الماسها می درخشند...!
برگرفته از سایت:http://www.tadabbor.org موضوع مطلب : چرا نام امامان در قرآن نیامده است؟روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است. تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی میباشد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنان که میفرماید: «وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون». چرا نام امامان دوازدهگانه در قرآن مجید نیامده است؟روش آموزشی قرآن بیان کلیات و اصول عمومی است. تشریح مصادیق و جزئیات غالباً بر عهده پیامبر گرامی میباشد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نه تنها مأمور به تلاوت قرآن بود، بلکه در تبیین آن نیز مأموریت داشت، چنان که میفرماید: «وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون».[1] «قرآن را بر تو فرستادیم تا آنچه برای مردم نازل شده است، برای آنها بیان کنی و آشکارسازی، شاید آنان بیندیشند». در آیه یاد شده دقت کنید، میفرماید:«لتُبَیّن» و نمیگوید: «لتقرأ» یا «لیتلو» و این نشانه آن است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) علاوه بر تلاوت، باید حقایق قرآنی را روشن کند. بنابراین، انتظار این که مصادیق و جزئیات در قرآن بیاید، همانند این است که انتظار داشته باشم همه جزئیات در قانون اساسی کشور ذکر شود. اکنون برخی از روشهای قرآنی را در مقام معرفی افراد بیان میکنیم: 1. معرفی به نامگاهی وضعیت ایجاب میکند که فردی را به نام معرفی کند، چنانکه میفرماید: «وَمُبَشّراً برَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدی اسْمُهُ أَحْمَد».[2] «(عیسی میگوید:) به شما مژده پیامبری را میدهم که پس از من میآید و نامش احمد است». در این آیه، حضرت مسیح، پیامبر پس از خویش را به نام معرفی میکند و قرآن نیز آن را از حضرتش نقل مینماید. کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمیدارد...
2. معرفی با عددو گاهی موقعیت ایجاب میکند که افرادی را با عدد معرفی کند، چنان که میفرماید: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللّه مِیثاقَ بَنی إِسرائیلَ وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیباً...».[3] «و خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده سرگروه برانگیختیم».
3. معرفی با صفتبعضی اوقات وضعیت به گونهای است که فرد مورد نظر را با اوصاف معرفی کند؛ چنان که پیامبر خاتم را در تورات و انجیل، با صفاتی معرفی کرده است. «الّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُول النّبیَّ الأُمّی الّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدهُمْ فِی التَّوراةِ وَالإِنْجِیل یَامُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیّبات وَیُحَرّمُ عَلَیْهِمُ الخَبائِث وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ...».[4] «کسانی که از رسول و نبی درس ناخواندهای پیروی میکنند که نام و خصوصیات او را در تورات و انجیل نوشته مییابند، که آنان را به نیکی دعوت کرده و از بدیها بازشان میدارد، پاکیها را برای آنان حلال کرده و ناپاکیها را تحریم مینماید و آنان را امر به معروف و نهی از منکر میکند و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان بود، از ایشان برمیدارد...». با توجه به این روش، انتظار این که اسامی دوازده امام با ذکر نام و اسامی پدر و مادر در قرآن بیاید، انتظاری بی جا است؛ زیرا گاهی مصلحت در معرفی به نام است و گاهی معرفی به عدد و احیاناً معرفی با وصف. اگر این اصل را بپذیریم و بگوییم خداوند باید کلیه مسائل اختلاف آفرین را در قرآن ذکر کند، تا مسلمانان دچار تفرقه نشود; در این صورت باید صدها مسأله کلامی و عقیدتی و فقهی و تشریعی در قرآن ذکر شده باشد، مسائلی که قرنها مایه جنگ و جدل و خونریزی در میان مسلمانان شده است، ولی قرآن درباره آنها به طور صریح و قاطع ـ که ریشهکن کننده نزاع باشد ـ سخن نگفته است، مانند:
1. صفات خدا عین ذات اوست یا زاید بر ذات؟ 2. حقیقت صفات خبری مانند استوای بر عرش چیست؟ 3. قدیم یا حادث بودن کلام خدا. 4. جبر و اختیار.
