید او بیش از دیگران به گریه ادامه می داد.

 اما، چرا یک مرتبه گریه را تمام کرد و زمان زیادی منتظر ماند تا دیگران نیز سکوت کنند و از گریه دست بردارند؟ این کارها برای چه بود؟

به نظر می رسد که حضرت می خواست با همین راه رفتن ، گریه و سکوت به موقع، تسلط خویش را بر احساسات و عواطف خود نشان دهد ،به گونه ای که در جای دیگر فرموده است:

" صبت علی الدهر مصائب لو صبت علی الایام صرن لیالیا"

4.فلسفه انتخاب کلماتی خاص و حماسی در ابتدای خطبه اش

آنگاه شروع به خطبه می کند اما خطبه ای که با ناله و اشک همراه نیست، خطبه ای که با لرزش صدا و اضطراب همراه نیست، بلکه کوبنده و محکم است. آهنگ کلمات به کار گرفته شده برای حالات حماسی قرار داده شده است. زیرا معمولاً وقتی کسی بخواهد همراه با سوز و گداز خطبه بخواند کلماتی را انتخاب می کند که به حروف قابل مد مانند" ین" و " اون" ختم شود نظیر "الحمدالله رب العامین ، باریء الخلائق اجمعین. مالک یوم الدین، مبیر الظالمین" تا اگر صدایش گرفت و گریه گلویش را فشرد، با کشیدن حروف مد آن ضعف را جبران کند.

 ولی زهرای مرضیه(ع) کلمات دیگری را انتخاب کرد که کوچکترین لرزش، اضطراب و تغییر حالت کاملاً در آن کلمات رخ می نمود.ایشان با صدای رسا گفتند:

" الحمدالله علی ما الهم، و له الشکر علی ما انعم، و الثناء بما قدم، من عموم نعمة ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن اولاها، جم عن الاحصاء عددهاو نای عن الجزاء امدها و تفاوت عن الادراک ابدها، و ندبهم لاستزادتها بالشکر لإتصالها و استحمد الی الخلائق باجزالها و ثنی بالندب الی امثالها..."

برای درک عمق این کلمات و معانی جملات ، می توان به شرحهای خطبه آن حضرت مراجعه کرد . فعلاً هدف، بیان آهنگ کلمات، چینش آنها و حروفی است که کلمات به آنها ختم می شود.

 مسلماً حضرت زهرا(ع) در آن حال که خطبه می خوانده گریه نمی کرده، بلکه خطیبی قوی، حماسی و فصیح بوده که کلمات و فرازها را یکی پس از دیگری با آهنگی رسا، بیان می کرده است.

5.اثر پذیری بزرگان اهل ادب از مقدمه خطبه حضرت زهرا(ع)

به زودی سران قوم و اهل علم و فرزانگان و کسانی که در امور اجتماعی و روحی دستی داشتند، فهمیدند که او یک شخص معمولی نیست. او بانویی داغدار و مصیبت زده نیست که مصیبت فقدان پدر، او را آشفته کرده باشد و نتواند بر خود مسلط باشد و جلوی گریه خود را بگیرد، بلکه آگاهانه کلماتی را انتخاب می کند که با حالت حرارت و فوران، از وجود متعالی او، نشات می گیرد .

حضرت زهرا(ع) با این حرکات و سکنات و پیمودن این فراز و نشیبها، در همین مراحل آغازین، ثابت کرد که احساسات و عواطف خانوادگی نیست که او را به مسجد کشانیده و او را به خطبه خوانی وادار کرده باشد، بلکه مطالب مهم دیگری در میان است که باید آنها را بیان کند. نحوه ورود به مسجد و شروع خطبه و کلمات ابتدایی ایشان، آنچنان همگان را مجذوب خود ساخت که ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه اش درتوضیح نامه 45 حضرت علی(ع) به عثمان بن حنیف،  به نقل قستمهایی از خطبه حضرت زهرا(ع) می پردازد و قبل از آن، حالت ورود و هیات وارد شدن حضرت زهرا و گریه و سکوت او و اولین کلماتی که حضرت زهرا(ع) خطبه را با آنها شروع کرد، ذکر می کند و سپس به خطبه حضرت، پیرامون مساله فدک می پردازد .

از اینکه ابن ابی الحدید به بیان حالت ورود حضرت زهرا(ع) سکوت و گریه او و جملات اول خطبه آن حضرت می پردازد، معلوم می شود که این امور در نظر او نیز بسیار مهم بوده است والا همه این مقدمات را رها می کرد و همان قسمت مربوط به فدک را نقل می کرد.