معرفی به نام، برطرف کننده اختلاف نیستپرسشگر تصور میکند که اگر نام امام و یا امامان در قرآن میآمد، اختلاف از بین میرفت، در حالی که این اصل کلیت ندارد؛ زیرا در موردی تصریح به نام شده ولی اختلاف نیز حاکم گشته است. بنی اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمانروایی برای آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمینهای غصب شده خود را بازستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند: «إِذْ قالُوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابْعَث لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فِی سَبیلِ اللّه».[5] «آنان به یکی از پیامبران خود گفتند: برای ما فرمانروای معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم...». پیامبر آنان، به امر الهی فرمانروا را به نام معرفی کرد و گفت: «إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلکاً...».[6] «به راستی که خدا طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است». درباره حضرت مهدی(علیه السلام) که اشارهای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیتهای فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(علیه السلام) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند
با اینکه نام فرمانروا با صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشی پرداختند و گفتند: «أَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ...».[7] «از کجا میتواند فرمانروای ما باشد، حال آن که ما به فرمانروایی از او شایستهتریم، و او توانمندی مالی ندارد؟...». این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام برای رفع اختلاف کافی نیست، بلکه باید موقعیت جامعه، آماده پذیرایی باشد. چه بسا ذکر اسامی پیشوایان دوازدهگانه، سبب میشد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل کشی بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیری کنند، چنان که این مسأله درباره حضرت موسی رخ داد و به قول معروف: صد هزاران طفل سر ببریده شد تـا کلیـم اللّه مـوسی زنـده شـد درباره حضرت مهدی(علیه السلام) که اشارهای به نسب و خاندان ایشان شد، حساسیتهای فراوانی پدید آمد و خانه حضرت عسکری(علیه السلام) مدتها تحت نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند. همانطور که گفته شد، قرآن به سان قانون اساسی است. انتظار این که همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بیمورد است. نماز و روزه و زکات که از عالیترین فرایض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرفته شده است.
پی نوشت ها : [1] . نحل/44 [2] . صف/6 [3] . مائده/11 [4] . اعراف/157 [5] . بقره/246 [6] . همان/247 [7] . همان/247
موضوع مطلب :
سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمیگردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم. اما سؤال اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین به رغم آنکه ایرانیان قرون اولیه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی هستیم؟ در این نوشته، بحث کلامی مطرح نیست. بلکه از دیدگاه "جامعهشناسی تاریخی" بررسی میکنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شیعه شوند. در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است: 1. پاسخ های نادرست و افسانهای. 2. پاسخ صحیح و منطقی. در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانهای و نقد آنها، در انتها پاسخ صحیح را ارائه خواهیم کرد. 1. پاسخهای نادرست و افسانهای: 1 ـ 1. ازدواج امام حسین (ع) با شهربانو دختر یزدگرد سوم از سلسله ساسانی، باعث علاقه ایرانیان به اهل بیت(ع) و در نتیجه تشیع ایرانیان شده است. نقد این پاسخ: اولاً: اساس چنین داستانی صحیح نیست. ثانیاً: لازمهی صحت این داستان آن است که ایرانیان میبایست به خود سلسله ساسانیان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالی که ایرانیان اجازه دادهاند تا این سلسله براحتی فرو بپاشد و حتی یزدگرد نیز پا به فرار گذاشت و در شهرهای مختلف ایران آواره بود تا این که سرانجام توسط "آسیابانی ایرانی" در "مرو" کشته شد. ثالثاً: پاسخ دیگری هم شهید مطهری میدهد و آن اینکه تعدادی از امویان هم با ساسانیان پیوند زناشویی بستند. پس چرا ایرانیان نسبت به امویان علاقهمند نشدند؟ 2 ـ 1. ایرانیان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بودهاند. وقتی ایران توسط مسلمانان فتح شد، ایرانیان مجبور بودند در ظاهر بگویند ما مسلمان شدهایم و الا کشته میشدند یا باید جریمه میپرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول میکردند اما در واقع همان عقاید زرتشتیگری و عقاید قبل از اسلام خود را حفظ کردند و ادامه دادند لکن تحت عنوان شیعه. پس تشیع، مذهبی است که در اصل به دست ایرانیان ساخته شده و ربطی به اسلام ندارد، بلکه مذهبی ایرانی است. نقد این پاسخ: اولاً: این نظریه زمانی میتواند صحیح باشد که رهبران اصلی شیعه ایرانی باشند؛ در حالی که همه رهبران اصلی شیعه که ائمه معصومین علیهم السلام هستند، عرب هستند. ثانیاً: این نظریه در صورتی صحیح است که شیعیان اولیه همه ایرانی باشند در حالی که جز تعداد کمی از شیعیان اولیه ـ نظیر «جناب سلمان فارسی» ـ غالب شیعیان از عربها بودند. ثالثاً: نظریه فوق وقتی میتواند صحیح باشد که منابع و متون اصلی شیعه با سایر مسلمانان تفاوت میداشت و میبایست این تفاوت در منابع ایرانی خود را نشان دهد. در حالی که اینطور نیست. اولین منبع اصلی مسلمان قرآن کریم است که شیعه و غیر شیعه به آن اعتقاد دارند. دومین منبع سنت است. اجماع هم به همان کتاب و سنت برمیگردد و عقل به مستقلات عقلیه باز میگردد که اختصاص به ایرانیان ندارد بلکه مربوط به همه است. رابعاً: نظریه فوق وقتی میتوانست قرین واقع باشد که ایرانیان از همان قرون اولیه تماماً شیعه باشند. در حالی که ایرانیان در این دورهها غالباً غیر شیعه بوده و به اسلام اهل سنت گرایش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ایرانیان بودند. همچنین مؤلفان متون دینی اهل سنت اکثراً ایرانی هستند و این نکتهای است که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران میآورد. خامساً: رهبران و دانشمندان شعیه تا قرن دهم اکثراً غیرایرانی بودند و خارج از ایران زندگی میکردند. «شیخ مفید»، «سید مرتضی»، «محقق حلی»، «شهید اول و ثانی» و علمای جبل عامل که بعدها به دعوت صفویه به ایران آمدند و همچنین «محقق کرکی» که حوزههای علمیه شیعه را در ایران و عراق و مناطق دیگر گسترش داد، همه غیرایرانی بودند. این نکته صحیح است که فرهنگ، زبان و زمان و مکان و رسم و عادات در آموزههای مذهبی تأثیرگذار است. اما اینگونه نیست که این عوامل سبب شوند یک مذهب تشیع خاص ایرانیان تأسیس شده باشد. اتفاقاً فقه شیعی بر عنصر زمان و مکان، تاریخ و غیره تأکید فراوان دارد. بنابراین، تأثیر و تاثر قابل انکار نیست ولی مسأله نمیتواند تعیین کننده باشد. برخی آموزههای فلسفی قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضی از عادات و داستانها هم منتقل شده است. در واقع ایرانیان برخی از میراثهای خود را حفظ کردهاند، اما آن را هرگز جزیی از تشیع ندانستهاند. بلکه یکسری از این مسائل مربوط به آداب و رسوم ملی ماست که ربطی به تشیع ندارد. مثل زبان فارسی، عید نوروز و... ایرانیان هیچ گاه زبان فارسی را رها نکردند. زیرا بین اسلام و ایران تضادی نبوده است. بلکه در مواردی که تعارضی وجود داشته، ایرانیان خود به نفع اسلام از آن دست کشیدهاند و اسلام را مقدم دانستهاند. 3 ـ 1. ایرانیان تا قرن دهم سنی بودند. از آن پس با زور صفویان به شیعه گرایش یافتند. زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج گذاری کرد، بسیاری از سنیها را قتل عام نمود. نقد پاسخ فوق: اولاً: شاه اسماعیل یک جوان 14 ساله بود و نمیتوان پذیرفت که وی بدون حمایت شیعیان به قدرت رسیده باشد. زیرا منطقی نیست که حامیان وی از سنیها باشند و علیه مذهب خود، شاه اسماعیل را به نفع مذهب تشیع حمایت کنند. بنابراین، در ایران آن زمان شیعیان زیادی وجود داشتهاند که صفویه به اتکای آنان توانستهاند قدرتی تشکیل دهند و در برابر عثمانی که یک امپراتوری پر قدرت مدعی سنی بود، بایستند و مقابله کنند و در نهایت حکومت تشکیل دهند. ثانیاً: در تاریخ ثابت نشده است که صفویه با زور شمشیر شیعه را در ایران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزیی و موردی، اهل سنت