از اینجا معلوم می شود که قصد حضرت زهرا(ع) از سکنات و حرکاتش بر بزرگان اهل ادب و فضل مخفی نمانده است، اگر چه توده مردم ممکن است در آن لحظات متوجه مقصود آن حضرت نشده باشند. بنابراین حضرت زهرا(ع) با گذشت زمان به این هدف که معرفی جنبه های مختلف شخصیت خود و بیان انحراف خلافت بوده است، فائق آمده.

6.درصد فرازهای مختلف در خطبه حضرت زهرا(ع)

 فعلاً در صدد شرح خطبه حضرت زهرا (ع) نیستیم و بیشتر به چرایی و چگونگی انشاء خطبه، می پردازیم و در صدد بیان این نکته ایم که حضرت با این خطبه، خود را معرفی کرد و علم و درایت و کاردانی خود را به اثبات رسانید و روشن کرد که سخن پیامبر (ص)" فاطمة بضعة منی" یا" فداها ابوها" به خاطر خویشاوندی نسبی نبوده، بلکه او گوهری ناشناخته بوده است که در این خطبه تنها رُخی عیان نموده و این سخنان نمونه و آینه ای است برای نمایش پرتویی از انوار وجود او.

لذا بیشتر به مسایل جنبی خطبه می پردازیم و از جمله اینکه این خطبه حدود 120 سطر است که 10 درصد آن در حمد خدا و 10 درصد در توصیف پیامبر(ص) می باشد و 5 درصد آن در توصیف قرآن و حدود 10 درصد در بیان فلسفه احکام است. در این 10 درصد که به حکمت و فلسفه ،20 رکن و موضوع اساسی از موضوعات دین اشاره می کند ،10 درصد آن را به کارهای پیامبر اکرم (ص) پرداخته است، تا بیان کند مردم را از کجا به کجا کشانید و در 5 درصد دیگر، فداکاریهای حضرت علی(ع) در عین رفاه طلبی دیگران را گوشزد می کند که تا اینجا دقیقاً خطبه نصف می شود.

از اینجا حضرت، به بیان انحرافات جامعه و توطئه های شیطان و سپس به ثمرات تلخ انحرافات که به زودی گریبان گیر مردم می شود، می پردازد که باز حدود 10 درصد را به خود اختصاص می دهد. سپس به موضوع فدک می پردازد که با استدلالها و پنج آیه قرآن که حضرت به آنها تمسک می کند ،جمعا 10 درصد می شود.

و به عبارت دیگر، مقدار دفاع از حق خویش در ارتباط با فدک به اندازه نصف خطبه او در ثنای خدا وتوصیف پیامبر اکرم(ص) بوده است.

 شاید حضرت در این انتظار بحق بود که با این مقدار از خطبه، خلیفه به اشتباه خویش پی ببرد و خود را از خلافتی که اولین گامهایش بر خطا نهاده شده بود، خلع کند و یا مسلمانان به فکر خلع کردن او بیفتند ولی وقتی چنین نشد، با ایراد سخنانی خطاب به انصار در حدود سی سطر، گذشته آنان، فداکاری هایشان و سابقه ایشان در اسلام را بیان کرد و از آنان خواست که بر پا خیزند و از او در برابر ظلمی که بر وی شده است دفاع کنند، اما چنین نشد و آنان حاضر نشدند در دفاع از حضرت زهرا(ع) حتی سکوت خود را بشکنند و بدین گونه نیمه دوم خطبه نیز به پایان رسید.

شاید و بلکه حتماً بسیاری از مردم آن زمان، به دقت حضرت زهرا(ع) در مقدار کلمات توجهی نداشتند و این امور را اتفاقی می دانستند ولی اکنون که نوشته های آن سخنان را در جلوی روی خود نگاه می کنیم به مدیریتی دقیق پی می بریم که یک چهارم سخنرانی خود را برای دفاع از حق خویش و به استیضاح کشاندن وضع موجود کافی می دانسته است. ولی وقتی خبری نشد بار دیگر،همگان و خصوصاً انصار را مورد عتاب قرار می دهد و تازیانه های کلام را بر گرده فکر و اندیشه آنان فرود می آورد و بیان می کند که: فکر دفاع از حکومت نوپای اسلام با ظلم بر یک فرد در آن اجتماع ناسازگار است و نمی توان به حکومت اسلامی دلخوش کرد که در آن به یک نفر، ظلم شده است و سکوت آنان نه برای مصلحت و رضای خدا، بلکه ناشی از راحت طلبی ، فرصت طلبی و طبق تشبیه خود وی، کره  و روغن گیری از شیر است.