مورد آزار صفویان واقع میشدند، چنانکه شیعیان مورد آزار عثمانیها قرار میگرفتند. روشن است که عمل هر دو حکومت نادرست و غیراسلامی بوده است. 2. پاسخ صحیح و منطقی: نخست باید بپذیریم که استقرار و نفوذ یک مذهب در میان یک قوم، امری نه دفعی بلکه به صورت تدریجی است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به نظر میرسد از زمانی که اولین ایرانی به تشیع گرایش یافته تا زمانی که تشیع در ایران فراگیر شد و اکثریت ایرانیان را شیعیان تشکیل دادند، حدود 10 قرن به طول انجامیده باشد. اتفاقاتی که طی 10 قرن اولیه اسلام در ایران به وقوع پیوست باعث فراگیری تشیع در ایران شد که به اجمال میتوان آنها را اینگونه مرور کرد: 1 ـ 2. نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفای پیامبر و اهل بیت، فردی ایرانی و شیعی بود. در یمن نیز ایرانیانی وجود داشتند که متمایل به سمت اهل بیت بودند. یمن توسط حضرت علی (ع) و در زمان حیات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علی (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خلیج فارس تا یمن تحت نفوذ ایران بود. 2 ـ 2. در دوره خلیفه دوم، وی تبعیضهایی بین عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگی خاطر ایرانیان گردید. پس از کشته شدن خلیفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وی چند تن از ایرانیان موجود در مدینه را به قتل رساند. اما وقتی حضرت علی(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بین عرب و عجم تفاوتی نیست و عرب هیچ گونه فضلی بر عجم ندارد و این باعث شد تا ایرانیان به حضرت علی(ع) گرایش پیدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند. 3 ـ 2. پس از شهادت حسین بن علی(ع) ایرانیان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام یزیدی و اسلام حسینی. بنی امیه با آن سابقه ظلمها و اعمال تبعیضها نمیتوانست در قلوب ایرانیان جایی داشته باشد و به صورت طبیعی ایرانیان به سوی امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) گرایش پیدا کردند و بعدها در سقوط بنی امیه بیشترین کمکها را نمودند. زیرا بنی عباس با شعار حمایت از آل محمد (ص) قیام کردند. اما بعد معلوم شد که این جریان نیز با جریان اهل بیت فاصله دارد. 4 ـ 2. در طول تاریخ، برخی از شاگردان امام جعفر صادق و سایر ائمه ـ علیهم السلام ـ در ایران حضور یافتند و به طور گسترده مکتب اهل بیت(ع) را تبلیغ کرده و ایرانیان را به مذهب آنان دعوت میکردند. 5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل دیگری است. یکی از دلایلی که «مأمون» میخواست امام رضا(ع) را ولیعهد کند، مقابله با عربهایی بود که از برادرش «امین» حمایت میکردند. تحلیل وی این بود که با ولایت عهدی امام رضا(ع) هم ایرانیان شیعی را به سوی خود جذب خواهد کرد و هم شیعیان عرب؛ و این باعث تقویت قدرت وی و ضعف امین خواهد شد. 6 ـ 2. بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانیقی» و دیگر خلفای ستمگر به ایران آمدند و پراکندگی آنان در سراسر ایران عامل دیگری در گسترش تشیع در ایران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شیراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلایل مهم روی آوری مردم ایران به سمت تشیع است. 7 ـ 2. در عصر سلاطین شیعهی آلبویه موجبات تبلیغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شیعی مثل تهذیب، استبصار، کافی و من لایحضره الفقیه در این زمان تألیف شد. بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و سید رضی توانستند در این عصر اسلام شیعی را به مردم معرفی نمایند. 8 ـ 2. در دوره ایلخانان، حضور علامه حلی به مدت 10 سال در ایران و آزادی وی در بیان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نیز تلاشهای «خواجه نصیر الدین طوسی» عامل دیگری در این زمینه است. 9 ـ 2. حلقه آخر این جریان تاسیس دولت صفویه و اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی و حضور و دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام است. این همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفویه پس از طی 10 قرن، اسلام شیعی در ایران گسترش یابد و به صورت یک مکتب و مذهب فراگیر در این کشور معرفی شود. موضوع مطلب : یکی گفت : دروغ است که به خانه فاطمه سلام الله علیها حمله شده است! یکی گفت : از کجا معلوم فاطمهسلام الله علیها محسن اش را سقط کرده! یکی گفت : اصلا خانه های مدینه در نداشته که آتش بزنند! یکی گفت : مگر می شود که امت حرمت بیت فاطمهسلام الله علیها را بشکند! یکی گفت : اصلا منبعی وجود ندارد که ثابت کند فاطمهسلام الله علیها را زده اند و پهلویش ...! یکی گفت : ممکن نیست علیعلیه السلام باشد و چنین کنند! یکی گفت ... یکی گفت ... یکی گفت ... گفتند و گفتند و گفتند ... آری؛ امتی که نتوانست فاطمه زهرا، حبیبه رسول خدا، سلام الله علیها را تنها سه ماه تحمل کند، یکسره شکایت کردند که بس است، عزاداری تا کی! گریه و زاری تا کی! خسته ی مان کردی! ؛ می تواند که چند قرن بگذرد و جنایتی که به او روا شد را انکار کند. آن روز در مدینه همه بودند و دیدند و فهمیدند که: حرامیان به خانه امیر حمله کرده اند...! اما کسی لب از لب باز نکرد و به یاری نشتافت و کمک نرساند. آنقدر جنایت هولناک بود که سالها بعد وقتی معاویه می خواهد به علی علیه السلام طعنه بزند، در نامه اش شرح ماجرای دست بسته اش را یادآور می گردد و علیعلیه السلام در پاسخ نامه اش می نویسد : خواستى مرا نکوهش کنى ولى ستودى. خواستى مرا رسوا سازى، خود را رسوا ساختى. مسلمانان را چه نقصان که بر او ستم رود، هرگاه در دین خود به شک نیفتد و یقینش به تردید نیالاید.[1] هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما همه نوشته اند که ابوبکر منکر جنایتی که انجام داد نشد و آخرین آرزویش این بود که : ای کاش حرمت خانه فاطمه سلام الله علیها را نمی شکستم.[2] اینها سخنان اوست در بستر مرگش و آرزویی که هیچ گاه قابل جبران نبود. هر که می خواهد انکار کند بکند؛ اما هنوز در کتب قدما موجود است که فاطمهسلام الله علیها پسری به نام محسنعلیه السلام را در شکم داشت که با ضربه های دشمن سقط شد.[3] چند منبع را می شود تحریف کرد و چند کتاب را انکار! اگر هیچ منبعی نبود که یادآور مظلومیت فاطمهسلام الله علیها باشد و جنایتی که شد را گزارش نمی داد، همین یک گردهمایی علما اهل سنت در قاهره کفایت می کرد. آنروز که همه جمع شده بودند و شاعر نیل سروده هایش را می خواند. می خواند که عمربن خطاب صاحب فضایل عدیده بود و یکی از فضیلت هایش یورش به خانه فاطمهسلام الله علیها و آتش زدن آن. و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها حرقتُ دارَک لا أبقِى علیک بها إن لم تُبایع و بنتُ المصطفى فیها ما کان غیرُ أبی حَفْصٍ یَفُوُه بها أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها [4] اگر شاعر دروغ می گفت چرا هیچ یک از علما اهل سنت بر نخاست و اعتراض نکرد. هیچ کدام فریاد نکشید که دروغ نگو و به خلیفه تهمت جنایت نزن. تک تک ثانیه هامان به خدا، زهرا جان در خیال حرم گمشده ات، رویایی است اگر آن روز شد و منتقم آمد ز سفر موضوع مطلب : عشق، تعطیل نیست!
اگر از آن دسته افراد هستید که فکر میکنید هر چیزی نیاز به تعطیلی دارد و عشق و ابراز علاقه هم بعد از چند سال و ورود زن و شوهر به دوران میانسالی و بزرگ شدن بچهها، باید تعطیل شده و هرکدام در وظایف والدینیشان غرق شوند، از شما میخواهم تا انتهای این نوشتار ما را همراهی کنید، شاید نظرتان عوض شد.
بعضی چیزها در زندگی تعطیلیبردار نیست. میشود تصور کرد که خورشید چند روز به مرخصی برود؟ دنیای بدون خورشید قابل زندگی نخواهد بود. هر قسمت از زمین، میداند اگر چند ساعتی نور خورشید را ندارد و به ظاهر تاریک است، خورشید درست آنطرف، بخش دیگری از بدنش را گرم میکند. زمین میداند خورشید مردنی نیست و حتی اگر پشت ابرها هم مخفی شود، باز منفعتش را خواهد داشت. عشق، برای روابط همسران چون خورشید است که نه تعطیلیبردار است و نه میشود برای چند روز آن را به مرخصی فرستاد. البته ممکن است بعد از به دنیا آمدن بچهها و زیاد شدن مسئولیت زن و شوهر مانند خورشیدی که پشت ابر است، نوع تابیدنش فرق کند، اما هست و این بودن به رابطه هویت میبخشد. آن را قابل اعتماد میکند و نور و گرما به خانه میآورد پس بهجای آنکه گذر زمان را بهانه کنید تا خانهتان یخ بزند، کاری کنید که رابطهتان در اوج باشد، برای همیشه و تا روزی که زنده هستید.