 اگردر جامعه به شخصیت معروفی چون حضرت زهرا(ع) وحضرت علی(ع) که مظهر فداکاری، قیام، استقامت و... هستند ظلم شود، مسلم است که به دیگران نیز ستم می شود و چنین جامعه ای را نمی توان جامعه ای خداپسند و مورد قبول رسول اکرم(ص) دانست.

7.هدف اصلی در کلام حضرت زهرا(ع)

 هر چند کسی به یاری حضرت زهرا(ع) برنخاست  وخلیفه اول با تسلیم ظاهری، گناه را به گردن مسلمانان انداخت و آنان را در کار خود شریک ساخت و با تحلیل و تکریم حضرت زهرا(ع) در صدد سامان دادن اوضاع بود، ولی آنچه را که باید معلوم می شد،عیان گردید و آنچه از سخنرانی حضرت زهرا(ع) به خوبی روشن می شد، بدین گونه بود که،گرفتن فدک از حضرتزهرا(ع) با پنج آیه قرآن مخالفت صریح دارد. اگر خلیفه ای در چند روز اول حکومت که روزهای طلایی است و تازه پیامبر(ص) از دنیا رفته و همگان فهمیده اند که مرگ برای همه واقع شدنی است چنین مخالفتی با قرآن بکند و وقتی اولین مظلوم، شخصی سرشناس، فداکار و فرزند تنی و واقعی رسول الله (ص) باشد، چنین حکومتی پس از استقرار و پس از فروافتادن از مقام، نسبت به مردم عادی و مجهول الهویه چه رفتاری خواهد داشت ، وقتی آیات محکم و روشن خدا که امهات کتابند اشتباهاً یا عمداً مورد مخالفت واقع شود، دیگر از کتاب خدا چیزی باقی نمی ماند.

اگر او عمق کلام حضرت زهرا(ع) را درک می کرد، فوراً از مقام خلافت کناره می گرفت و افسار خلافت را بر روی خودش می انداخت. اگر مردم، عمق کلام حضرت را درک کرده بودند، فوراً او را از خلافت عزل  کرده و حضرت زهرا(ع) نیز همین انتظار را داشت. به همین جهت وقتی به منزل برگشت به حضرت علی (ع) گفت:" خرجت کاظمة  وعدت راغمة" درحالیکه بغض گلویم را گرفته بود به مسجد رفتم و در حالیکه خفیف  و خوار شدم به منزل برگشتم." و درباره برخورد ابوبکر گفت:" لقد اجهد فی خصامی" او در دشمنی و خصومت با من تمام جهد خود را به کار برد. "و الفیته الد فیکلامی " او را در مکالمه ای که با وی داشتم لجبازترین دشمنها یافتم."

بنابراین نباید سخنان خلیفه و تعریفهای او ازحضرت زهرا(ع) را جدی گرفت.

8.سخنان خلیفه در پاسخ به سخنان حضرت زهرا(ع)

" یا بنت رسول الله (ص) لقد کان ابوک بالمومنین عطوفاً کریما، رؤوفا رحیماً، و علی الکافرین عذاباً الیما و عقابا عظیماً، ان عزوناه وجدناه اباک دون النساء، و اخا الفک دون الاخلاء، اثره علی کل حمیم و ساعده فی کل امر جسیم، لا یحبکم الا سعید و لا یبغضکم الا شقی بعید، فانتم عترة رسول الله الطیبون، و الخیرة المنتجبون، علی الخیر ادلتنا، و الی الجنة مسالکنا، و انت یا خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء ، صادقة فی قولک، سابقة فی وفور عقلک، غیر مردودة عن حقک و لا مصدودة عن صدقک."

ابوبکر در جمله اول تلویحاً به حضرت زهرا(ع) گوشزد می کند که پدرت بر کافران سختگیر بود و بر مومنان رحیم، بنابراین تونیز باید به ما رحمت داشته باشی و شمشیر زبانت را علیه کفار به کار بری و با این کلام در صدد بیان دوگانگی ،بین سیاست دختر پیامبر( ص) و خود پیامبر اکرم (ص) است. ولی سایر کلماتش همه تعریف و تمجید ازحضرت زهرا(ع) است.مثلا شما راستگویید، شما راهنمای ما به سوی حق و به سوی بهشتید، وفورعقل شما بر ما پوشیده نیست و...