عشق تعطیل نیست وقتی سر سفره عقد بعد از آوردن گل و گلاب، بله گفتید، آیا زمان مشخص کردید؟ زمانی که حلقه ازدواج را به همسرتان دادید، به او گفتید این حلقه برای فلان مدت پیش تو باشد؟ آیا تاریخ انقضایی تعیین کردید؟ مطمئن هستم جوابتان منفی است. پس شما قرار است مادامالعمر کنار هم باشید و کنار هم بودن بدون عشق و علاقه خستهکننده خواهد بود. برای اینکه بتوانید عشق را زنده نگه دارید، باید نگاهتان به او مثل یک گیاه باشد که برای بقا نیاز به رسیدگی دارد. وقتی ازدواجتان را چون یک موجود زنده در نظر بگیرید، از آن محافظت خواهید کرد.
سالی یکبار رابطهتان را چکاپ کنید زن و شوهر باید در میانسالی هم نسبت به هم احساس نیاز داشته باشند. از دیدار و مصاحبت با هم لذت ببرند و خلوتشان زیبایی قبل را داشته باشد، اگر رابطه شما و همسرتان چنین نیست پس چکاپ عشقتان، سالم نبوده و جایی از رابطهتان بیمار است. قرار نیست با گذشت سال ها عشق و علاقه را تعطیل کنید و یک زندگی خالی از هیجان داشته باشید . شما موظف هستید ، یک عمر عاشقانه باهم باشید
شما در روزهای میانسالی هستید و در این بخش از زندگی، سرتان شلوغ است، کارهایتان زیاد شده و حضور فرزندان نوجوان و جوان در خانه همه با هم بهانه کافی برای فراموش کردن هیجان در رابطه را ایجاد میکند، در حالی که هیجان در این سن و سال نسبت به سالهای اول ازدواج بیشتر مورد نیاز است. اگر حس کردید، کمتر از قبل به با هم بودن علاقه دارید، باید فکری برای پیدا کردن علت آن و برطرفکردنش داشته باشید.
زیباتر از همیشه در چشمهای من جوانی با خود زیبایی به همراه دارد، پوست صورت یک جوان حتی بدون آرایش هم زیباست، اما درست در همین روزها افراد بیشتر به خودشان میرسند و وقتی وارد میانسالی میشوند، رسیدگی به ظاهر را فراموش میکنند. شاید فکر میکنند همسری که 20 سال آنها را دیده است، دیگر حساسیتی نسبت به ظاهرش ندارد در حالی که این یک اشتباه بزرگ خواهد بود. یک ضربالمثل قدیمی میگوید: اگر در دیده مجنون نشینی، به غیر از حُسن در لیلی نبینی. برخی از همسران این حرف را بهانه میکنند و میگویند: ما آنقدر یکدیگر را دوست داریم که دیگر نیازی به آراستن خودمان نیست. اما آنها فراموش میکنند لیلی و مجنون هنوز زیر یک سقف نرفتهاند! هر چند محبت به طرف مقابل او را زیباتر نشان میدهد، اما همیشه زن و مرد به جاذبههای ظاهر هم نیاز دارند. لباسهای خوشرنگ، بوی عطر، آرایش برای خانم خانه و نکتههای دیگری که نشان میدهد برای هم مهم هستید و به رابطهتان ارزش میگذارید، میتواند مثل یک تقویتکننده عمل کند.
سوهان روح من و تو سن و سال جوانی با خود روحیات خاصی را همراه دارد که قرار شام دونفره، گردش با دوستان همسن و سال، رفتن به سینما و کنسرت و کارهایی از این قبیل، جزئی از آن است، اما وقتی سن بالاتر میرود، اینطور برنامهها کمرنگ شده و بیشتر مشغول زندگی روزمره میشوید. روزمرگی مثل سوهان روح، زن و شوهر را آزار میدهد حتی اگر خودشان متوجه نباشند. بدون بچهها به یک پیادهروی ساده رفتن و بین راه دست یکدیگر را گرفتن، برنامهریزی برای تفریحات خانوادگی، پرداختن به کارهایی که مورد علاقهتان بوده، اما فرصت انجام آنرا نداشتید و... میتواند روحیهتان را طراوت ببخشد.هیچوقت در چهاردیواری خانهتان عشق و عاشقی را تعطیل نکنید که در این صورت ضرر خواهید کرد. خانهتان همیشه گرم چون چله تابستان!
فرآوری: ندا داودی بخش خانواده ایرانی تبیان منبع: چهاردیواری موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|