در مقابل این سوال که: اگر چنین است چرا حق مرا غصب کرده اید؟ سخنم پیرامون فدک را به هیچ انگاشته اید؟ و چرا با فرمانهای خدا و رسولش که راهنمای به سوی بهشت است مخالفت کرده اید؟ جواب می دهد که :

" والله ما عدوت رای رسول الله و لا عمدت لا باذنه و ان الرائد لا یکذب اهله و انی اشهدالله و کفی به شهیدا انی سمعت رسول الله(ص) یقول نحن معاشر الانبیاء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا دارا و لا عقارا و انما نورث الکتاب والحکمة و العلم و النبوة و ما کان لنا من طعمة فلولی الامر بعدنا ان یحکم فیه بحکمه؛

به خدا سوگند من از رای ونظر پیامبر(ص) تجاوز نکردم و آنچه عمل کردم به اذن او بود، و پیش قراول و جلودار قافله، به اهلش دروغ نمی گویدو من از رسول خدا شنیدم که فرمود:" ما طایفه انبیاء" طلا، نقره، خانه و زمین به ارث نمی گذاریم بلکه تنها کتاب، حکمت، علم و نبوت را به ارث می گذاریم  هر آنچه از ما به جای ماند از آن ولی امر بعد از ماست او به هر شکل که صلاح دید عمل می کند."

او با این حدیث که حضرت زهرا(ع) خود نادرست بودن آن را با استفاده از آیات قرآن ثابت کرد، در صدد بیان حجتی بر اینکه فدک ملک زهرا نیست برآمد و به قسم و سوگند و شهادت الهی متوسل شد تا جمعیت حاضر در مسجد که حتماً تحت تاثیر سخنان حضرت زهرا(ع) قرار گرفته بودند، دلشان بر راه و مسیر خلیفه گرم شود و بدانند که هیچ امر خلاف دینی اتفاق نیفتاده است و گرفتن فدک به امر رسول اکرم(ص) و طبق حدیث او و خواست او صورت پذیرفته است.

سپس به بیان مصرف فدک می پردازد و آن را نیز ناشی از اجماع مسلمانان و توافق آراء آنان میداند و اظهار میدارد  که آنرا در راه باطلی به مصرف نرسانده ایم، بلکه در راه جنگ با کفار و مرتدان به کار گرفته ایم.

اینجاست که حضرت زهرا (س) با یک" سبحان الله" گفتن تمامی بافته های خلیفه را نقش بر آب می کند و می فرماید: سبحانالله! ما کان ابی رسول الله(ص) عن کتاب الله صادقاً و لا لأ حکامه مخالفاً ،منزه است خدا ! پدرم رسول خدا(ص) ،از کتاب خدا روی گردان نبود و با احکام آن مخالف نبود."

لازم به ذکر است که کلمه" سبحان الله" را در سخن وقتی به کار می برند که کسی تهمت بسیار ناروایی بزند که همگان بر دروغ بودن آن واقفند و مثل این است که در چنین اتهامی پای خدا را نیز در میان می کشد و او را با خلق کردن چنین موجودی که این گونه کار قبیح و فاسدی انجام داده است، مورد عیب جویی قرارمی دهد.

به هر حال حضرت زهرا(ع) با این سبحان الله به همگان نشان می دهد که کلام ابی بکر خالی از حقیقت است و سپس کلام خود را توضیح می دهد که آیا رسول خدا(ص) بر خلاف احکام قرآن نظری می دهد؟! آیا او از احکام کتاب الهی روی گردان بوده است؟!

خلیفه این بار پس از گفتن" صدق الله و صدق رسوله و صدقت ابنته" یعنی خدا، رسول خدا و دختر رسول الله (ص) راست گفته اند، به تمجید از حضرت زهرا(ع) می پردازد ولی تمامی گناه اعمال خود را به دوش مسلمانان می اندازد:

" هولاء المسلمون بینی و بینک، قلدونی ما قلدت و باتفاق منهم اخذت ما اخذت" این مسلمانان بین من و تو قضاوت کنند، اینان حکومت را بر دوش من انداخته اند و با اتفاق و اجماع آنان فدک را گرفته ام."

در این هنگام حضرت برای آخرین اتمام حجت، مردم را مورد خطاب قرار داد و آنان را به خاطر قبول کردن سخنان باطل و چشم پوشی از حق و تدبر نکردن در قرآن سرزنش کرد و وقتی دید که اینان از مسیر خود دست برنمی دارند، و به هر دلیل حاضر به دفاع از حق او نیستند روی را به طرف قبر پدر بزرگوارش کرد و با خواندن اشعاری یک بار دیگر مقام اهل بیت و بدعتهای مخالفان را گوشزد کرد و از مسجد خارج شد.

 پی نوشت:

1- خطبه حضرت زهرا(ع)، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 211، 20 جلی، دارالکتب العلمیة.




موضوع مطلب :

          
پنج شنبه 93 اسفند 14 :: 5:56 عصر
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >